.
#شهادت_امام_باقر
#روضه_جانسوز_امام_باقر_علیه_السلام
منکه هستم پیشوای عالمین
باقرُالعِلمم، شفیعِ نَشاتِین
یادگار کربلا، سبطُ الحسین
سیلِ اشکم، هست جاری از دو عین
کربلا را چون قیامت دیدهام
من خودم، ذِبحِ امامت دیدهام
بسکه سنگین است، غمهای دلم
سوختم چون شمع، در پای دلم
مانده از من ارث، غوغای دلم
روضهی جدم، مسیحای دلم
من وصیت کردهام تا در منا
سالهای سال شد، روضه بپا
من تمام ماجرا را دیدهام
جاریِ خونِ خدا را دیدهام
بر فرازِ سینه، پا را دیدهام
خود ذَبیحاًبِالقفا را دیدهام
دیدهام مظلوم، میزد دست و پا
سَروَرم، مغموم، میزد دست و پا
چونکه از دریای خون کردم عبور
جسمِ عریان دیدم و سمِّ ستور
دیدم آنجا، صحنهی شامِ نشور
اشکِ من جاریست، تا صبحِ ظهور
دیدهام آن دیدههای خسته را
دندههای از لگد بشکسته را
دیدهام در دستِ قاتل، ریش و مو
خطِّ خنجر را، به پهنای گلو
نیزههای در دهان، رفته فرو
ذبح میکردند، اما با وضو
عمههایم شاهدانِ ماجرا
بعدِ قتلِ صبرِ او، غارت چرا
آه از، گُلگونیِ شَیبُ الخَضیب
وای از، مظلومیِ خَدُّالتَّریب
گفت مادر: ای غریب اِبنُ الغریب
غارتِ پیراهنَت، داغی عجیب
خیمه را زین غم، خجالت دادهاند
خواهرت را هم، خجالت دادهاند
بعد از آن، بابِ اسارت باز شد
دستها هم بر جسارت باز شد
پای دژخیمان، به غارت باز شد
مَسحِ قرآن، بی طهارت باز شد
دستها، تا چادرِ عصمت رسید
چند معجر، دستِ بی غیرت رسید
بعد از آن شامِ غریبانِ غمین
کربلا، کرب و بلا شد اینچنین:
ماند آن اجسادِ عریان بر زمین
بیکفن، بیسر، همه اهلِ یقین
تا چهل منزل نهان شد، آهِ ما
راسها بر نیزهها، همراهِ ما
گریهها را گاه، پنهان دیدهام
عمههایم را، به زندان دیدهام
خنده بر اشکِ یتیمان دیدهام
درد را، در شامِ ویران دیدهام
درد ما، از تیرِ هیزی بود و بس
بدترین تهمت کنیزی بود و بس
انقلابِ اشک، اینجا شد شروع
خطبههای ناب، از ما شد شروع
راهِ ما، هر روز، هرجا شد شروع
کربلا را، کربلاها شد شروع
روضه و روشنگری، تا انتقام
همچو زینب، کارِ خوبان، والسلام
#محمود_ژولیده ✍
.
.
#شهادت_امام_باقر
#روضه_جانسوز_امام_باقر_علیه_السلام
منکه هستم پیشوای عالمین
باقرُالعِلمم، شفیعِ نَشاتِین
یادگار کربلا، سبطُ الحسین
سیلِ اشکم، هست جاری از دو عین
کربلا را چون قیامت دیدهام
من خودم، ذِبحِ امامت دیدهام
بسکه سنگین است، غمهای دلم
سوختم چون شمع، در پای دلم
مانده از من ارث، غوغای دلم
روضهی جدم، مسیحای دلم
من وصیت کردهام تا در منا
سالهای سال شد، روضه بپا
من تمام ماجرا را دیدهام
جاریِ خونِ خدا را دیدهام
بر فرازِ سینه، پا را دیدهام
خود ذَبیحاًبِالقفا را دیدهام
دیدهام مظلوم، میزد دست و پا
سَروَرم، مغموم، میزد دست و پا
چونکه از دریای خون کردم عبور
جسمِ عریان دیدم و سمِّ ستور
دیدم آنجا، صحنهی شامِ نشور
اشکِ من جاریست، تا صبحِ ظهور
دیدهام آن دیدههای خسته را
دندههای از لگد بشکسته را
دیدهام در دستِ قاتل، ریش و مو
خطِّ خنجر را، به پهنای گلو
نیزههای در دهان، رفته فرو
ذبح میکردند، اما با وضو
عمههایم شاهدانِ ماجرا
بعدِ قتلِ صبرِ او، غارت چرا
آه از، گُلگونیِ شَیبُ الخَضیب
وای از، مظلومیِ خَدُّالتَّریب
گفت مادر: ای غریب اِبنُ الغریب
غارتِ پیراهنَت، داغی عجیب
خیمه را زین غم، خجالت دادهاند
خواهرت را هم، خجالت دادهاند
بعد از آن، بابِ اسارت باز شد
دستها هم بر جسارت باز شد
پای دژخیمان، به غارت باز شد
مَسحِ قرآن، بی طهارت باز شد
دستها، تا چادرِ عصمت رسید
چند معجر، دستِ بی غیرت رسید
بعد از آن شامِ غریبانِ غمین
کربلا، کرب و بلا شد اینچنین:
ماند آن اجسادِ عریان بر زمین
بیکفن، بیسر، همه اهلِ یقین
تا چهل منزل نهان شد، آهِ ما
راسها بر نیزهها، همراهِ ما
گریهها را گاه، پنهان دیدهام
عمههایم را، به زندان دیدهام
خنده بر اشکِ یتیمان دیدهام
درد را، در شامِ ویران دیدهام
درد ما، از تیرِ هیزی بود و بس
بدترین تهمت کنیزی بود و بس
انقلابِ اشک، اینجا شد شروع
خطبههای ناب، از ما شد شروع
راهِ ما، هر روز، هرجا شد شروع
کربلا را، کربلاها شد شروع
روضه و روشنگری، تا انتقام
همچو زینب، کارِ خوبان، والسلام
#محمود_ژولیده ✍
.
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها