eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
13.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
334 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 🔸دست ها از بدن جدا شده .. مشک آبُ داره میاره .. مشک آبُ به دندان گرفته .. جز لحظه ای که مشک به دندان گرفته بود در عمر خویش خنده‌ی دندان نما نکرد دندان کند کمک گرۀ بسته باز شود دندان او این گرۀ بسته باز نکرد ▪️هی با خودش میگه دست دادم ، ولی با آب دارم بر می گردم خیمه .. اما یه وقت یه نانجیبی مشکُ هدف گرفت .. دیگه رویِ برگشتنِ به خیمه نداره .. نوشتن چهارهزار نفر حافظ شریعه بودن .. هدف وقتی حرکت میکنه سخته بزننش ولی وقتی یه جا بایسته دیگه راحت میزنن .. هدر نرفت زِ پرتاب چله ها تیری امیرِ علقمه از بس که قد و بالا داشت همین که در وسط گیر و دار گیر افتاد عمودی آمد و فرقش شکست ▪️دست که به بدن نداره .. یه چشمُ خون گرفته .. یه چشم تیر خورده .. آخ بمیرم از رو اسب اُفتاد ‌‌‌‌.. تیرها به بدن فرو میره .. 😭 هرجوری بود اومد خودشُ به یه نخل تکیه داد ، یه نانجیبی آروم آروم قدم برمیداره .. داره میاد نزدیک ، صدای پا رو شنید ، چشم ها جایی رو نمی بینه صدای بی رمقش بلند شد .. آقای فرمود حیف یه زمانی اومدی دست ندارم .. نامرد صداشُ بالا برد .. گفت تو دست نداری من که دست دارم .. همچین عمو آهنُ بالا برد .. (دیگه من معطل تو نمیشم شب تاسوعاست هر کی هر جوری دوست داره گریه کنه منم روضه مُ میخونم ..) دیگه این زن و بچه نیومدن کنار علقمه عباسُ ببینن .. چطوری بود وضعیت ابی‌عبدالله هم گزارش نداد به زن و بچه .. فقط وقتی برگشت فرمود دیگه این خیمه صاحب نداره .. تا اومدن تو کوفه ؛ سرها رو رو نیزه ها زدن .. یکی سراغ گرفت گفت سر حسین کدومه ؟! نشونش دادن .. صدا زد من شنیدم این آقا یه علمدار داشته همه از هیبتش فرار میکردن.. سر علمدار کجاست؟! گفت نگاه کن گردن اسب حرمله رو .. میگه نگاه کردم دیدم سرُ به گردن اسب آویزان کرده ... 😭 هر وقت اسب سر و خم میکنه .. آی قربون محاسنت برم .. حلال کنید شبِ تاسوعاست دیگه .. یه جمله دیگه بگم شهدا فیض ببرن .. ولی همین سر رو نیزه ها ، به گردنِ اسب ها ، آویزه درخت ها ، هر جا که بود ، بازم پناه دخترا بود .. (از کجا داری این حرفُ میزنی؟!) شبی که رقیه رو از بیابون برگردوندن نفسش بالا نمیومد .. نیومد سراغ نیزه ای که سر بابا بود .. اومد زیرِ نیزه‌ی عباس صدا زد عمو صورتمُ ببین .. ببین با رقیه چه کردن .. شبِ تاسوعایی بگو حسین ..