قندِ عسل به خنده لبت باز كرده ای
در رقصِ باد دلبری آغاز كرده ای
با جبرئیلِ نیزه به معراج رفته ای
كوچكترین پیمبرم اعجاز كرده ای
این روزها برای خودت اكبری شدی
مادر مرا چقدر سرافراز كرده ای
آغوشِ من برایِ تو بهتر ز نیزه نیست؟
بالا نشسته ای و به من ناز كرده ای
آرامش تو بُغضِ مرا سرخ می كند
سوز دلم به ناخن غم ساز كرده ای
بر دستِ بینِ سلسله ام غصه خورده ای
همدردیت هر آینه ابراز كرده ای
در بُهت برده ای همگان را كه با سه پر
در آسمانِ قافله پرواز كرده ای
شاعر:علیرضا شریف
داره ابی عبدالله می آد سمت خیمه ها، یه وقت دیدن دختر حسین دوید تو خیمه
بچه ها دست بابا خونی شده
گمونم شیخوراه قربونی شده
عباشو طوری رو اصغر كشیده
گمونم خیلی خجالت كشیده
مختار سنگ دل ترین دشمن رو بیرون كشید، گفت:بگو ببینم جایی شد دل تو هم به حال حسین بسوزه، گفت: اول بذار برات بگم امیر، من جزء كسانی بودم كه هر جا حسین از پا نشست، هم دست زدم هم هلهله كردم، اما یه جا شد دل من هم به حالش سوخت، دیدم بچه رو زیر عبا پنهان كرده، سمت خیمه ها نمی آد، نگاه كردم دیدم دم خیمه یه خانمی ایستاده، فهمیدم مادر این بچه است، حسین روش نمیشه سمت خیمه بره. گفت: بگو ببینم نانجیب، خلاصه آقای ما چیكار كرد؟گفت:امیر دیدم اومد پشت خیمه ها رو خاك نشست، بچه رو روی خاك گذاشت، با سر شمشیر یه قبری رو كند، می خواست بی سر و صدا بچه رو دفن كنه، یه وقت خانم هااز خیمه بیرون اومدند،حسین..... صدا ناله ات گره بخوره به ناله ی رباب امشب...حسین.... اشك هاتو روی دست بگیر، دستت رو بالا ببر، بدم المظلوم : اللهم عجل لولیك الفرج
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_علی_اصغر_