🖤🍃💦🥀🍃💦🥀🍃
🍃💦🍃
💦🍃 ﷽
🥀
🍃
#روضه_دفتری_اربعین
#و_گریز_در_وسط
#روضه_به_رقیه(س)
🌴اول به نبی حضرت خاتم صلوات
🌴دوم به علی شیر دو عالم صلوات
🌴سوم به گل وجودِ پاک زهرا
🌴چهارم به حسن خونجگر غم صلوات
🌴از بهر حسین آن شه کرب و بلا
🌴وآن تشنهی در مقتلِ ماتم صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد
#یارب_الحسین_بحق_الحسین
#اشفع صدر_الحسین
بظهور_الحجه
🌾چهل روز است حسینم را ندیدم
🌾بلایش را به جان و دل خریدم
🌾چهل روز چهل منزل اسیرم
🌾دعا کن در کنار تو بمیرم
🌾چهل روز غم چهل ساله دیدم
🌾 غم و اندوه دیدم ناله دیدم
🌾سر پر خون تو همراه من بود
🌾به هر جا چلچراغ راه من بود
🌾همین جاغرق درغم شد وجودم
🌾تن پاک ترا گم کرده بودم
🌾میان نیزه ها دل با ختم من
🌾ترا دیدم ولی نشناختم من
🌾اگر امروز برداری سرت را
🌾 تو هم نشناسی ای گل خواهرت را
🌾ز جا برخیز ای نور دو دیده
🌾ببین مویم سپید و قد خمیده
◼️قافله رسید سر دو راهی. بشیر اومد خدمت امام سجاد ع ـ یابن رسول الله ....
یه راه میره مدینه ....
یه راه میره کربلا...
کدوم راهُ بریم؟؟
امام فرمود بشیرقافله سالار ما عمه ام زینبه، برید از عمه جانم زینب سوال کنید..... ـ
بشیر میگه اومدم خدمت دختر علی زینب....
◼️بی بی جان مدینه بریم یا کربلا....
میگه بی بی تا نام کربلا رو شنید، اشک از چشماش جاری شد...
فرمود بشیر ما رو ببر کربلا....
چهل روزه عزیزانمونو ندیدیم...
چهل روزه حسینمو ندیدم.... نگذاشتن ما مجلس عزا براشون بگیریم ....
◼️آی کربلا زینب داره میاد اون یه عالمه خاطره داره فرصت گریه کردن نداشته....
◼️روز اربعین قافله ای که چهل روزه بود عزیزانشونُ ندیده بودن اومدن کربلا ...
◼️آخ کاروان رسید کربلا....
◼️این زن و بچه برا دومین بار از این ناقه ها پایین اومدن ....
اما اولین بار روز دوم محرم بود...
وقتی میخواستن از ناقه ها پایین بیان،،،،
جوونای بنی هاشم اومدن....
هر کدوم این زن و بچه ها رو پیاده کردند....
با احترام وارد زمین کربلا شدن....
◼️وقتی زینب میخواست از ناقه پیاده بشه ،علی اکبر اومد.، ،،،،
عمه جان دستتو بده به من پیاده شو .....
عباس اومد ، زانو زمین زد ...
خواهرم زینب پاتو رو زانوی عباست بزار پیاده شو .....
با چه عزت و احترامی همه رو پیاده کردن
💦اما اما اما آی کربلائیا.....
💦روز اربعین وقتی خواستن از ناقه ها پایین بیان دیگه بچه ها کسی رو ندیدن .....
نه عباسی هست....
نه علی اکبری هست....
از بالای ناقه ها خودشونو زمین می انداختن ....
هر کدوم کنار قبری رفتن...
🥀هر یکی سوی مزاری میدوید
🥀هر یکی قبری در آغوش میکشید
🥀ناگهان بانوی قد خمیده ای
🥀قد خمیده مو پریشان خسته ای
🥀گفت یارب چه سازم یا کریم
🥀رو سوی قبر که باشم یا رحیم
🥀ناگهان آمد به خود با شور و شین
🥀دید بنشسته سر قبر حسین
🥀زینب اومد کنار قبر برادر....
(شاید درد دلش این بوده باشه)
حسین جان یادته تو کربلا هر کشته ای رو می آوردی من اولین نفر بودم که از خیمه بیرون می اومدم حسین جان......
یه جا نیومدم....
(یادته داداش)
اونم اون وقتی بود که دیدم بدن عزیزانم عون و جعفر رو آوردی.....
حسین جان میدونی چرا نیومدم...
ترسیدم چشات به چشام بیفته از من خجالت بکشی داداش....
داداش حالا بیا تلافی کن ....
سراغ رقیه تو از من نگیر حسین جان ....
وقتی سرتو وارد خرابه کردن ....
(گریز به روضه حضرت رقیه س).....
حسین جان سراغ سه ساله تو از من نگیر داداش
🌴آورده ام تمام عزیزانت ای حسین
🌴جز دختر سه ساله ات ای مهربان من
🌴از من مپرس حال دل آن سه ساله را
🌴در گوشه خرابه برفت از کنار من
🎤#مداح_اهلبیت(ع)
🎧#استاد_حاج_پیرزاده
👌#پیشنهاد_دانلود
#التماس دعای فرج
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها