eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
356 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
در قافله‌ی عشق، سپهدار رقیه‌ست علمدار رقیه‌ست در هیأت ویرانه میاندار رقیه‌ست علمدار رقیه‌ست
آیینه‌دار زینب و زهرا رقیه کوچک‌ترین انسیة الحورا رقیه پشت سرش بی‌شک دعای پنج تن بود آدم اگر می‌گفت اول یا رقیه خورشید در منظومه‌ی عشق حسینی صد سال نوری راه دارد تا رقیه جا داشت روی شانه‌ی کعبه اباالفضل جا داشت روی شانه‌ی سقا رقیه آرام‌تر از هر زمانی بود اصغر می‌خواند تا بالا سرش لالا رقیه پا بر مغیلان می‌نهد اما محال است روی سر موری گذارد "پا" رقیه ** این طفل بی آزار را آزار دادند زجر بدی را دید در دنیا رقیه زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه طفلان همه بر ناقه‌اند اِلّا رقیه مقتل که می‌خواندم شبی با خویش گفتم پیدا نمی‌شد کاش در صحرا رقیه وقتی که پیدا شد خمیده راه می‌رفت شد پیرتر از زینب کبری رقیه حتی در اوج ضعف هم چیزی نمی‌خواست جز دست گرم و بوسه‌ی بابا رقیه دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد تنها سر آمد دیدنش اما رقیه... حیرت زده پرسید: عمه این سر کیست؟ یاللعجب نشناخت بابا را رقیه! خود را مرتب کرد تا در چشم بابا باشد همان دردانه‌ی زیبا رقیه از بوسه‌اش جان می‌گرفت، این‌بار اما جان داد با بوسیدن لب‌ها رقیه ✍ .
Shab 21 Ramazan 1403 Banifateme [Mohjat_Net] (6).mp3
819.9K
محبت ابوتراب را که جار میکشم قلوب بیقرار را سر قرار میکشم هر آنچه بوی مرتضی دهد به چشم مینهم هر آنچه بوی او نداد را به دار میکشم من از دقایق نخست بازگشت از نجف برای دیدن دوباره انتظار میکشم ز خاندان او کریم تر کسی ندیده است اگر که منتی کشم از این تبار میکشم اگر مرا نخواست زحمتی نمیدهم به او خودم گلوی خویش را به ذوالفقار میکشم به عشق دیدن علی بهشت را نظر کنم بدون او من از بهشت هم کنار میکشم گناه من اگر دلیل خجلت علی شود به روز حشر خویش را به سوی نار میکشم غریب دهر هم شوم به سوی هرکه میروم غریبی ابوتراب را هوار میکشم اگر وصال او فقط به وقت مرگ ممکن است برای مرگ انتظار بی شمار میکشم شعر: 1403 .
. سلام گرم عاشقونه‌ی من روونه شد به سوی مشهد تو باز دل تنگم شبیه کبوتر نشسته روبروی گنبد تو همیشه وقتی که دلم می‌گیره لباس تنهاییامو می‌پوشم میام حرم تا بار غصه‌هامو کبوترا بردارن از رو دوشم خدای مهربونیا! نگام کن باز تو دلم درد نهفته دارم هر موقع که میام زیارت تو یه دنیا حرفای نگفته دارم رضا شدی واسه رضایت ما پیش تو نا امیدی خیلی زشته صحن و سرات معدن آرامشه حرم نگو! یه تیکه از بهشته آبی که از سقاخونه می‌نوشم کام منو پر از عسل می‌کنه وقتی کنار تو نماز می‌خونم خدا خودش منو بغل می‌کنه هر کی یه گوشه خیره به گنبده چشمای گریونش پر از خواهشه بدون اینکه به زبون بیاره ازش خبر داری، می‌دونی چشه بزرگترین حاجت قلبم تویی هرچی به جز تو واسه من حقیره الهی که روا نشه هیچ موقع حاجتی که تو رو ازم می‌گیره حرف دل سائلت و میدونی پس دیگه هرچی بگه حرّافیه هیچی ندادی‌ام ندادی ولی فقط یه کربلا بدی کافیه .
هزار نقشه کشیدید دام بگذارید عزیز فاطمه را تشنه کام بگذارید همان عزیز که بعد از نوشتن نامش موظفید علیه السلام بگذارید همان کسی که در این شهر آبرودار است رواست سر به قدومش مدام بگذارید همان که بی کرم او میان سفره خود محال بود کمی هم طعام بگذارید همان که قبله عرش است و رو به او باید قدم به نیت بیت الحرام بگذارید میان خانه او نیست جای رقاصه حیا کنید به او احترام بگذارید بد است پیکر او را کنیزها ببرند برای او دو سه تایی غلام بگذارید میان قعر جهنم بسوزد آنکه سپرد جنازه را به روی پشت بام بگذارید پیام آمدن این کبوتران این است که احترام به جسم امام بگذارید فدای جد غریبش که نیمه جان می گفت به جسم من عوض خیمه گام بگذارید
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهید آیینه دار زینب و زهرا رقیه کوچکترین انسیة الحورا رقیه پشت سرش بی شک دعای پنج تن بود آدم اگر می گفت اول یا رقیه خورشید در منظومۀ ی عشق حسینی صد سال نوری راه دارد تا رقیه سنش اگر کم ، هم طراز انبیا بود مانند کوثر آیت العظمی رقیه جا داشت روی شانۀ ی کعبه اباالفضل جا داشت روی شانۀ ی سقا رقیه آرام تر از هر زمانی بود اصغر می خواند تا بالا سرش لالا رقیه پا بر مغیلان می نهد اما محال است روی سر موری گذارد پا رقیه این طفل بی آزار را آزار دادند زجر بدی را دید در  دنیا رقیه آنقدر این بچه رواذیت کردن که میشه به رقیه هم مثل مادر بزرگش گفت ناحِلَةَ الْجِسْمِ ، مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ ، باكِيَةَ الْعَيْنِ ، مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ جسمى نحيف و در خود فرو شكسته و چشمى گريان و قلبى سوخته داشت زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه طفلان همه بر ناقه اند اِلّا رقیه مقتل که می خواندم شبی با خویش گفتم پیدا نمی شد کاش در صحرا رقیه وقتی که پیدا شد خمیده راه می رفت شد پیرتر از زینب کبری رقیه حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست جز دست گرم و بوسۀ ی بابا رقیه یه مرتبه از خواب بیدار  شد شروع کرد گریه کردن بهانه بابا روگرفت یزیدمعلون دستور دادسر رو ببرن براش اِرفَعُوا رَأسَ أَبِیهَا وَاَطرَحُوا إِلَیهَا". سر حسين(ع) را به دامنش بياندازيد.یه کاری کنید صداش دیگه بند ... یه وقت امام سجاد دید دارن سر رو میارن دوید جلو خرابه فرمود سر و ببرید ما خودمون آرومش میکنیم ، آخه این بچه طاقت دیدن سر پدر رو نداره ، اونم چه سری ؟ سری که زیر سم مرکب رفته ، سری که تنور خولی رفته ، سری که رو نیزه ها رفته، سری که مدام سنگ بارونش کردن ، سری که هی از روی نیزه ها زیر دست پا افتاده ... امیرالمؤمنین (علیه السلام)می فرماید غَسَلْتُ النَّبِیَّ(ص) فِی قَمِیصِهِ! وقتی پیامبر اکرم را غسل می دادم، پیراهن مبارک را به عنوان تبرک نگه داشتم. فَکَانَتْ فَاطِمَةُ(س) تَقُولُ :أَرِنِی الْقَمِیصَ! فاطمه(س)  می‌فرمود پیراهن رو پدرم رو برام بیارید فَإِذَا شَمَّتْهُ غُشِیَ عَلَیْهَا وقتی که آن را می بویید،بیهوش میشد میخوام بگم یه پیراهن سالم پیامبر رو برای دخترش حضرت زهرا سلام الله علیها آورد امیرالمؤمنین  طاقت نیاورد خانم با دیدنش از حال رفت ، حالا دارن سر بریده برای دختر ۳ ساله میارن دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد تنها سر آمد دیدنش اما رقیه... حیرت زده پرسید عمه این سر کیست؟ یاللعجب نشناخت بابا را رقیه! فقالت :ما هذا الراس گفت این سر کیه قالوا لها : رأسُ أبيك گفتن سر پدرته فَرَفَعَتهُ مِنَ الطَّشتِ حاضِنَةً لَه سر را با احتياط از داخل طشت برداشت و به سينه چسبانيد فَانْكَبَّتْ عَلَيْهِ تَقَبَّلَهُ وَتَبْكِي خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را مي بوسيد وَتَضْرِبُ عَلي رَأْسِها وَوَجْهِها حَتّي امْتَلَأ فَمُهابِالّدَمِ بر سر و صورت خود می زد تا اينكه دهانش پر از خون شد شروع کرد با بابا حرف زدن يَا أبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذِي خَضَبَكَ بِدِمَائِكَ؟ پدرجان!چه كسی تو روبه خون آغشته كرد يَا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي قَطَعَ وَرِيدَيْكَ؟ چه كسي رگ های گردنت را بريد يَاأَبَتَاهُ!مَنْ ذَاالَّذي أَيتَمَنِي عَلَي صِغَرِسِنِّي پدر! چه كسي در خردسالي يتيمم كرد ياأبتاهُ،لَيْتَنِي كُنْتُ قَبْلَ هَذَا الْيَوْمِ عَمْيَاءَ پدر جان كاش من پيش از اين كور شده بودم و تو را به اين حال نمیدیدم يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي وَسَدتُ الثَّرَى ، وَلَا أَرَى شَيبَكَ مُخَضِّبَاً بِالدِّمَاءِ ای كاش پيش از اين در خاك خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی ديدم خود را مرتب کرد تا در چشم بابا باشد همان دردانۀ ی زیبا رقیه از بوسه اش جان میگرفت، اینبار اما جان داد با بوسیدن لب ها رقیه فَغُشيَ عَليهْا وَ انْقَطعَ نَفَسُهَا ️غش كرد و نفس او قطع شد. فَبَکَت بُکَاءً شَدِیدَاً ، حَتَّى غُشِیَ عَلَیهَا، فَلَمَّا حَرَّکُوهَا فِإِذَا هِیَ قَد فَارَقَت رُوحُهُا الدُنیَا رقیه(س) آنقدر گریست که بیهوش افتاد و او را حرکت دادند، ولی او از دنیا رفته بود. دختر دگر برای همیشه به خواب رفت وقتی که دید قصه ی بابا به سر رسید امام سجاد(علیه السلام ) فرمود عمه جان اِرفَعِی الیَتِیمَةَ مِن رَأسِ وَالِدِی ️عمه جان! یتیم پدرم را از روی سر بریده ی پدرم بلند کن فَإِنَّهَا فَارَقَت الحَیَاة، هر لحظه ممکن است جان بده فَرَفَعَتهَا السَیِّدةُ زَینَبُ(س) فَوَجَدَتهَا قَد فَارَقَتِ الحَیَاةَ ️ زینب کبری(سلام الله علیها) اومد رقیه را رو در آغوش گرفت، در حالی او جان داده بود محمد مهدی معروف
. امیرالمؤمنین علیه السلام یه سری بریم مدینه حالا که ما بی قراریم درد دلای علی رو.. بشنویم و خون بباریم اندازه‌ی ریگ بیابان.. به من ظلم شد اندازه‌ی چوبِ درختان.. به من ظلم شد اندازه‌ی هر قطره باران.. به من ظلم شد ظلم شد..دستای من که بسته شد ظلم شد..درب خونم شکسته شد ظلم شد.. چهل تا وحشی اومدن ظلم شد.. تو کوچه زهرا مو زدن ای وای.. ای وای ای وای ای وای.. (مظلوم.. حیدر حیدر حیدر...) علی دیگه بی قراره... غماشو نمیگه هیچجا.. گوش بُکنی تنها میگه...غماشو به چاهِ صحرا گفتم به چاه کوفه حتی.. به من ظلم شد سر میذارم به کوه و صحرا.. به من ظلم شد خونه نشین میشم خدایا.. به من ظلم شد ظلم شد.. مغیره خیلی بد میزد ظلم شد.. به فاطمه لگد میزد ظلم شد..خنده زد و دلم گرفت ظلم شد.. محسنم و ازم گرفت ای وای.. ای وای ای وای ای وای.. اَمون علی رو بُرده.. خاطره ی یاسِ پرپر.. مگه میره از تو یادش.. خاطره ی دیوار و در هی میگه توی کوچه خیلی.. به من ظلم شد از اونکه زد زهرا مو سیلی.. به من ظلم شد پیش نگام شد یاسْ نیلی.. به من ظلم شد ظلم شد.. حتی به مجتبای مَن ظلم شد.. به مادرش سیلی زَدَن ظلم شد.. روزِ دوشنبه بر حسین ظلم شد.. گَشتَن یتیمه زینبین.. ای وای.. ای وای ای وای ای وای.. .👇 ................. یک عُمر شکستِ دشمنش را دیدند آن جلوه‌ی خیبر شکنش را دیدند افسوس که داغِ فاطمه کاری کرد زانو به بغل گرفتنش را دیدند ✍