#خاطره ای از شهید #جوادمحمدی
دوستی تعریف میکرد:
یه شب بیت آقاجواد باهم نشسته بودیم و خاطرات علی شاه ( #شهید_علی_شاهسنایی ) و مرور میکردیم.آقا جواد گفت شبها من و علی کنارهم میخوابیدیم روزی که علی شهید شد و جاش شب کنار من خالی بود دلم گرفت گفتم علی بی معرفتی کردی رفیقت و تنها گذاشتی رفتی... میگفت رفتم به خواب و توی خواب دیدمش گفت جواد خونت هنوز یه ذره کثیفه برو پاکش کن و بیا💞 ..........
از اون خواب تا اون شهادت شیرین یکسال وشش هفت ماهی طول کشید تا خون پاک پاک جواد خاک تشنه سوریه و سیراب کنه....
یادشان گرامی وراهشان پررهروباد🌹
👈بیایید باهم یه سری به تصفیه کننده خونمون بزنیم
#دو_رفیق #دو_شهید
https://eitaa.com/eeshg1
#خاطره
فرزند_امامراحل
از خویشتن خویش، گذر باید کرد
زمانی که به اقتضای رشته تحصیلی، یکی از متون فلسفی را می خواندم، بعضی عبارات دشوار و مبهم کتاب را در مواقع مناسب با حضرت امام در میان می گذاشتم. این پرسش و پاسخ، به جلسه درس بیست دقیقه ای تبدیل شد. یک روز صبح که برای شروع درس خدمت وی رسیدم، دریافتم که وی با یک رباعی به طنز هشدارم داده است:
فاطی که فنون فلسفه می خواند
از فلسفه، فاء و لام و سین می داند
امید من آن است که با نور خدا
خود را ز حجاب فلسفه برهاند
پس از دریافت این رباعی، اصرار مجدانه من آغاز شد و درخواست ابیات دیگری کردم و چند روز بعد این بیت ها سروده شد:
فاطی! به سوی دوست، سفر باید کرد
از خویشتن خویش، گذر باید کرد
هر معرفتی که بوی هستیّ تو داد
دیوی است به ره، از آن حذر باید کرد
https://eitaa.com/eeshg1
💠 l 💠
#خاطــره🎞
هممداحبودهمفرمانده ...
سفارشکردهبودرویسنگ
قبرشبنویسند
- یازهرا💔
اینقدررابطهاشباحضرت
زهراقویبودکهمثلبیبیشھیدشد(:
خمپارهخوردبہسنگرش
وبچههارفتندبالایسرش ...
دیدندکهخمپارهخورده
پہلوۍسمتچپش ... !
#شهیدمحمدرضاتورجیزاده🌱''
💕💕💕
✨﷽✨
#خاطره
✍حاجقــاســم مردم را با محبت جذب کرد. حتی میخواست کسانی را که از روی غفلت و جهالت مسیر اشتباه را طی کرده بودند، به مسیر بیاورد و به جریان انقلاب بازگرداند. بارها به من گفت دوست دارم وقتی سوار هواپیما میشوم، در کنار من کسی بنشیند و از من سؤال کند و من به سؤالات او جواب دهم. احساس خستگی نمیکرد و با همه مشغلههایی که داشت، جذب و توجیه مردم را هم دنبال میکرد. در یکی از سفرهایش به سوریه و لبنان که تقریباً 15 روز طول کشیده بود، وقتی برگشت شهید پورجعفری که همراه همیشگی حاج قاسم بود به من گفت حاج قاسم در این 15 روز شاید ۱۰ ساعت هم نخوابیده است، با این حال وقتی سوار هواپیما میشد اگر کسی در کنارش بود دوست داشت با او هم صحبت کند و پاسخهای او را بدهد. به خانواده شهدا سر میزد. من خودم با ایشان چند بار همراه بودم. بعضی وقتها که اولین بار به خانه شهیدی میرفتیم، رفتارش طوری بود که انگار سالهاست آنها را میشناسد. تحویلشان میگرفت و درد دل بچهها را میشنید. به آنها هدیه میداد و با آنها عکس میگرفت. خیلی خودمانی بود، نصیحتشان میکرد. از کوچکترین چیزی هم غفلت نداشت؛ مثلاً وقتی در جلسهای دخترخانمی کمی از موهایش بیرون افتاده بود، روی کاغذ مینوشت و به او میداد تا حجابش را درست کند. به حجاب بچههای خود و بچههای شهدا حساسیت داشت. مرام او حرکت در مسیر امر به معروف و نهی از منکر بود.
📚خاطرات «حجتالاسلام علی شیرازی» از حاج قاسـم سلیمانی
@eeshg1
#خاطره
حلقه آتش🔥
گاهی از دست بعضی آدمها ناراحت میشدم و درد و دل میکردم و گله مندی داشتم.😞
میگفت که خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند. آتش دارد دورمان حلقه میزند❗️و به این شکل به من می فهماند که #غیبت نکنم.☝️
📝|نقل شده از #مادر_بزرگوار_شهید محمدرضا دهقان امیری🌹
@eeshg1
🍁🍂🍁🍂
🌷| بسم رب الشهدا |🌷
#خاطره
#جوازڪربلا
خیلے دوست داشتم اربعین ڪربلا باشم اما
پدرم موافق نبود.اما باز هربار ڪه حرف از
رفتن میشد باز پدرم راضے نمیشد...💔چند
روز بیشتر بهاربعین نمانده بود. دلم شکست
و با همان حال به دانشگاه رفتم،در گوشهاے
با خودم خلوت ڪردم.
تا اینکه.....👀
ادامشو⇦ اینجا ⇨بخون