در روزگاری که همه میخواهند محبوبِ تمام قلبها باشند
ما اعتراف میکنیم که
انسانهای معمولی هستیم!
و آنقدر در زندگی، غـرق شدهایم که نام خود را، به فـراموشی سپردهایم
گاهـی از روزگار خسته می شویم و صدایمان به غُر زدن، بلند میشود
و گاهی هم زورمان نمیرسد تا بهترین خودمان باشیم
گاه گاهی دلمان به حال تنهایی تک درختی در بیابان میسوزد
گاهی هم سنگدلترین میشویم و حتی غم انسان هـا، غصه دارمان نمیکند
اما از حـق نگذریم با همه معمولی بودنمان،
استعدادهای بینظیری داریم که در دیگرانی،
که ادعایشان سر به فلک میکشد، نمونهاش یافت نمیشود
آری، "ما انـسـان هـای مـعـمـولـیِ مـنـحـصـر بـه فـردیـم"
#فاطمه_اندربای
💕💝💕💝
گاهی نباید برایت تفاوت کند
که چقدر بزرگ شدهای
و یا حتی دیگران تو را مادر بزرگ خطاب میکنند!
باید در دلت دخترِ ناز پروردهای زندگی کند
که دلش پر میکشد که مادر، شانه کند موهایش را
و ذوق کند چون وقتی که پدر از در خانه میآمد و خوراکیهای خوشمزه میآورد
باید آن دختر بچه هر روز سوار دوچرخهی آرزوهایش شود
و موهایش را دوگوشی ببندد و پاپیون بزند و به همه نشان دهد و بگوید: زیبا شدهام؟ مادرم موهایم را بافته است
و صدای خندهاش کوچه را پر کند
و اگر دستش کمی خراش برداشت، برود و بساط ناز کردنش را پیش پدرش پهن کند و از چاله چولههای کوچه شکایت کند و اشک بریزد، آخر پدر فرق میکند، جور دیگری ناز دخترش را میخرد
بین خودمان بماند، گاهی بد نیست میان جنگیدنهایمان برای ادامه حیات، خودمان را سرگرم حال و احوال خوش کنیم
و اِلا غصهها با لگد میزنند و درِ ورودی قلبمان را میشکنند، آنها هرگز اجازه نمیگیرند!
پس خودمان، راه را برای ورودشان ببندیم
#فاطمه_اندربای
💕💜💕💜
قلمم را روی صفحه گذاشتم و کلمه «نشاط» را نوشتم
جوهرش رنگ نداد، چند بار امتحان کردم ولی فایدهای نداشت!
خودکار دیگری برداشتم و کلمه «جوانی» را نوشتم،
هر چه خودکار را تکان دادم و خط کشیدم رنگ نمیداد
مداد را برداشتم
و میخواستم کلمه «امیدواری» را بنویسم که نوک مدادم شکست
صدای صفحهی کاغذ را شنیدم که میگفت:
از محالات قلم مَزن جانم
که دیگر این واژهها، در این مرز و بوم به کار نمیآیند
#فاطمه_اندربای
💕💙💕💙
شنیدهاید ؟!
میگویند « سوزنیست در انبار کاه » و این جمله را بهانه میکنند
که بگویند پیدا کردن سوزن سخت است و کار نشدنیست
پس بهتر است سوزن را بیخیال شویم!
شاید آنانی که این سخن را گفتهاند هرگز معنی عشق را ندانستهاند
اگر تمام حواستشان معطوف به آن سوزن باشند،
چگونه میتوانند فراموشش کنند؟
اگر سوزنی را با تمام وجود بخواهند،
بیگمان میان هزاران کاه او را پیدا میکنند
اما اگر دوستش نداشته باشند میان خودش و خودش
دستها را به چشمانشان میگیرند و میگویند
"ما چیزی را نمیبینیم"
#فاطمه_اندربای
💕💛💕💛
کودک، گلی را دید
که در فاصلهای بسیار نزدیک با خیابان روییده بود
و گل دومین روزی بود که صبح قشنگش را شروع کرده بود
و مفهوم زندگی را میچشید
کودک به گل گفت: میشود تو را برای قدردانی به مادرم بدهم؟
گل گفت: مرا از ساقه جدا خواهی کرد؟ پس من خواهم مُرد؟
کودک لبخندی زیرکانه زد و گفت: تو که دیر یا زود خواهی مُرد
یا با اتومبیلی نقش بر زمینِ سخت میشوی
و یا من تو را از ساقه جدا میکنم
و یا فصلِ خزانت میرسد و یک روز برای همیشه خواهی رفت
انتخاب با توست!
میان این همه راه که همهشان به مرگت ختم میشوند،
بهتر نیست که قلب مادر مرا خوشحال کنی؟
و گل به چشمان کودک نگریست و با سر اجازهی چیدن داد :)
( برداشت آزاد)
#فاطمه_اندربای
@eeshg1
🍁🍂🍁🍂