eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
358 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبختی یعنی تو کشورت امام رضا داری خوشبختی یعنی تو کشورت امام رضا داری غریبی و یه آشنا داری خوشحالی خوشبختی یعنی وقتی که از زمونه دلگیری به سمت مشهد الرضا میری خوشحالی شاه و سلطانم نوکرتم امام رضا جانم تو زندگی فقط تو رو میخوام امام رضا بهونه ی تموم گریه هام امام رضا دوباره اومدم حرم سلام امام رضا با دست خالی اومدم بگیری دستمو یه گوشه رو به روی گنبدت نشستمو دوباره کاش نگاه کنی دل شکسته مو اگه بخوای ردم کنی چه جور دلت میاد میدونی یا امام رضا دوست دارم زیاد که خاطرات خوبم دم باب الجواد نمیشه لحظه ای شبیه لحظه ی وصال تو هر رواق این حرم عجیب شور و حال برات اربعینمو میدی تو سال به سال حسین حسین رو لبم تو ایون طلا ان کنت باکیاً حدیث تو امام رضا دلم رو میبره دوباره سمت کربلا خوشبختی یعنی تو زندگیت امام حسین داری یه عکس تو بین الحرمین داری خوشحالی خوشبختی یعنی نون و نمک خورده مولایی تو خونه حضرت زهرایی خوشحالی
. نوحه کاربردی امام هادی علیه السلام مظلوم امام هادی... مسموم امام هادی... شهید امام هادی... غریب امام هادی... شد سامرا عزادار در سوگ و داغ هادی در ماتمش دوباره ناله کُند مُنادی... شد عسکری غمین و.. شد فاطمه حزینش هادی دین فدا شد در راه حفظِ دینش مظلوم امام هادی... از آسمان ببارد.. باران غصه و غم از شدت غم او.. پشت فلک شده خم آه از دل ملائک.. پیچیده در سماوات مهدی شده سیه‌پوش همراه نسل سادات مظلوم امام هادی... عمری اسیر غم بود در سامرا و غربت آخر نصیب او شد با زهر کین شهادت بعد از غم فراوان از سوی دشمنانش گشته فدای جانان هستی‌و جسم‌و جانش مظلوم امام هادی... نامش علی وُ مثل.. جدّش علی غریب است با دستِ بسته بینِ.. هر کوچه بی‌حبیب است شبیه عمه ی خود.. رفته به بزم اعدا بزم و شراب و هادی زینب کجا، او کجا مظلوم امام هادی... گرچه به دور از وطن رفته به سوی جنان لحظه‌ی آخر شده یاد حسین نوحه‌خوان تنش شد آخر کفن به وادی سامرا... به یادِ هادی بگو بی کفن کربلا... بی کفن کربلا... وای حسینم حسین رأس تو بر نیزه‌ها وای حسینم حسین مظلوم عالم حسین... 👇
. علیه السلام سامرا شد سیه‌پوش سامرا شد عزادار... هادی دین فدا شد در رَهِ نصرتِ یار... دیده ها خون ببارد در عزایش دمادم صاحبِ«جامعه»رفت جامعه شد پر از غم در عزای او شده.. سینه‌ها غرق محن تسلیت یا عسکری تسلیت یابن‌الحسن تسلیت یابن الحسن... زهر قاتل اثر کرد بر دل پر شرارَش کُنج حجره خدایا غُصه بُرده قرارَش او که نور خدا و... او که بحر عطا بود کِی سزاوار ظلمِ دشمنِ بی وفا بود لحظه های آخرش بوده گرم زمزمه گه بگوید یاعلی.. گاه وای ای‌فاطمه تسلیت یابن الحسن... از جفای عدویَش.. رنج دوران کشیده رفته بزم شراب و.. یک شبِ‌خوش ندیده ناله ها سهم او شد بزم مِی شد عزابش یادِ بزم یزید و... ناله های ربابش عاقبت چون جدّ خود، روی خاک‌و در تب است شد شهید اما، تنش... کِی به زیر مرکب است؟ تسلیت یابن الحسن... 👇
کرامات امام زمان عج علّامه مجلسي مي‌فرمايد: مرد شريف و صالحي را مي‌شناسم به نام اميراسحاق استرآبادي. او چهل بار با پاي پياده به حج مشرّف شده است و در ميان مردم مشهور است كه طيّ‌الارض دارد. او يك سال به اصفهان آمد؛ من حضوراً با او ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم. او گفت: يك سال با كارواني به طرف مكّه به راه افتادم. حدود هفت يا نُه منزل بيشتر به مكه نمانده بود كه براي انجام كاري تعلّل كرده، از قافله عقب افتادم. وقتي به خود آمدم، ديدم كاروان حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نمي‌شد. راه را گم كردم؛ حيران و سرگردان وامانده بودم. از طرفي تشنگي آن چنان بر من غالب شد كه از زندگي نااميد شده، آماده‌ي مرگ بودم. [ ناگهان به ياد منجي بشريّت امام زمان (عج) افتادم و ] فرياد زدم: يا صالح! يا ابا صالح! راه را به من نشاه بده! خدا تو را رحمت كند! در همين حال، از دور شبحي به نظرم رسيد؛ به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير طولاني را در يك چشم به هم زدن، پيمود و در كنارم ايستاد. جواني بود گندم‌گون و زيبا با لباسي پاكيزه كه به نظر مي‌آمد از اشراف باشد. بر شتري سوار بود و مشك آبي با خود داشت. سلام كردم. او نيز پاسخ مرا به نيكي ادا نمود. فرمود: تشنه‌اي؟ گفتم: آري، اگر امكان دارد كمي آب از آن مشك مرحمت بفرماييد! او مشك آب را به من داد و من آب نوشيدم. آن‌گاه فرمود: مي‌خواهي به قافله برسي؟ گفتم: آري. او نيز مرا بر ترك شتر خويش سوار نمود و به طرف مكّه به راه افتاد. من عادت داشتم كه هر روز دعاي « حرز يماني » را قراعت كنم. مشغول قراعت دعا شدم. در حين دعا گاهي به طرف من برمي‌گشت و مي‌فرمود: اين طور بخوان! چيزي نگذشت كه به من فرمود: اين‌جا را مي‌شناسي؟ نگاه كردم، ديدم در حومه‌ي شهر مكّه هستم. گفتم: آري مي‌شناسم.  فرمود: پس پياده شو! من پياده شدم، برگشتم او را ببينم، ناگاه از نظرم ناپديد شد. متوجّه شدم كه او قائم آل‌محمد (عج) است. از گذشته‌ي خود پشيمان شدم و از اين كه او را نشناختم و از او جدا شده بودم، بسيار متأسف و ناراحت بودم. پس از هفت روز كاروان ما به مكّه رسيد، وقتي مرا ديدند، تعجّب نمودند؛ زيرا يقين كرده بودند كه من جان سالم به در نخواهم برد. به همين خاطر بين مردم مشهور شد كه من طيّ‌الارض دارم.  منبع: كتاب داستان‌هايي از امام زمان (ع)
▪️کرامت جانسوز حضرت ابالفضل علیه السلام▪️ رفقااگه ما سال دیگه نبودیم،آی نوکرا برا عباس سنگ تموم بذارید،حسین برا عباس سنگ تموم گذاشت،براش خرج کن از دلت از جیبت از زن و بچت یکی از سردارهای بزرگ بنام اکبر نوجوان که توی بازسازی حرم اباالفضل علیه السلام بوده خودش تعریف میکنه میگه: یه کسی خدمت می کرد تو تعمیر حرم،مدت ها اونجا بود،یکدفعه از هشت متر ارتفاع افتاد،ما بردیم این رو بیمارستان ، گفتند:ما امکانات نداریم ، به کار اینم نمیآد،این دیگه قطع نخاع شده،باید ببریدش تهران زودتر،این رو سوار آمبولانس کردیم که ببریمش سمت فرودگاه و بعد هم بریم تهران، همچین که سوار آمبولانس شد،رو کرد به ما گفت:یه دفعه دیگه من رو ببرید حرم،گفتیم:دیر میشه،خیلی اصرار کرد. خواب و رؤیا نمی خوام برات تعریف کنم. میگه:بردیمش با ویلچر تو حرم. وقتی تو حرم رسید یک کلمه گفت:عباس جان من اینجوری برم برا شما بد نمیشه؟میگه:یکدفعه رعد و برق شد،درها به هم کوبیده شد،همه چیز ریخت به هم،یه نیم ساعتی انگار طوفان شد،اینم انگار از حال رفت،بعد یکدفعه دیدیم پا شد،گفتیم:چی شد؟گفت:بخدا من که از حال رفتم،خود امام حسین و اباالفضل رو دیدم،اباالفضل به من فرمود: خودت رو که شفا دادیم هیچ،فلان فامیلتون که بچه دار نمی شد بهت گفته بود،بهش بگو حاجتش رو دادیم،فلان فامیلتون که گرفتار بود،بهش بگو حاجتش رو دادیم،حالا داری میری دست پر برو...... نوکرها حواستون رو جمع کنید،این جور نیست کسی بتونه راحت نوکری کنه،نوکر امام حسین همیشه لای منگنه هاست،همیشه لای گرفتاری هاست،مرد میدون گرفتاری ها نیستی دَم از حسین نزن،پا رکاب امام حسین مریضی داره،،گرفتاری داره😭😭😭😭😭😭😭 . بابا حاج اکبر ناظم تو دهه ی محرم بچه اش داره بال بال میزنه،رسید روز تاسوعا شد. دید بالا سر بچه اش،دیگه بچه رمقی نداره،چشم ها رفته،نفس ها دیر،ضربان قلب کُند. به خانمش گفت: خانم من برم؟زنه گریه کرد گفت:برو،فقط رفتی روی چهارپایه سلام من رو به اباالفضل برسون،بگو:کنیزت هم می خواست بیآد،بگو:من دستم بنده،تو می دونی دختر مریض باشه یعنی چی،تو مریضی رقیه رو دیدی،اومد و نرسیده به بازار بهش خبر دادند که ناظم دخترت از دنیا رفت،یه ذره فکر کرد،گفت: إِنَّا للهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ،رفت که رفت، بذارید به کارم برسم.گفتند:ناظم تو برو حالا یکی دیگه می خونه.گفت:یک ساله چشم براهه تاسوعا هستم،کجا برگردم،دیر نمیشه،اربابم سه روز جنازه اش رو زمین بود،رفت بالای چهار پایه،گفت:عباس از تو مُرده زنده کردن بر میآد، از ناظم نوحه خوندن،من کارم رو میکنم تو هم کارت رو بکن،شروع کرد نوحه خوندن. شاید اینجوری می خونده: عباس نَجْلَ المُرتضی اَباالفضل ای ساقی ِ لب تشنگان،ای جان جانانم،سقای طفلانم😭😭😭😭😭😭 شروع کرد ناظم نوحه خوندن،الله اکبر،ریخت به هم بازار همه گفتند:دمت گرم مارو تنها نگذاشتی روز تاسوعا،بچه ات هم که از دنیا رفت اومدی،سنگر رو حفظ کردی،بارک الله،یااباالفضل مزدش رو بده،عوضش رو بده،یه دفعه دیدند یکی دوید گفت: ناظم بچه ات پا شُد.ان شاءالله ازاینجا می ری بگن مریضت پا شُد،ان شاءالله از اینجا بری بگن مریضت خوب شد،روز تاسوعاست، مرده رو زنده میکنه،عباس جان:دل مرده ام رو زنده کن...خدایا به خاطر عباس همه ی مریض هامون رو شفا بده... صغیر و کبیر هر کی داره نوکری میکنه،کنیزی میکنه،ای خدا ازش قبول بفرما. عباس به برادرش امام حسین علیه السلام فرمود:آقا اینجا نمون،گفت:آقا من یه خواش ازت دارم،برو.فرمود:عباس جان می ریزند سرت،عرضه داشت آقاجان نری می ریزند سر زینب،ابی عبدالله برگشت،این بچه ها که اومدند استقبال امام حسین دید طرف زینب نمیشه بره،رفت طرف خیمه ی عباس،از اسب پیاده شد،رفت تو خیمه یه نگاه کرد،داداشم. عمود خیمه رو کشید،خیمه نشست، یه دفعه زینبم نشست،زن ها هم نشستند،خود ابی عبدالله اومد بیرون نشست زانوی غم بغل کرد،داشت گریه می کرد،زینب گفت:برم کنارش، کنار علی اکبر کمکش بودم الانم برم،یه ذره رفت جلو،یه دفعه بغضش یه جوری شکوفا شد،دید الان بره طرف حسین بدتر میشه،برگشت،گفت:رباب ،ام کلثوم،زنها،همه گفتند:جانم،فرمود:تموم شد،برید آماده شید برا اسیری،برید دیگه کار تموم شد...حالا این دستت رو بیآر بالا هرچی رمق داری داد بزن:حسین منبع: الائمه
کرامات حضرت امام حسین علیه السلام آزاد کرده ی حسین (ع ) کرامات-آزاد کرده ی حسین (ع ) آزاد کرده ی حسین (ع) یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانی می کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگی اش از هم پاشیده شد حتی خانه اش را هم فروخت . نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند، و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند. همسرش می گوید: یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد. گفتم : چه شده ؟ چرا داد می زنی ؟ گفت : ای زن ما همه جور می توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم ، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد، اما بناست آبرویمان برود. گفتم : چطور؟ گفت : هر سال دهه عاشورا امام حسین (ع ) روی بام خانه ما یک پرچم داشت مردم به عادت هر ساله امسال هم می آیند ما هم وضعمان ایجاب نمی کند و دروغ هم نمی توانیم بگوئیم آبرویمان جلوی مردم می رود. یکدفعه منقلب گردید، گفت : ای حسین مپسند آبرویمان میان مردم برود، قدری گریه کرد. همسرش گفت : ناراحت نباش یک چیز فروشی داریم . گفت : چی داریم ؟ گفت : من هیجده سال زحمت کشیدم یک پسر بزرگ کردم پسر وقتی آمد گیسوانش را می تراشی ، و فردا صبح دستش را می گیری می بری سر بازار، چکار داری بگوئی پسرم است ، بگو غلامم است . و به یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور و این چراغ محفل حسینی را روشن کن . مرد گفت : مشکل می دانم پسر راضی بشود و شرعاً نمی دانم درست باشد که او را بفروشیم یا نه . زن و شوهر رفتند خدمت علماء و قضیه را پرسیدند، علماء گفتند: پسر اگر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد اشکالی ندارد، و بعد از سؤ ال بر گشتند خانه . یک وقت دیدند در خانه باز شد پسرشان وارد شد، پسر می گوید. وقتی وارد منزل شدم دیدم مادرم مرتب به قد و بالای من نگاه می کند و گریه می کند، پدرم مرتب مرا مشاهده می کند اشک می ریزد گفتم : مادر چیزی شده ؟ مادر گفت : پسر جان ما تصمیم گرفته ایم تو را با امام حسین (ع ) معامله کنیم . پسر گفت : چطور؟ جریان را نقل کردند پسر گفت : به به حاضرم چه از این بهتر. شب صبح شد گیسوان پسر را تراشیدند، پدر دست پسر را گرفت که به بازار ببرد پسر دست انداخت گردن مادرش (مادر است و اینهم جوانش است ) پس یکمقدار بسیار زیادی گریه کردند و از هم جدا شدند. پدر، پسر را آورد سر بازار برده فروشان ، به آن قیمتی که گفت ، تا غروب آفتاب هیچکس نخرید، غروب آفتاب پدر خوشحال شد، گفت : امشب هم می برمش خانه یکدفعه دیگر مادرش او را ببیند فردا او را می آورم و می فروشم . تا این فکر را کردم دیدم یک سوار از در دروازه بصره وارد شد و سراسیمه نزد ما آمد بمن سلام کرد جوابش را دادم . فرمود: آقا این را می فروشی ؟ (نفرمود غلام یا پسرت را می فروشی ) گفتم : آری . فرمود: چند می فروشی ؟ گفتم : این قیمت ، یک کیسه ای بمن داد دیدم دینارها درست است . فرمود: اگر بیشتر هم می خواهی بتو بدهم ، من خیال کردم مسخره ام می کند. گفتم : نه . فرمود: بیا یک مشت پول دیگر بمن داد. فرمود: پسر جان بیا برویم . تا فرمود پسر بیا برویم ، این پسر خود را در آغوش پدرش انداخت ، مقدار زیادی هم گریه کرد بعد پشت سر آن آقا سوار شد و از در دروازه بصره رفتند بیرون . پدر می گوید: آمدم منزل دیدم مادر منتظر نتیجه بود گفت : چکار کردی ؟ گفتم : فروختم . یک وقت دیدم مادر بلند شد گفت : ای حسین به خودت قسم دیگر اسم بچه ام را به زبان نمی برم . پسر می گوید: دنبال سر آن آقا سوار شدم و از در دروازه بصره خارج شدیم بغض راه گلویم را گرفته بود بنا کردم گریه کردن ، یک وقت آقا رویش را برگرداند، فرمود: پسر جان چرا گریه می کنی ؟ گفتم آقا این اربابی که داشتم خیلی مهربان بود، خیلی با هم الفت داشتیم ، حالا از او جدا شدم و ناراحتم . فرمود: پسرم نگو اربابم بگو پدرم . گفتم : آری پدرم . فرمود: می خواهی برگردی نزدشان ؟ گفتم : نه . فرمود: چرا؟ گفتم : اگر بروم می گویند تو فرار کردی . فرمود: نه پسر جان ، برو پائین من را پائین کرد، فرمود: برو خانه . گفتم : نمی روم ، می گویند تو فرار کردی . فرمود: نه آقا جان برو خانه اگر گفتند فرار کردی بگو نه ، حسین مرا آزاد کرد. یک وقت دیدم کسی نیست . پسر آمد در خانه را کوبید مادر آمد در را باز کرد. گفت : پسرجان چرا آمدی ؟ دوید شوهرش را صدا زد گفت : بتو نگفته بودم این بچه طاقت نمی آورد، حالا آمده . پدر گفت : پسر جان چرا فرار کردی ؟ گفتم : پدر بخدا من فرار نکردم . گفت : پس چطور شد آمدی ؟ گفتم : بابا حسین آزادم کرد. (۱) پاورقی ۱- قافله اشک ص ۲۰/
(ع) * مرحوم شیخ رمضان علی قوچانی از علمای معروف و ائمه جماعت مسجد گوهرشاد بودند ایشان مریض و مشرف به مرگ شدند. جمعی از اقوام و دوستان برای تشییع جنازه ایشان آمدند. ناگهان می بینند که ایشان حرکت کرده و چشم ها را باز می کند و با صدای ضعیف همه را فرا می خواند و می گوید می خواهم برایتان روضه بخوانم همه تعجب کردند چون ایشان منبریِ روضه خوان نبودند. فرمودند همین الان صحرای محشر را دیدم و هاتفی با صدای بلند اعلام کردند که حاج رمضان علی قوچانی اهل بهشت است،به سوی بهشت برود،من دیدم دری به سوی بهشت باز است و جماعتی بسیار در صف طولانی ایستاده که به نوبت بروند.گفتند صف علما می باشد و در اواخر صف بودم دیدم تا نوبت به من برسد هلاک می شوم. به عقب نگاه کردم دیدم درِ دیگر به سوی بهشت باز است،ولی این در خلوت است به خود گفتم من که اهل بهشتم از این در نشد از آن در می روم،سپس سوی آن در رفتم دیدم دربان جلوی من را گرفت و گفت نمی شود این در مخصوص اهل منبر و روضه خوان های امام حسین(ع) است.تو که روضه خوان نیستی. متحیر بودم دیدم حاجی میرزا عربی خوان معروف به ناظم سوار بر اسب از بهشت بیرون آمد جلوی در سلام کردم و گفتم مرا کمک کن و به بهشت ببر گفت نمی توانم چون این در مخصوص روضه خوان های حسین است اصرار کردم گفت یک راه دارد،تو روضه بخوانی و من مستمع شوم شاید بتوانم به این وسیله تو را ببرم،آن گاه پیاده شد و نشست و من برای او روضه خواندم،پس برای شما هم روضه می خوانم چند کلمه ای روضه خواند و از دنیا رفت. گنجینه دانشمندان،ج۹،ص۲۶۳ معجزات و کرامات امام حسین (ع)،ص۳۰۹ * قدر_خودتان_را_بدانید
از کرامات سید الشهداء (علیه السلام)؛ شفا یافتن کودک معلول در روز اربعین  اخبار وتقارير  2015-12-07  2965 بازدید روز اربعین حسینی در کنار یکی از هیئت های عزاداری در چند متری حرم امام حسین علیه السلام کودکی معلول عراقی به نام احمد که توان راه رفتن نداشت نشسته بود که ناگهان لب به سخن گشود و مولای خود سید الشهدا(ع) را همراه با قطرات اشک و قلب کوچک خود این گونه مخاطب قرار داد: ((لبیک یا حسین، ای مولا و جد من، یکی از خادمان تو هستم، تو را قسم می دهم به حق مادرت زهرا، به حق کسی که دو دستش را در کربلا بریدند، اکنون کسی جز تو ندارم و از تو می خواهم مرا از این بیماری و رنج نجات دهی که اکنون به زیارت شما آمده ام، پس مرا به حق بیمار کربلا شفاعت کن)). هنوز لحظاتی نگذشته بود که احمد در حالی که ستون کنار خود را گرفته بود به روی پاهای خود ایستاد و این جمله را تکرار می کرد (اللهم صل علی محمد و آل محمد) احمد فلاح کاظم الموسوی اهل بغداد و سیزده ساله است که طبق گفته خودش معلولیت جسمی او این روزها بدتر شده بود. وی می گوید امسال نیز همچون سال های گذشته تصمیم گرفتم با زائران پیاده اربعین برای زیارت جدم امام حسین(ع) همراه شوم و به همراه خانواده و عموها و دوستان راهی کربلا شدیم و بیش از هزار متر نرفته بودیم که به خاطر شدت بیماری و سختی راه، خانواده تصمیم گرفتند مرا به خانه بازگردانند، اما روز دوم باز تصمیم گرفتم به زیارت بروم و زبان حال من این بود که ای جدم ای حسین عادت کرده ام هر سال به زیارت تو بیایم و به زائرانت خدمت کنم اما حال من بدتر شده، تو را به حق طفل شیرخوار شهیدت قسم می دهد که توفیق زیارت و خدمت به زائران را به من عنایت کنی و بار دیگر از پدرم اجازه گرفتم و راهی کربلا شدم تا به هیئت عزاداری خودمان در خیابان السدره رسیدم. احمد که اکنون اشک می ریزد ادامه می دهد: به کربلا که رسیدم بسیار خسته بودم و عصر روز اربعین در موکب نشسته بودم و به حرم مطهر چشم دوختم و دیدم درهای ضریح مطهر به طرف من گشوده است و گویی ضریح مطهر به من نزدیک شده و جمعیت میلیونی زائران را نمی دیدم و دراین حال بود که با جدم حسین سخن گفتم و با گریه از خدا خواستم مرا به حق حسین شهید مظلوم شفا عنایت کند که دیگر از درمان و مداوا خسته شده ام. پدر احمد هم که همسر خود را از دست داده و از بیماری فرزند خود بسیار رنج دیده می گوید پزشکان از درمان فرزندم ناتوان بودند و حتی نام بیماری او را هم نمی دانستند و احمد در نهایت همراه زائران و خادمان کربلا شد و از من خواست دیگر او را به دکتر نبرم تا به طبیب خود حسین اکتفا کند و در اوج زیارت اربعین و شلوغی های اطراف حرم مطهر متوجه شدم احمد با صدای بلند و همراه با گریه فریاد می زند "لبیک یا حسین" به او گفتم احمد چه شده؟ و متوجه شدم روی دو پای خود ایستاده و اشک تمام چشمان او را فراگرفته و مردم اطراف او صلوات می فرستند و اشک می ریزند و به او تبرک می جویند.
نوحه امام رضا علیه السلام شده دل کبوتر به صحن و سرات قلوب همه عاشقان مبتلات منم زائر مشهد باصفات به قربان آن صحن و گلدسته هات علی بن موسی رضا یا رضا ولی نعمت ما امام ِ غریب گل باغ زهرا امام ِغریب جگر گوشه ی خاتم الاوصیا به قربان تو یا امام ِ غریب علی بن موسی رضا یا رضا سیه رویم اما عتابم مکن ز اهل شقاوت حسابم مکن اگر چه بدم ای عزیز خدا تو را جان زهرا جوابم مکن علی بن موسی رضا یا رضا دل پر غمم شد گرفتار تو منم سیدی ننگ دربار تو گنهکارم اما بُود دیده ام تراب قدم های زوّار تو علی بن موسی رضا یا رضا به رنج و بلا مبتلا یا رضا شده مشهدت کربلا یا رضا ز زهر جفا پیش چشم جواد به حجره زدی دست و پا یا رضا علی بن موسی رضا یا رضا موضوع: علیه السلام سبک: شاعر: .
168.7K
نوحه امام رضا علیه السلام شَهِ مُلکِ قضا،عزیز مرتضی فدایت یا علی موسی الرّضا زِ داغت دل پریشان،بگویم زار و گریان رضا جانم رضا جان رضا جانم رضا جان... __________ میان حُجره ای،زدی تو ناله ها خراسان گشته چون کرببلا جواد از رَه رسیده،تو را آنگونه دیده دلش زان غصه سوزان رضا جانم رضا جان... _________ شدی خونین جگر،و َقلبت شعله ور سرت بر روی دامان پسر بگویم زار و مُضطر،امان از داغ اکبر وَ آن لبهای عطشان حسین جانم حسین جان... شاعر: امیر عباسی
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی نوحه حضرت رضا(ع) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 😭😭😭😭😭😭😭😭         دلم پر میزند  سـوی خراسان         مشامم میرسد بوی خراسان       سلام ای حضرت سلطان عالم       بهشت  ما  همه کوی خراسان         عزیز و بی قرین  من         همه دنیا و  دین من         امـام  هشتمین  من       قبولم کن شـوم مولا غلام تو       فـدای آن کبوتر های  بام  تو     آه رضا جان رضا جان رضا جان(2)       فـدای زائر  صحن و  سرایت       به قربان همه جود و عطایت       سلاطین همه عالم در اینجا      همه جاروکش ایوان طلایت       سلام ای حضرت باران       کرم کن  بر سر  یاران       ببین احـوال بیماران     به جان مـادرت ما را  نگاهی کن     به سـوی کربلا ما را تو راهی کن     آه رضا جان رضا جان رضا جان(2)        بسوزم  نیمه ی شبها به یادت        که دارم  بر تو و جدت  ارادت       زدی  ناله   بیاد    مادر   خود      رسید از شهر  پیغمبر جوادت      ولـی  کرب و بلا  چـون  شد      که دشت وصحرا گلگون شد      دل  اهل  حـرم  خـون   شد   حسین در خیمه آمد بی علی اکبر   قدش خم شـد زداغ شبـه پیغمبر آه رضا جان رضا جان رضا جان(2) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 😭😭😭😭😭😭😭😭     یوسف حق پرست اشتهاردی
💠زیارت اربعین 💠 ✨اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَحَبیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَنَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ  ✨اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَقَتیلِ الْعَبَراتِ اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ  ✨اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَصَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ  ✨بِطیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَقآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَذآئِداً مِنْ الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاْنْبِیاَّءِ  ✨وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاْوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ  ✨عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَباعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى وَشَرى  ✨آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاْوْکَسِ وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فى هَواهُ وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَاَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ  ✨الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَحَمَلَةَ الاَوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ ✨ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ✨ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاْوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَمَضَیْتَ حَمیداً  ✨وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ  ✨وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ وَجاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ وَلَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ ✨وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ ✨ وَ اُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ  ✨لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ  ✨وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ  ✨وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا  ✨وَ اَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَخَواتیمِ عَمَلى وَقَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَاَمْرى  ✨لاِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَنُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ  ✨وَ على اَرْواحِکُمْ وَاَجْسادِکُمْ وَشاهِدِکُمْ وَغاَّئِبِکُمْ وَظاهِرِکُمْ وَباطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.  ▪️ ؛
ترجمه صوتی فارسی زیارت اربعین.mp3
1.6M
📝ترجمه فارسی زیارت اربعین 🎤 💢 این اربعین داره حسین رو به اهل عالم معرفی می‌کنه.... ▪️ ؛
4_6032726594563347920.mp3
2.7M
‍ 🏴 🏴 🎤مداح :حاج مهدی رسولی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ سلام ای قرار دل بیقرارم سلام ای طلوع شب انتظار بیا ای عزیز دل فاطمه به زخم دل شیعه مرهم بزن تو آقا بیا من خراب توام همیشه دلیل عذاب توام تویی حاضر و ناظر من ولی منم که همش در غیاب توام یابن الحسن بگو کجایی تنگه دلم از این جدایی شبای فراقت شبای غمه برای تو صد بار بمیرم کمه بیا که برای رسیدن به تو همش غصه داره دل فاطمه دلم خونه آقا از این قصه ها بیا تا جوونم بمیرم برات بیا یا که شب مثه جون حسین همه هستی مو من بریزم به پات یابن الحسن بگو کجایی تنگه دلم از این جدایی به درد من امشب دوا بنویس منو خادم روضه ها بنویس اگه زنده موندم به تقدیر من شب اربعین کربلا بنویس بذار تا نمردم مسافر بشم بیام به کربلا یه زائر بشم شبیه حبیب و ظهیر و سعید کنارم حبیبم مجاور بشم یابن الحسن بگو کجایی تنگه دلم از این جدایی نمیدونم آقا کجایی کجا که چشمم شده خون از این گریه ها شب جمعه و بوی سیب حرم گمونم که امشب میری کربلا میباره دوباره دل آسمون میخونه بنی یه یاس کبود تو گودی مقتل به یاد حسین کنار تو مادر میشه روضه خون غریب من به زیر دشنه کشته شدی با لب تشنه 😭😭😭😭😭
‍ تموم‌ زندگیم نوحه یه رفیق دارم که نامش حسینه حمید علیمی ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── یه رفیق دارم که نامش حسینه؛ خوش آن دل که دلآرامش حسینه ●♪♫ تمومِ زندگیم مال حسینه؛ سر و جونم به دنبال حسینه ●♪♫ نوش من نیشوُ مکن؛ دورم از خویشوُ مکن ●♪♫ ای دوای دلِ من؛ دورم از خویش مکن ●♪♫ با تو من زنده شدم؛ خوش به حال اونی که شده مانوس حسین ●♪♫ خوش به حالِ هرکی رفت؛ برا پابوسِ حسین ●♪♫ دوست دارم هرچی دارم؛ بشه فدای تو حسین ●♪♫ تا که اربعین بیام، توی بین الحرمین ●♪♫ حسین حسین؛ حسین حسین… ●♪♫ ای پادشه خوبان… ای تاجِ سر زینب… ●♪♫ رفتی و شکستی تو؛ از غم کمرِ زینب ●♪♫ خبر رسیده که زینب سوار محمل شد ●♪♫ گلوی شاه محیا؛ یه تیغ قاتل شد ●♪♫ خبر رسیده که بوی سراب می آید ●♪♫ کنار روید؛ که دارد رباب می آید ●♪♫ ای پادشهِ خوبان؛ حسین… داد از غمِ تنهایی! ●♪♫ دل بی تو به جان آمد؛ وقت است که باز آیی… ●♪♫ خبر رسیده که بوی ناله می آید ●♪♫ برای داغِ خراب سه ساله می آید ●♪♫ اگرچه باغ گل پر یاس و لاله ست؛ اما نگاهِ باغبان سوی سه ساله ست ●♪♫ حمید علیمی یه رفیق دارم که نامش حسینه
4_5854873678168202123.mp3
1.12M
‍ 🗣روح الله بهمنی 🎵به سرم شورِ کربلا دارم به سرم شورِ کربلا دارم به لب اللّهم الرزقنا دارم عاشقِ تو بی قراره، کربلا کربلا کربلا راهی به حرم نداره، کربلا کربلا کربلا منو بطلب دوباره، کربلا کربلا کربلا برای تو هلاکم همیشه سینه‌چاکم یه شبه جمعه ای کاش تو حرم کنن خاکم عاشقِ تو بی قراره، کربلا کربلا کربلا راهی به حرم نداره، کربلا کربلا کربلا منو بطلب دوباره، کربلا کربلا کربلا * یه سلام میدم من رو به گنبد به نیابت از سلطان مشهد همه خاطراتِ خوبم کربلا کربلا کربلا به سینه برات می‌کوبم کربلا کربلا کربلا نالۀ دمِ غروبم کربلا کربلا کربلا الهی که مدینه شبیه کربلا شه مثِ همین حرم کاش برا امام حسن باشه عاشقِ تو بی قراره، کربلا کربلا کربلا راهی به حرم نداره، کربلا کربلا کربلا منو بطلب دوباره، کربلا کربلا کربلا * ڪانال مجمع محبان اهل بیت علیه السلام 🕊اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج🕊
4_5832212915318427812.mp3
5.28M
حامد زمانی به نام ؛ امام ؛ رضا ♫ : ♬♪ یکی میگه با ♫ یه فریاد را ♫ میندازه داد و بی داد ♬♪ بچمو آقا ♫ شفا ♫ داد تو سحنگاهش ♬♪ یکی که دلش شکسته گوشه صحنه نشسته ♬♪ دخیل درداش رو بسته عاشق دل خسته ♬♪ نشون به این نشونه صدای نقاره خونه ♬♪ من و به تو می رسونه ببین دلم ؛ خونه ♬♪ “می دونم ؛ رو سیام ؛ من اگه بی وقام ؛ ♬♪ ولی عشقم ؛ اینه عاشق این آقام”(دو بار) ♬♪ منتظر یه اشارم ؛ هر چی که دارم ؛ بزارم ؛ ♬♪ دلم ؛ رو زیارت بیارم ؛ منی که.آوارم ؛ ♬♪ دلم ؛ اگه بی قراره چشام ؛ اگه هی میباره ♬♪ ولی دلم ؛ غم ؛ نداره آقام ؛ دوست داره ♬♪ “میشه شاهی کنی من و راهی کنی ♬♪ چی میشه به منم ؛ یه نگاهی کنی”(دو بار) ♬♪ هر کی که حاجت روا ♫ شد ♬♪ گدا ♫ امد پادشاه شد ♬♪ عاشق آقام ؛ رضا ♫ شد ♬♪ خادم ؛ آقام ؛ شد منم ؛ امدم ؛ گداشم ؛ ♬♪ کفتر گنبند طلا ♫ شم ؛ ایشالا ♫ حاجت روا ♫ شم ؛ ♬♪ خادم ؛ آقام ؛ شم ؛ خودم ؛ که شدم ؛ دیونت ♬♪ آب زمزم ؛ کجا ♫ آب سقا ♫ خونت ♬♪
4_6001143659926390498.mp3
2.16M
‍ ‍ متن مداحی شهر مدینه اذانشم درد آوره: شهر مدینه اذانشم درد آوره دل خوشیم اینه دیگه روزای آخره برا حسنم دیگه سفارش نکنم شب پیش حسین کاسه آب یادت نره راهیم خوشحالم کن علی بیا این دم آخر حلالم کن علی علی نبینم مرد خونم عزاداره جانشین من یه دختر خونه داره بگو یه نفر میخ و ز در دربیاره از من که گذشت برا زینب خطر داره کاشکی باز خونه پر خنده بود کاشکی من میمردم ولی محسن زنده بود قدر عافیت اون که مریضه میدونه نعمت آب و دهان روزه میدونه الهی خدا برا کسی نیاره ولی درد تاول و هر کی بسوزه میدونه یا مولا من و شرمنده کن تا راحت بمیرم یه بار دیگه خنده کن وقت راه رفتن زانوی من درد میگیره وقت در وضو بازوی من درد میگیره شنیدم اشک مظلوم شفاست اما شفای درد من فقط پیش باباست
4_5789459479414181179.mp3
8.18M
‍ یا فاطمه؛ من عقده ی دل وا نکردم گشتم… ولی قبرِ تو را پیدا نکردم ♫♪♭ چشم انتظارم مهدی بیاید؛ تا تربتت را پیدا نماید… در کودکی شد قسمتِ من؛ خانه داری هم خانه داری میکنم هم سوگواری ♫♪♭ گریم برای نورِ دو عینت هرشب دهم آب؛ دستِ حسینت ♫♪♭ مادر چرا رنگ از رخ ماهت پریده؟ مادر چرا خون از گریبانت چکیده؟! گاه دعا و راز و نیاز است؛ سجاده بگشا وقتِ نماز است… دیشب نشستی گیسویت را شانه کردی ♫♪♭  امشب در آغوشِ لحد کاشانه کردی ♫♪♭ دیشب گرفتی، اشکم ز دیده امشب ز داغت رنگم پریده ♫♪♭ دیشب دعا کردی؛ اجل جانت بگیرد! امشب دعا کن دخترت زینب بمیرد… ♫♪♭ دیشب تو بودی مادر کنارم؛ امشب به دیوار سر میگذارم… دادی به دستِ زینبت با آه و زاری… پیراهن خونینِ خود را یادگاری ♫♪♭ ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── نوحه یا فاطمه من عقده ی دل وا نکردم
4728aa015b24f60628c03c375fa3de35.mp3
11.43M
بیتابی نکن تاج سر من طاقت اشکاتو ندارم قربونت برم پیر شدی مادر تاب غصه هاتو ندارم وقتی موهامو شونه میزنی لرزش دستت بی اَمونه چجوری به پهلو زدن لگد هر وقت میبینم غرق خونه مادر ای چراغ خونِه ، دلت مثل آسمونه از خدا میخوام همیشه سایَت رو سرم بمونه امون ای دل ، ای دل ، ای دل میسوزم خیلی غصه میخوری ذره ذره آب میشی مادر داری میسوزی خیلی تب داری انگاری تو آتیشی مادر لکه های خون روی پیرُهن میخ دَرو یادم میاره خدا مادرم همه جاش زخمه چجور آخه طاقت میاره باز میگیره دل بهونه ، حرفم تو دلم میمونه با حسرت و ناله میگم خدا مادرم جوونه امون ای دل ، ای دل ، ای دل کاش نمیدیدم وقتی مادرم گوشواره از گوشت کشیدن نامردا وقتی تورو میزدن حامله بودی و ندیدن داداش محسنم سپر شد آسمونی پشت در شد غصه ی دل من اینه زهرا چرا بی پسر شد امون ای دل ، ای دل ، ای دل هر وقت میبینه بابام علی رو حلقه میزنه اشک تو چشماش واسه ی این که غصه نخوره به سختی بلند میشه از جاش هرجا میبینه داداش حسنم مادرمو گِریَش میگیره اون فقط بوده توی کوچه که دست مادرم رو بگیره راه میرفتی دست به دیوار ، همه جا رو میدیده تار خیلی سخته میشه قبول کرد دیگه کار گذشته از کار امون ای دل ، ای دل ، ای دل