زمان:
حجم:
344.4K
☑️#شهادت_حضرت_فاطمه_س
☑️#نوحه_زمینه
☑️#شهادت_حضرت_فاطمه_س
☑️#زمینه_زمزمه
کَلِمینی که دارم من از سکوت تو میمیرم
کَلِمینی که با حرفای تو من آروم میگیرم
ای صدای تو تسلای دل من کلمینی
ای نگاه تو چراغ منزل من کلمینی
قسم میدم
فقط یبار این چشماتو وا کن
حال و روز من و تماشا کن
رفتن تو از خونه زوده
بمون با من
ای یک تنه لشکر من زهرا
ببین چی اومد سر من زهرا
گوشه ی چشم تو کبوده
خبر داری شدم تنها
مرو زهرا مرو زهرا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
حال و روز خونمون بعد تو تعریفی نداره
باورت میشه که حیدر دست رویِ زانو بزاره
میری و با رفتنت داغ پیمبر میشه تکرار
حالا من راه میرم و دستامو میگیرم به دیوار
جوون من
تو این سه ماه از غمِ تو پیرم
دیگه از این مدینه دلگیرم
عزیزمن خدانگدار
ببین هر روز
میسوزم و تو آتیشم زهرا
میمیرم و زنده میشم زهرا
از ماجرای در و یوار
به همراهت ببر من را
مرو زهرا مرو زهرا
✍شاعر:میثم مومنی نژاد
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
زمان:
حجم:
344.4K
☑️#شهادت_حضرت_فاطمه_س
☑️#نوحه_زمینه
☑️#شهادت_حضرت_فاطمه_س
☑️#زمینه_زمزمه
کَلِمینی که دارم من از سکوت تو میمیرم
کَلِمینی که با حرفای تو من آروم میگیرم
ای صدای تو تسلای دل من کلمینی
ای نگاه تو چراغ منزل من کلمینی
قسم میدم
فقط یبار این چشماتو وا کن
حال و روز من و تماشا کن
رفتن تو از خونه زوده
بمون با من
ای یک تنه لشکر من زهرا
ببین چی اومد سر من زهرا
گوشه ی چشم تو کبوده
خبر داری شدم تنها
مرو زهرا مرو زهرا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
حال و روز خونمون بعد تو تعریفی نداره
باورت میشه که حیدر دست رویِ زانو بزاره
میری و با رفتنت داغ پیمبر میشه تکرار
حالا من راه میرم و دستامو میگیرم به دیوار
جوون من
تو این سه ماه از غمِ تو پیرم
دیگه از این مدینه دلگیرم
عزیزمن خدانگدار
ببین هر روز
میسوزم و تو آتیشم زهرا
میمیرم و زنده میشم زهرا
از ماجرای در و یوار
به همراهت ببر من را
مرو زهرا مرو زهرا
✍شاعر:میثم مومنی نژاد
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۷ دسامبر، ۱۳.۰۵.m4a
زمان:
حجم:
3.66M
#زمینه_زمزمه
وفات حضرت اُم البنین (س)
.👆
#حضرت_ام_البنین
#وفات_حضرت_ام_البنین
هر روز غروب توی بقیع میشکنه بغض آسمون
ستاره ها داد می زنن امُّ الْبَنین روضه نخوون
هر روز صدای گریه هاش میرسه تا عرش خدا
از سوز روضه خوندنش قیامتی میشه به پا
«أُمُّ البَنین.. أُمِّ بی بَنین...»
مدینه کربلا میشه شهر فرشته ها میشه
آدم و یعقوبم میان مدینةُ البُکاء میشه
فرقی نمی کنه براش کسی نیاد تو روضه هاش
عالم و بر هم می زنه بغضِ نشسته تو صداش
به سینه و سر می زنه بقیع باهاش نوحه گره
دَم تمومِ نوحه هاش حسینِ من بی کفنه
«أُمُّ البَنین.. أُمِّ بی بَنین...»
رو خاکایِ سرد بقیع صورت چار قبرکشیده
طوری غریب حسین میگه انگارکه گودال و دیده
از پسراش نشد یه بار با کسی حرفی بزنه
زمزمه ی لبش شده حسین من بی کفنه
طاقت نداره، کارشه شبا میره سئوال کنه
با گریه می خواد از رباب عباسش وحلال کنه
طفلی سکینه رو بگو دل نداره نگاش کنه
روُش نمیشه مثل قدیم أُمُّ البَنین صداش کنه