ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین
من همانم همان جــوانِ قدیم
از همان نسـلِ شاعــرانِ قدیم
پــدرم گــفت : نـوکــرِ او باش
با علــی باش و قنبــرِ او باش
مادرم گفت : ای غُــلامِ حسین
نذر کردم تو را به نــامِ حسین
حاصلِ پیــری ام جوانــی توست
افتخارم به روضه خوانی توست
پـســرم مُـــرده ام ، شهیــدم کن
پیــشِ زهــرا تو رو سپیــدم کن
بانـی روضــه های مــا زهراست
مادرِ بچّــه شیعــه هــا زهراست
گریه کردیم و باده نوش شدیم
فاطمیّــه سیــاه پــوش شــدیم
همــه ی عُمــر بـا ولــی ماندیم
نسل در نســل با علــی ماندیم
روضه در روضه احترام شدیم
درِ این خانــه پیر غُــلام شدیم
گریه در روضه ها گواهی ماست
نوکــری حُـکمِ پادشاهــی ماست
ایستادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیک امــام حــسین
ما سرِ سفره ی تو سیــر شدیم
از غم و غصّه ی تو پیــر شدیم
تــو شفــاعــت کنــنــده مایــی
بعدِ مرگـم تویــی که می آیــی
می دهــی احــتــرام ، نوکـر را
چه هَراســی نکیــر و مُنکــر را
میزنی بانگ این غُلامِ من است
نوکرِ من فقط به نــامِ من است
تشنــه ی یـک پیالــه ام بــوده ست
روضه خوانِ سه ساله ام بوده ست
عشــق را بی اراده آمــده اســت
اربعیــن ها پیــاده آمــده اســت
رو بــه روی ضــریــــح زانــو زد
مُژه هایش به صحــن جــارو زد
اعتقــادش فقط به بــاورِ ماست
مــادرش هم کنیــزِ مــادرِ ماست
جایگــاهش اگر رفیــع شده ست
مادرم فاطمــه شفیــع شده ست
سرِ این سفره صاحبِ فضل است
بیمــه ی حضرتِ اباالفضــل است
ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین
گرچه یک عمر مُستمندِ من است
تــازه اینجــا نیازمــندِ مــن است
پس حساب و کتابِ او با ماست
در قیامــت جــوابِ او با ماست
شورِ ما تا همیشه در سرِ اوست
تربــتِ مــن کنــارِ پیکــرِ اوست
بی وفایی است یاورش نشوم
شافــعِ روزِ محشــرش نشــوم
روسیــاه است خوب می دانم
پُر گنــاه است خوب می دانم
او ولـی احــتــرام کــرده مــرا
رو به قبــله سلام کــرده مــرا
آب نوشیــده با ســلام به مـن
اشــکِ او داده الــتیـام به مـن
ای خــدایِ همیشـه در دلِ مـن
بنده ات را ببخــش بر دلِ مـن
می رسد بانگ از خدایِ حسین
همـه ی ماسَـوی فــدایِ حسین
کربــلایِ تو هست عَـرشِ بریــن
پس بهشتِ من است رویِ زمین
ایستــادم به احترام ، حــسین
السّــلامُ علیــک امــام حــسین
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#ابراهیم_زمانی
#واحد_احساسیِ
#فاطمیه #حضرت_زهرا سلام الله علیها
دارد وصیّت می کند زهرا به حیدر
زهرا پُر از تاب و تب و بیتابِ حیدر
چشمانِ زهرا اشکِ فُرات است
تنها دعایش : عجّل وفات است
یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها
بسته به بازویِ علی او جوشنی را
داده به زینب فاطمه پیراهنــی را
خون گریه دارد ، او روضه ها را
می سوزد از اشک کرب و بلا را
یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها
حیدر به دوشش می بَرد تابوتِ خود را
در خاک پنهان می کند یاقــوتِ خود را
فصلِ خزانِ حیدر رسیده
مانندِ زهرا قدّش خمیــده
یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها
زینب بغل کرده لباسِ مادرش را
کرده هوایِ عطرِ یاسِ مادرش را
مانده برایش از غم شــراره
چادر نماز و یک گوشـــواره
یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها
دارد حَسن با بُغض می کوبد به دیـــوار
دلخون شده دیوار و گلگون است مِسمار
میگوید ای کاش من مُرده بودم
در کوچه ها سیلی خورده بودم
یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها
در خواب می بیند حسین بی مادری را
حِس می کند روی گلویش خنجــری را
پهلو شکسته خونیــن پر و بال
زهرا رسیـــده ، در بینِ گــودال
یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها
در کربلا دیدم امیــــدِ آخرم رفت
بر روی نیزه آیه های کوثرم رفت
آن دَم بُریدم ، از زندگــی دل
آمد به مَسلخ ، شمرِ سیه دل
او مینشست و من مینشستم
او روی سینه ، من در مقابــل
او می بُریـد و من می بُریـدم
او از حسین سر من غیر ازو دل
یا فاطمه یا فاطمه امِّ ابیها
#ابراهیم_زمانی ✍#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
⬇️
تقدیم به کریمه ی اهلِ بیت
حضرتِ فاطمه معصومه سلام الله علیها
برایِ عــرضِ ارادت اجــازه می خــواهم
دوباره آمده ام شعــرِ تــازه می خــواهم
سکـوتِ شــب زده ام را مـرور کــن بانـو
بیــا و بیــتِ مـرا بیــتِ نــــور کــن بانــو
ببین که از همه ی شهــر خســته آمده ام
کبــوتری شده ام ، پَــر شِکســته آمده ام
به نورِ گنبدِ خورشیدی ات قســم ای ماه
که ماه هم شده وابسته ی حــرم ای ماه
سپیدبخت شود هر که رو سیاهِ شماست
خوشا به حالِ کلاغی که در پناهِ شماست
کریمـه ای و به اســمِ شمــا کَـرَم خورده ست
که خضر آبِ حیات از همین حرم خورده ست
کریمه ، فاطمه ، معصومه رونوشتِ خداست
درِ بهشت نه ... اینجا خودِ بهشـــتِ خداست
غدیــــر را به خُـم آورده است ایــن بانــــو
مدیــــنه را به قـم آورده است ایــن بانــــو
درِ شِفـــاء و شِفاعت در این حرم بــاز است
عصایِ حضرتِ موسی به وقتِ اعجاز است
........
علیمه ای که برایش قضــا ، مُقـدّر بود
پــدر فدایِ همیـن نازدانـه دختــــر بود
رضایِ او به رضایِ رضا گِره می خورد
همیشــه کـارِ دلــش با دلِ بــــرادر بود
شبیهِ فاطمه دورِ سرِ علـی می گشــت
و خواهرانـه برایش شبیــهِ مـــادر بود
دوباره حادثه تکــرار شد ... برادر رفت
دوباره بدرقه اش اشک هایِ خواهر بود
حسین رفت خراسـان و زینــب آمد قم
فقط حکایتِ این قصّه شکلِ دیگــر بود
ز بــام ها همه گُل ریختند بر ســـرِ گُــل
مرامِ شهرِ قم از شهــرِ شــام بهتـــر بود
..............
کنارِ محملِ خورشید ، سایبــــان بودند
چقدر مردمِ این شهــر مهربــــان بودند
به جایِ هلهلــه بانگِ سلام بــود و درود
به دست های همه جایِ گِل ، گُلایل بود
به شوقِ آمدنش چشمه ها گلاب شدند
زنان برایِ قـدم هــایِ او رِکـــاب شدند
مبــاد سایه ی خورشیــد را ببیند شــب
مبــاد قم بشــود شـــام ، فاطمه زینــب
خرابــه ها نشود منــزلِ بهشـــتِ خــدا
خدا نکرده مبــادا دوباره طشــتِ طلا...
ولی نه ... ما به خــدا از تبــارِ سلمانیم
به پایِ غُربــتِ این خـانواده می مانیم
هزار شکر در این خــاک آسمــان داریم
کنارِ حضرتِ معصومه جمکــران داریم
برایِ راهِ ظهــورش زمیــنه می سازیم
شبیهِ قم حرمی در مدیــنه می سازیم
#ابراهیم_زمانی
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها