❀﷽❀
#سفره_اعجاز
#شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#شعر_رقیه_سعیدی_کیمیا
─━⊰••❃❀❃••⊱━─
خـواب دیــدم سفــرهٔ باب الحـوائج باز شد
دُورِ شمعــی ، جمعی از پروانه در پرواز شد
روی سفره ، نان و خرما بود و قدری هم نمک
دورِ سفــره ، نغمــه هایی بی بدیل آغاز شد
نغمـــهٔ "إنّـا تَوَجَّـهنـــا ، تَوَسَّـلنــا" چه خوب
با نــوایِ بال آن پروانــه ها دمســاز شد
در چنیــن حال و هوا ، پروانهٔ پربستـه ای
واردِ ایـن محفــلِ نورانــیِ پُـر راز شد
ذکر یا موسی بن جعفر ،خانه را پر کرده بود
با ،دَمِ بــاب الحــوائج ، باب حاجت باز شد
تا توسّــل بست بالِ شــاپرک با نورِ شمــع
ناگهــان چرخـی زد و با نغمــه ، هم آواز شد
شمـــعِ این محفــل ، پرِ پــروانه را آتـــش نـزد
بلکه خورشیدی شـــد و پیغمبــــرِ اعجــاز شد
بودم آنجا مستِ این اعجاز شیرین ، تا که با
نغمــــهٔ " اللّه اکـبـــر "چشمـهـــایم بـاز شد
هرگــز از یـادم نخــواهم بـُرد آن اعجـــاز را
در دلـم زیبا ترین تصویرِ چشــــم انداز شد
سفـرهٔ باب الحوائج خوب حاجــت می دهد
چون قلـم در دست لـرزانم غــزل پرداز شد
─━⊰••❃❀❃••⊱━─
رقیه سعیدی (کیمیا) #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
❃﷽❃
#نوحه_زمزمه
#شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک: خوش اومدی تو از سفر بابا....
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
من که اسیـــر کنــج زندانـــم
چشام به در مونده رضا جانم
تو حســـرتِ روی تو گریانـم
بیا رضا جان
موسی بن جعفر اَیُّهَا الکاظم(۳)
باب الحوائج
خم شده قامتــم تو این غـربت
روز و شبم گذشته تو حســرت
خسته شدم از این همه مِحنت
بیا رضا جان
موسی بن جعفر اَیُّهَا الکاظم(۳)
باب الحوائج
روز و شبم خدا خدا کردم
بـرای رفتنـــم دعـــا کردم
جدّ غــریبــمو صـدا کردم
حسینِ مظلوم
موسی بن جعفر اَیُّهَا الکاظم(۳)
باب الحوائج
دشمنِ دون بال و پرم بسته
با لب عطشان و تنی خسته
با زمــزمه زیر لب ، آهسته
روضه می خونم
موسی بن جعفر اَیُّهَا الکاظم(۳)
باب الحوائج
گرچـه غــریبــم ، دلــم آرومه
شــکر خـدا ندیده معصـــومه
چقد باباش غریب و مظلومه
گوشـهٔ زندون
موسی بن جعفر اَیُّهَا الکاظم(۳)
باب الحوائج
ولی دلـم از این پریشــونه
که دختـــری گوشهٔ ویرونه
با سرِ بابا روضه می خونه
بابا بابایی
غریب حسین ، غریب حسین جانم(۳)
غریب حسین جان
┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄
رقیه سعیدی(کیمیا) #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها