eitaa logo
" لشگر حضرت عشق"
287 دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
9.1هزار ویدیو
267 فایل
زنده نگهداشتن‌ یاد‌ شهداء کمتر‌ از‌ شهادت‌ نیست‌ #مقام_معظم‌_رهبری‌ 🌿 هر شهیدی به تنهایی قادر است تاریخی را زنده کند. #شهید_ابراهیم_همت کانال رسمی لشگر حضرت‌ عشق #ما_ملت_امام_حسینیم @eeshgh1 https://eitaa.com/eeshg1
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆استقامت و پايمردى شگفت انگيز آخوند خراسانى در دوران كسب علم حبيب الله نوبخت در شماره 192 سال 1355 نشريه ((وحيد)) مقاله اى درباره عسرت آخوند ملامحمد كاظم خراسانى (صاحب كفايه )در زمانيكه تحصيل مى كرده نوشته و ضمن بر شمردن وضع سخت او از لحاظ خوراك و پوشاك از قول او مى گويد در عرض آن مدت تنها خوراك من فكر بود و با اين زندگانى قانع بودم و هيچگاه نشد سخنى ياد كنم كه گمان كنند از زندگانى خود ناراضى هستم ... طلاب هيچ اعتنائى بمن نمى كردند، مگر معدوددى كه مانند من يا فقيرتر از من بودند خواب من از شش ساعت بيشتر نبود و چون با شكم خالى خواب آدم عميق نمى شود شبها را بيدار بودم و با ستارگان آسمان مصاحبت و مساهرت داشتم و در اين احوال به خاطر مى گذشت كه اميرالمومنين على عليه السلام نيز بيشتر شبها را بر اين منوال مى گذراند من با همه تنگدستى و بيچارگى احساس مى كردم كه فكر من بعالمى بلندتر پرواز مى كند و قوه اى است كه روح مرا به خود جلب مى كند (۱) اين سختيها در موقعى به اوج رسيد كه مرحوم آخوند فرزند و همسر جوانش را هم از دست داد تنهائى بى كسى تنگدستى هر يك مى تواند آدمى را از پاى در آورد و يا او را بسوى يار و ديار ديگرى سوق دهد اما اين عوامل در روح نيرومند و قلب عارف مرحوم آخوند نمى توانستند كوچكترين تزلزلى ايجاد كنند و او را از پيشروى در راهى كه برگزيده بود باز دارند. او پس از به خاك سپردن زن و فرزندش خانه خود را ترك گفت و روزها در مجالس درس اساتيد خود حاضر مى شد و شبها در كلبه محقر و كوچك خويش در گوشه مدرسه بمطالعه دروس و مسائل گذشته مى پرداخت و چنان در اين كار غرق مى شود كه حجره و مدرسه و شهر و حتى خود را فراموش مى كرد در هواى سرد زمستان شامگاهان كنار چراغ نفتى مدرسه بدون آتش مى نشست و به فروع مختلف فقهى و اصولى و دقايق دروس ‍ خود مى پرداخت و گاه اتفاق مى افتاد كه از حجره خود بيرون مى آمد و مى ديد فجر طلوع كرده در يكى از اين شبها كنار چراغ نفتى حجره ننشسته ، سر برروى دو دست خود گذاشته و چشمان مو شكاف خود را بعبارات كتاب دوخته بود براى درك مساله اى اصولى مى كوشيد او آنقدر مطالعه كرده بود كه ديگر چشمانش ياراى خواندن نداشت كم كم خواب بر چشمانش نشست و در همان حال بخواب عميقى فرو رفت ساعتها بعد سوزشى در بدن خود احساس كرد وقتى از خواب بيدار شد ديد كه سر بر روى دو دست دارد و كتابهاى قطورش در برابرش گشوده مانده احساس كرد كه دست راستش مى سوزد وقتى بخود آمد دريافت كه شعله آتش چراغ اندك اندك دستش را سوزانده است . گفته اند كه تا يكسال خورش و قاتق نان او فقط گرمى نانش بوده است كه آنرا در همانوقت كه از نانوا مى گرفت مى خورد - يك شب بعد از شش ماه مقدارى برنج بدستش رسيد آن را پاك كرده ريخت ميان ظرفى ، گذاشت روى چراغ تا پخت شد خواست بردارد يك مرتبه از دستش افتاد و ريخت زمين خوردن پلو كه قسمتش نشد، هيچ بعلاوه هم سوخت و مدتى گرفتار اين سوختگى بود(۲) ۱-مرگى در نور ص 53 ۲-مرگى در نور (زندگانى خراسانى ) نوشته عبدالمجيد كفائى ص ‍ 52. ‌@eeshg1📍 @zendegi18📍 ✾
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃 ﭘﺎﺭﻩ ﻣﺮﺩ ✍️ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯾﺶ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﻤﺎ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺟﯿﺒﺶ ﺧﺎﻟﯽ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﻝ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺑﻬﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ. ﻣﺄﯾﻮﺳﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﮐﻔﺸﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻏﺼﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩﺵ ﭼﻨﮓ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ, ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ: «ﭼﻪ ﺭﻭﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ!» ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻣﺪ, ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺑﺎﺯ ﻣﺎﻧﺪ! ﺟﻮﺍﻥ ﺧﻮﺵ ﺳﯿﻤﺎ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺑﺮ ﻟﺐ, ﭘﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ, ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﺯﺍﻧﻮ ﻗﻄﻊ ﺑﻮﺩ! ﻣﺮﺩ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ, ﭘﺎﺳﺦ ﺳﻼﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ. ﺳﺮ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻋﺮﻕ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ. ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻌﺪ, ﻋﻘﻞ ﮔﺮﯾﺒﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻧﻬﯿﺐ ﻣﯽ ﺯﺩ ﮐﻪ: «ﻏﺼﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﮐﻔﺶ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﺑﻮﺩﯼ. ﺩﯾﺪﯼ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺸﻨﻮﺩ.» ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﺯ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻟﺒﺮﯾﺰ بود. ‌@eeshg1📍 @zendegi18📍 🍃 🌸🍃 ✾📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆تجليل امام صادق از عالم در كتاب نقد الرجال سيد مصطفى تفرشى و ديگران از شيخ كشى رحمة الله روايت كرده اند كه او بسند خود از حماد ناب روايت كرده كه حضرت صادق عليه السلام با عمران بن عبدالله ( يكى از علماى قم )طريق لطف و مرحمت پيمود و او را بشارت داد و فرمود اين از خانوده اى است كه نجيبانيد (يعنى اهل قم )كه قصد نكند ايشان را جبارى جز آنكه قاصم الجبارين او را در هم شكند. نظير اين را بسند ديگر از ابان عثمان روايت كرده چنانكه در جلد چهاردهم بحار از شيخ كشى نقل مى كند كه او به سند خود از ابان بن عثمان روايت نمود كه عمران بن عبدالله بر حضرت صادق عليه السلام داخل شد پس آن حضرت او را نزد خود نشانيد و فرمود حال خودت فرزندان و خانواده ات و پسر عموهايت چگونه است ؟آنگاه آهسته براى او حديث فرمود و زمانى كه عمران بن عبدالله بيرون رفت و حضرت عرض كردند:اين شخص ‍ كيست ؟فرمود نجيب قوم نجبا است كه دشمن ندارد ايشان را جبارى مگر آنكه خداى تعالى او را در هم شكند. باز در همان كتاب در ذيل روايت مى نويسد حضرت صادق عليه السلام در حالى كه دست عمران را بدست مبارك خود گرفتن بود درباره وى اين چنين دعا كرد:صلى الله عليهم و تو و خانواده تو را در ظل مرحمت خود پناه دهد روزى كه جز ظل مرحمت او سايه اى نباشد. نيز كشى روايت كرده از يونس بن يعقوب كه داخل شد عيسى بن عبدالله بر اما صادق عليه السلام و حضرت او را به چند وصيت كرد،پس وداع كرد و از نزد حضرت بيورن رفت حضرت به خادمش فرمود او را صدا كن چون آمد حضرت فرمود اى عيسى خداى عزو جل مى فرمايد (و امر اهللك باصلوة )يعنى امر كن اهل خود را بنماز،تو از ما اهل بيت هستى پس در وقتى كه هنوز آفتاب عصر در اينجا باشد شش ركعت نماز بگزار آنگاه با وى وداع كرد و ميانه دو چشم او را بوسيد 📚( تاريخ قم نوشته محمد حسين ناصر الشريعه ص 21.) ‌@eeshg1📍 @zendegi18📍 ✾📚📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆پايمردى صاحب مفتاح الكرامة مرحوم سيد جواد صاحب مفتاح الكرامة آنچنان درباره تحصيل علم كوشا و جدى بود كه شيخ ذبيح الله محلاتى در كتاب اختران تابناك مى نويسد:از او پرسيدند در شب قدر،افضل و بهترين اعمال چيست ؟ فرمود:تحصيل علوم مذهبى اين سيد دانشمند بقدر در تحصيل جدى بود كه در شب قدر و روزهاى عيد از تحصيل خوددارى نمى كرد حتى در حال مريضى و ناتوانى و پيرى هم به تحصيل اشتغال داشت . در آن موقع كه وى كتاب مفتاح الكرامة را مى نوشت و هابيها به نجف اشرف حمله كرد - حملات و هابيها به نجف از سال 1221 شروع شد و تا 1226 قمرى ادامه داشت - در تمام اين مدت اين سيد بزرگوار درباره نوشتن آن كتاب دچار سستى نگرديد وى در آن موقع رساله اى در وجوب دفع دشمن از نجف اشرف نوشت و از اول شب تا صبح در امر جهاد و تهيه وسايل جنگى و حفظ و حراست سور و دروازهاى نجف اشرف با مجاهدين شركت و همكارى مى نمود.  📚اختران تابناك نوشته شيخ الله محلاتى ،ص 134. ‌@eeshg1📍 @zendegi18📍 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از " لشگر حضرت عشق"
🔆پايمردى صاحب مفتاح الكرامة مرحوم سيد جواد صاحب مفتاح الكرامة آنچنان درباره تحصيل علم كوشا و جدى بود كه شيخ ذبيح الله محلاتى در كتاب اختران تابناك مى نويسد:از او پرسيدند در شب قدر،افضل و بهترين اعمال چيست ؟ فرمود:تحصيل علوم مذهبى اين سيد دانشمند بقدر در تحصيل جدى بود كه در شب قدر و روزهاى عيد از تحصيل خوددارى نمى كرد حتى در حال مريضى و ناتوانى و پيرى هم به تحصيل اشتغال داشت . در آن موقع كه وى كتاب مفتاح الكرامة را مى نوشت و هابيها به نجف اشرف حمله كرد - حملات و هابيها به نجف از سال 1221 شروع شد و تا 1226 قمرى ادامه داشت - در تمام اين مدت اين سيد بزرگوار درباره نوشتن آن كتاب دچار سستى نگرديد وى در آن موقع رساله اى در وجوب دفع دشمن از نجف اشرف نوشت و از اول شب تا صبح در امر جهاد و تهيه وسايل جنگى و حفظ و حراست سور و دروازهاى نجف اشرف با مجاهدين شركت و همكارى مى نمود.  📚اختران تابناك نوشته شيخ الله محلاتى ،ص 134. ‌@eeshg1📍 @zendegi18📍 📚✾
مداحی آنلاین - بيشتر از بيشتر از بيشتر - کریمی.mp3
3.98M
🎧بيشتر از بيشتر از بيشتر میشود از عشق دلم ریشتر 🎙️استاد محمود @eeshg1📍 @zendegi18📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 ماجرای تولد امام زمان(عج) به نقل از حکیمه خاتون دختر امام جواد(ع) و عمّه امام حسن عسکری (ع): 🏷 قسمت اول: ♦️ حکیمه خاتون دختر امام جواد(ع) و عمّه امام حسن عسکری(ع) کیفیت و چگونگی ولادت حضرت مهدی (ع) را چنین نقل می‌کند: ▫️ «ابو محمّد امام حسن عسکری (ع) کسی را به دنبال من فرستاد که: 🔸 امشب (نیمه شعبان) برای افطار نزد من بیا، چون خداوند امشب حجّتش را آشکار می‌کند. ▫️ پرسیدم: 🔹 این مولود از چه کسی است؟ ▫️ آن حضرت فرمود: 🔸 از نرجس. ▫️ عرض کردم: 🔹 من در نرجس خاتون هیچ اثر حملی مشاهده نمی‌کنم! ▫️ حضرت فرمود: 🔸 موضوع همین است که گفتم. ▫️ من در حالی‌که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود: 🔸 بانوی من! حالتان چطور است! ▫️ من گفتم: 🔹 تو بانوی من و خانواده‌ام هستی. ▫️ او از سخن من تعجّب کرده ناراحت شد و فرمود: 🔸 این چه سخنی است؟ ▫️ گفتم: 🔹 خداوند در این شب به تو فرزندی عطا می‌کند که سرور و آقای دنیا و آخرت خواهد شد. ▫️ نرجس خاتون از سخن من خجالت کشید. سپس بعد از افطار، نماز عشاء را به‌جا آوردم و به بستر رفتم. چون پاسی از نیمه شب گذشت، برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقیب نماز به خواب رفتم و دوباره بیدار شدم. در این هنگام، نرجس نیز بیدار شد و نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بیرون رفتم، تا از طلوع فجر باخبر شوم. دیدم فجر اوّل طلوع کرده و نرجس در خواب است. در آن حال، این سؤال به ذهنم خطور کرد که چرا حجّت خدا آشکار نشد. نزدیک بود شکّی در دلم ایجاد شود که ناگهان حضرت امام حسن عسکری(ع) از اتاق مجاور صدا زد: 🔸 «ای عمّه شتاب مکن که موعد نزدیک است». ▫️ من نیز نشستم و سوره «الم سجده و یاسین» را خواندم. هنگامی که مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتی از خواب بیدار شد. «۱» من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسیدم: 🔹 چیزی احساس می‌کنی؟ ▫️ نرجس گفت: 🔸 آری. ▫️ گفتم: 🔹 نام خدا را بر زبان جاری کن، این همان موضوعی است که اوّل شب به تو گفتم. مضطرب مباش و دلت را آرام کن. ▫️ در این هنگام پرده نوری میان من و او کشیده شد. ناگاه متوجّه شدم کودک ولادت یافته است. چون جامه را از روی نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذکر خدا بود. هنگامی که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در این موقع، حضرت امام حسن عسکری(ع) صدا زد: 🔸 عمّه! فرزندم را نزد من بیاور. ▫️ وقتی که نوزاد را خدمت آن حضرت بردم، وی را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم کودک دست کشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: 🔸 فرزندم! سخن بگو! ▫️ پس آن طفل گفت: 🔶 «اشهد ان لا اله الّا اللّه، و اشهد انّ محمّدا رسول اللّه». ▫️ پس از آن به امامت امیر المؤمنین (ع) و سایر امامان معصوم علیهم السّلام، شهادت و گواهی داد و چون به نام خود رسید گفت: 🔶 📜 «اللّهمّ انجزلی وعدی، و اتمم لی امری، و ثبّت وطأتی، و أملاء الارض بی عدلا و قسطا». 📃 پروردگارا! وعده مرا قطعی گردان و امر مرا به اتمام رسان، و مرا ثابت قدم بدار، و زمین را به وسیله من از عدل و داد پر کن. (ادامه دارد) 🏷 (عج) (عج) @eeshg1📍 @zendegi18📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا