مرحوم میرزا اسماعیل دولابی میگفتند:
روزی دو جوان که لباسهای مناسبی با شان روضه نداشتند، به منزل ما آمدند و مقداری خندیدند و بعد هم رفتند. من خیلی ناراحت شدم که چرا عوض گریستن خندیدند و رفتند
فردای آن روز، آن دو جوان آمدند و دیدم سر و وضع آنها کاملا با دیروز متفاوت بود
خیلی هم گریه کردند. وقتی خواستند مجلس را ترک کنند، آن دو را صدا زدم و دستشان را گرفتم وگفتم: بنشینید. نشستند. گفتم: دیروز شما را با آن شکل و شمایل دیدم و امروز شما را به گونهای دیگر دیدم !
شروع کردند به گریه کردن و قصه خود را چنین بیان کردند؛ گفتند:
شنیده بودیم منزل شما ناهار.میدهند. آمدیم و دیدیم عدهای شدیدا گریه میکنند و به سرو سینه میزنند. و انها را مسخره کردیم و خندیدیم. و چون مجلس طول کشید برخاستیم و از اتاق بیرون آمدیم. در راهرو، سهتا استکان و نعلبکی روی زمین بر سر راه بود. دو تا را من برداشتم و یکی را دوستم برداشت و روی کابینت آشپزخانه..
نهادیم و رفتیم.
هردوی ما دیشب خوابی دیدیم مثل هم! در عالم رویا دیدیم وارد منزل شما شدهایم و امام حسین ع و حضرت ابوالفضل ع دو طرف درب ایستادهاند. امام حسین ع فرمود: عباس جان! نام مستمعین روضه میرزا را نوشتی؟ فرمود: بله! حضرت فرمودند: نام این دو جوان را ننوشتی؟ عرض کرد: نه!
چون آمدند و خندیدند و مسخره کردند.
حضرت امام حسین ع فرمود: اما برادر ! سه عدد استکان و نعلبکی مجلس روضه ما را حفظ کردند! نام آنها را هم بنویس! از خواب بیدار شدیم و منقلب شدیم و به مجلس روضه شما آمدیم
سید حسین هاشمینژاد؛ عرشیان خاکنشین، ص۲۳
#منتظران_ظهور#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#یامهــدےجان 🌺
🌟 بیا مهدی که من چشم انتظارم
🌟 چه درمانی به دردم ،ای تو یارم
💥 بیا مهدی که دنیا نیست جایم
💥 گلو در استخوان و خار پایم
🌟 بیا مهدی نظر ،بر شیعیان کن
🌟 ظهور حتمی خود را عیان کن
🤍الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🤍
#صبحتـون_مهـدوے 🌞
#التماس_دعایفـرج 🤲
#منتظران_ظهور 💚