eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
384 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
ربیعِ عشق اگر رد شدیم از محرم، حسین(ع) اگر رفت وقت صفر هم، حسین(ع) مگر می‌شود جوهر یادِ تو نباشد به رگ‌های عالم حسین(ع)؟ مگر قلب ما از تو و یادِ تو جدا می‌شود قدرِ یک دم حسین(ع)؟ مگر لطف تو می‌شود کم به ما؟ مگر عشقِ ما می‌شود کم؟ حسین(ع) همه شادی و شوق اهل جهان فدای تو و شورِ این غم ،حسین(ع) ربیعِ دل من فقط عشق توست مگر می‌شود بی‌تو باشم حسین(ع)؟
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دارالشَفا... از پیکر صدپاره غزه کربلا شد تنها میان هجمه‌ی دشمن رها شد بودند از بس فکر مجروحان غزه با بمب‌شان ،دارالشِفا، دارالشَفا شد
۶ آبان ۱۴۰۲
به ساحت آسمانی شهدای غواص دست‌بسته (کربلای چهار) گره وا کرده‌ای با دست‌های بسته در سیمت تو در بندی ولی در بند هم دنیاست تسلیمت که هستی ای شکوه غیرت ای کوه فداکاری که می‌مانند حیران واژه‌ها هنگام ترسیمت درود بیکران بر مرد میدانی که در آتش نلرزیدی تو و لرزید پشت دشمن از بیمت پریدی از قفس بادست‌های بسته‌ات حتی که پیر عشق این آداب را داده است تعلیمت تو در جغرافیای واژه‌ها از نو سخن گفتی که می‌ماند جهانی عاجز از درک مفاهیمت گذشتی از تمام بندها و از خودت حتی در آن هنگام که از خود گذشتن بود تصمیمت دریغ از دست‌های باز وقتی بی‌اثر هستند درودت باد با آن دست‌های بسته در سیمت دلم دارد مهیا می‌شود با این غزل گفتن که جانم را کنم با دست‌های باز تقدیمت
۴ دی ۱۴۰۲
🎄به‌مناسبت میلاد حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه‌السلام🎄 خدا می‌خواست تا باشد ،شد و عیسی‌بن‌مریم شد برای شام تاریک جهان، نوری مُعَظَّم شد رسید آن نور و روشن شد از او راهِ خداجویان بساط پر زدن تا آستانِ حق فراهم شد چرا رنجیدن از نیش کنج‌اندیشان که حق یار است هر آن‌کس را که ایمانش به لطفِ دوست محکم شد زبان واکرده در گهواره عیسی تا سخن گوید زبان اهل ناحق چون خدایش خواست ابکم شد نبی‌الله شد فرزندِ مریم چون خدا می‌خواست ز اعجاز خدایِ مهربانش صاحبِ دَم شد وجودش آسمانی بود و از شورِ نفس‌هایش بساط دشمنان دین حق، پیچیده در هم شد دریغ از پیروانِ ظاهرا دین‌دار بی‌ایمان که از آنان به دینِ حق ستم‌هایِ دمادم شد به میزانی که افزودند تشریفات دینش را بصیرت‌های دین‌داران تحریف‌آفرین کم شد درودِ ما مسلمانان رسد بر آن مسیحی که قدم‌هایش همه نذر حضورِ نورِ خاتَم شد
۴ دی ۱۴۰۲
. طوفانِ یمن آمد اینک نوبتِ جولانِ طوفان یمن نوبتِ جوشیدنِ خشم خروشانِ یمن می‌رسد آماجِ تیر غیب بر جانِ ستم از دلِ شن‌های جوشانِ بیابانِ یمن وقت آن آمد به پاخیزند بهر انتقام از دلِ آوارها خیلِ یتیمانِ یمن وقت آن آمد که از خشمی مقدس له شود نامِ جمعِ ظالمان در زیر دندانِ یمن آی مزدوران رسید آن دَم که حنجرهای‌تان می‌شود تسلیمِ خنجرهای شیران یمن از شکوه غیرتِ این شب‌شکافان روشن است می‌شود فتح نهایی آخر از آنِ یمن اشک ازچشمان مظلومان کند یک روز پاک شور و حالِ جان‌فزایِ صبح خندانِ
۲۴ دی ۱۴۰۲
پرچم بالاست جلوه ی بهمن نشانِ قدرتِ ایمان ماست این تجلی گاه شورِ عزمِ مردستان ماست آنچه هر دم بشکند از غیرت ما دشمن است آنچه هرگز نشکند با دین حق پیمان ماست سربدارانیم، مارا از شهادت بیم نیست آنچه دل کندیم از آن در گام اول، جان ماست هر شکستی بوده در این سالها سهمِ ستم افتخارِ سالها فجر آفرینی آنِ ماست دشمن ما باز گویا خواب پایان دیده بود آی دشمن این شکوهِ عزم بی پایان ماست باز در بیست و دوی بهمن به هر کوی و گذر وقتِ دشمن کوبیِ هرساله ی طوفان ماست کوری چشم تمام دشمنان در اوج باز پرچم جمهوری اسلامی ایران ماست
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیروز... امروز... دل شکسته ی ایران من قرار نداشت به غیر حسرت و افسوس و انتظار نداشت چه گربه ای که نه تنها خروشِ شیر نداشت به قَدرِ، قُدرت یک موشْ، اقتدار نداشت چه ننگ بدتر از این می شود مگر باشد؟ که شاه یک وطن از خویش، اختیار نداشت نبود جایی از ایران که غرب در آنجا هزار خائن و جاسوس، مستشار نداشت تمام صنعتِ طاغوتیِ وطن، هنری به غیرِ ساختن چوبه های دار نداشت میان آنهمه ظلم و ستم، وطن، گویی خلاصی از شبِ غمهایِ بیشمار نداشت بساط عیش و تجمل برای شاه به پا برای مردم غمدیده جز غبار نداشت همین غزل که به عشق وطن سروده شده میان آن خفقان، حق انتشار نداشت امام آمد و مردم دوباره زنده شده کسی که بیم ز غوغای بختیار نداشت کسی که بود نگاهش فقط به لطف خدا نظر به دست کسی غیرِ کردگار نداشت امام آمد و بهمن به بار آوردیم بنای ظلم وستم، دیگر اعتبار نداشت اگر که بهمنِ خونینِ انقلاب نبود وطن میان زمستان خود بهار نداشت به بهمن چهل و چارمیم شکرِ خدا همان که دشمن ما گفته بود چار نداشت...
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
یک آسمان ماه خورشید حق در گفتگویش با نصارا برده ست زیر آسمانش ماه ها را این ماه ها که یک جهان نورند هریک کردند نورانی شب دنیای ما را حاجت به حُجَت نیست اما حضرت عشق یک عمر کارش بوده با مردم، مدارا برهانی آورده ست همچون عترتش، تا روشن کند افکار در شب مبتلا را می خواسته با نور برهان عظیمش پایان دهد قبل از شروعش ماجرا را ساکت کنند بیهوده گویان جهان را خامُش کند هرکس که دارد ادعا را او جان خود را با خود آورده ست وقتی همراه خود دارد علیِ مرتضی را نیکوترین زن در جهان را برگزیده آورده با خود حضرت خیرالنسا را همراه خود آورده فرزندان خود را نور دوچشم خود، حسین ومجتبی را نورخداوند است نورپاک احمد جز حق نباید دید هرگز مصطفی را نور خداوند است تابیده ست بر او جان داده این آیینه ی ایزد نما را ایراد از کوتاهی دید است آری هرکس نمی بیند تجلای خدا را وقتی علی را جان احمد نام دادند یعنی نبین جان وتنی از هم جدا را یعنی نباید دید جز نور خداوند جمعیت نورانی آل کسا را آل کسایی که اگر باشند یک سو سویی دگر بیند خدامان ماسوی را نابودشان سازد خدا با قهر سنگین برجمع آنان می فرستد هر بلا را عید شکوه حق، غدیر دوم ماست عیدی که ثابت کرده فرِّ دین ما را عیدی که ساکت کرده هر بیهوده گو را تاباند بر شب جلوه ی دین هدی را الحمدلله الذی با نور اسلام راه وصال حق، نشان دادند ما را .
۹ تیر ۱۴۰۳
دنیایِ مواکب چون قطره‌ای در بین دریایِ مواکب چون ذره‌ای کوچک به دنیای مواکب تا راه می‌اُفتم دلم گردد خدایی از حسِ خوب و حال زیبایِ مواکب شورِ حسینی تا‌ ابد زنده‌ست، دیدم این شور را وقت تماشایِ مواکب تا آب می‌نوشم نگاهم می‌رسد باز بر پرچم زیبایِ بالایِ مواکب آقایِ لب‌تشنه سلامم باد بر تو ای شورِ عشقت حکم فرمایِ مواکب یک گوشه زیر پرچم او می‌نشینم گوشِ دلم مجذوبِ آوایِ مواکب تا می‌نشینم نایِ حرکت می‌دهد باز بر جان من یک استکان چایِ مواکب
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
قصه ی خدمت می شناسد برتر از هر نام ،نامِ خویش را آنکه دید ارجح ز هر چیزی مقامِ خویش را صرف خواهد کرد در راهِ بقایِ نام و نان پست و میز خدمت و کار و کلام خویش را خویشتن را کی کُند وقف امام مکتبش؟ می کند خرج خودش حتی امامِ خویش را می کند پنهان نفاق خویشتن را در وفاق آنکه داده دست گمراهان زمام خویش را تلخ خواهد کرد کامِ مردم درمانده را تا کند شیرین به هر تزویر،کام خویش را می کُند قرآن حق یک روز رسوا،عاقبت آنکه را گسترده با آیات،دامِ خویش را هرکه باشد مرد خدمت شیوه اش اینگونه نیست کی پسندد بر دوام حق،دوام خویش را صرف خواهد کرد چون شمعی بدون‌چشمداشت در مسیرِ نور بخشیدن تمام خویش را غصه خواهد خورد از بهرِ ناهارِ کارگر می برد از یاد از اندوه ،شام خویش را جز برای یاریِ افتادگان و بی کسان برنخواهد داشت در ایام ،گام خویش را با عمل بر سیره ی مولایِ مظلومان علی(ع) می فرستد برهمه عالم پیامِ خویش را در دل ده کوره های دور پیدا می کند در دوای درد مردم ،التیام خویش را در میان موج تهمت های سخت و ناروا وا نسازد جز به ذکر خیر ،کامِ خویش را باهنر،آنکه شهادت را نصیب خویش ساخت دید لبخندِ امام تشنه کامِ خویش را چون رجایی یا رییسی تا ابد در قلبهاست هر که نشناسد به خدمت صبح و شامِ خویش را نیست هرگز خاکِ در خور بهر اهلِ آسمان می برد حق،دوستانِ بامرام خویش را خُرَّم آن مردان که نزد دوست دولت یافتند می فرستم سوی شان ازجان سلامِ خویش را
۸ شهریور ۱۴۰۳
صلوات الله علی علی بن ابیطالب به بستر رفت، بستر نه که اینجا سنگر است اصلا یکی از آنهمه سنگر که رفته، بستر است اصلا در این بستر که خوابیدن نه بیداری‌ست سرتاسر در آن موج خطر سرتابه پا، سرتاسر است اصلا در این بستر که زیر انداز آن شاید کمین باشد و شاید نه که از هر سو نشان خنجر است اصلا چه مشتاقانه با جان آمده در راه جان دادن که عشقش دادن جان در ره پیغمبر است اصلا نه حالا آمده با نیت تقدیم جان خود که او از اول این قصه بر این باور است اصلا نه اینکه با خیال سایبان و کرسی و مسند که حیدر بین یاران بر مرامی دیگر است اصلا چه می گویم خدایا بین یاران مثل او هرگز نه تنها او ز یاران از همه عالم سر است اصلا در این بستر، شهادت، مرگِ در بستر نخواهد بود در این بستر که حتی مرگ از آن مُضطر است اصلا از این مرد است قاسم‌ها یکایک یاد می گیرند شهادت اتفاقی از عسل شیرین تر است اصلا خدایی بوده هر کاری که حیدر پای آن بوده و هر کاری خدایی بوده، کار حیدر است اصلا اگر کفر خدای او نمی شد من یقین دارم از آنچه دیدم از او می شدم حیدرپرست اصلا
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
846.5K
صلی الله علیک یا فاطمه ی ام البنین زائری در این حرم دارد زیارت می کند بامرور ذکر یازهرا (س) عبادت می کند گَردها را سرمه ی چشمان خیسش می کند کارهای خانه را با قصد قربت می کند با گلاب اشک می شوید در ودیوار را دم به دم با فاطمه تجدید بیعت می کند بوسه باران می کندصحن و سرای نور را ساکنانش را ز جان خود محبت می کند دیده اینجا حضرت قرآن ناطق زیر لب هرطرف رو می کند کوثر تلاوت می کند بارها دیوار را در نوحه خوانی دیده است دیده در از روضه ی زهرا روایت می کند در فضای روضه های باز آل مصطفی هرنفس براهل آن عرض ارادت می کند فاطمه حالا شبیه فاطمه در اوج عشق هستی اش راصرف در راه ولایت می کند ازخودش چیزی نمی گویدکه محو فاطمه ست یاد زهرا می کند هرگاه صحبت می کند ذکر تسبیحات زهرا می نشیند برلبش تا که در سجاده با معبودخلوت می کند . . . بند بند پیکر عباس او در علقمه درمیان شط خون غسل شهادت می کند خواست تاقربانی این عشق باشد هستی اش آرزویش را خدا دارد اجابت می کند مداح اهل‌بیت ع :⬇️ 🎤 هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات
۲۶ آذر ۱۴۰۳