eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.6هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
369 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
۵۳ (حضرت زهرا س) ‏(۳در بستر بیماری) ای بستری بیمار من جانم فدایت کنار بستر فاطمه گریم برایت یار جوانم،فاطمه جانم۲ با اشک و ناله آمدم من در کنارت بنگر به حال من که گشتم بی قرارت یار جوانم،فاطمه جانم۲ خون شد دل حیدر کنار بستر تو علی بمیرد بر تو و چشم تر تو یار جوانم،فاطمه جانم۲ رخساره ات را از علی زهرا مپوشان آمد کنارت زینبت با قلب سوزان یار جوانم،فاطمه جانم۲ با دیده ی گریان و با قلب شکسته حیدر کنار بسترت زهرا نشسته یار جوانم،فاطمه جانم۲ نالد کنار تو حسن نور دو عینت همراه زینب سوزد از این غم حسینت یار جوانم،فاطمه جانم۲ از روی تو یا فاطمه شرمنده هستم سوزم برای غربتت تا زنده هستم یار جوانم،فاطمه جانم۲ #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
۵۴ (حضرت زهرا س) ‏(۳در بستر بیماری) بستری بیمار غریبم،فاطمه جان در کنار تو بی شکیبم،فاطمه جان فاطمه با دیده ی تر،آمدم کنار بستر ای گل باغ ولایت،لحظه ای بر علی بنگر در کنار بستر تو،رسیده جان به لب من ای صفای خانه ی من،خونجگر شد زینب من بر علی نور دو دیده،همسر قامت خمیده بمیرم یار غریبم،بین بستر آرمیده بانوی خانه ی حیدر،خانه ام غرق محن شد در کنار نور عینت،خونجگر ز غم حسن شد همسرت با دل سوزان،بهر تو گردیده گریان در کنار من تو هستی،حامی عترت و قرآن روشنی خانه ی من،شده ای قامت کمانی بمیرد علی برایت،شد بهار بهار تو خزانی
۵۵ (حضرت زهرا س) ‏(۳ در بستر بیماری) یار بیمار من،بستری یار من من گرفتار تو،تو گرفتار من فاطمه فاطمه۲ از چه در بسترت،ناله داری و آه لحظه ای فاطمه،بر علی کن نگاه فاطمه فاطمه۲ یار غمدیده ام،من به تاب و تبم ناله دارد حسین،همره زینبم فاطمه فاطمه۲ در کنار توام،دیده گریان تو می زنم ناله با،قلب سوزان تو فاطمه فاطمه۲ خانه ی ما شده،غرق رنج و محن همچنان زینبت،خون بگرید حسن فاطمه فاطمه۲ همسرم فاطمه،حال زارم ببین بهر غم های تو،شده ام دلغمین فاطمه فاطمه۲ گرد شمع تو من،همچو پروانه ام خانه ای همسرم،گشته غمخانه ام فاطمه فاطمه۲ همه هست علی،تویی زهرای من قامتم خم شده،یار غم های من فاطمه فاطمه۲
منم حیدر کنار بستر تو نشسته دیده گریان در بر تو فدای غربتت یا فاطمه جان شکسته حرمتت یا فاطمه جان نگر بر حال و روزم،فاطمه جان کنار تو بسوزم ، فاطمه جان خجالت می‌کشم از روی ماهت بسوزانده دلم را هر نگاهت گل پژمرده ی قامت گمانم تویی یا فاطمه آرام جانم غبار غم وجودم را گرفته تمام تار و پودم را گرفته ز داغ غربتت خم گشته ام من خمیده زاینهمه غم گشته ام من الا ای بستری بیمار حیدر تو هستی فاطمه جان یار حیدر دو چشمت وا کن و بنگر به حالم شکسته از غم تو پر و بالم نگر خانه شده غمخانه ی من شده پرپر ز غم گلخانه ی من مرا یار و معین تنها تو هستی چو من غربت نشین تنها تو هستی کنار بسترت گریان منم من برای غربتت نالان منم من صفای خانه ام،یار جوانم تسلای تو شد اشک روانم ز تو یا فاطمه جان شرمگینم کنار بسترت با غم عجینم شده خونین جگر نور دو عینت زند ناله کنار تو حسینت حسن گرید کنار بستر تو غمین بنشسته زینب در بر تو بدیدم دشمن دین آتش افروخت در بیت الولا از کینه ها سوخت شود حیدر فدای روی نیلی که زد دشمن به رخسار تو سیلی به پشت در ترا افتاده دیدم صدای غربتت را می شنیدم شنیدم ناله با صوت حزینی ز تو بشنیده ام فضه خذینی بدیدم جان تو بر من سپر شد فدایی در کنار تو پسر شد بدیدم غنچه از شاخه جدا شد گل نشکفته ام،محسن فدا شد به پیش چشم من زد بی بهانه ترا آن بی حیا با تازیانه صبوری کردم و خون شد دل من غریبی تو گشته مشکل من صبوری کرده ام تا دین بماند محمد ماند و آئین بماند غلامم از زبان من سخن گفت ز ظلم و کینه و رنج و محن گفت شفیع محشر و روز جزایم به محشر دستگیر این (رضایم)
شفای خانه ام ای همسر من مکن گریه کنار بستر من الا ای مظهر یکتا پرستی ز چه غمگین کنار من نشستی الا ای همسر غربت نشینم میان بستر اما دل غمینم دل من خون شده از غربت تو ز چه دشمن شکسته حرمت تو علی جان غربت تو کرده پیرم دعا کن یا علی دیگر بمیرم غریبی تو زد آتش به جانم ز تن رفته دگر تاب و توانم خدا داند که من حیدر شناسم بود بر درگهش حمد و سپاسم سپر گشتم برایت پشت آن در که با ضرب لگد گل گشت پرپر بود این عهد و پیمان الستم برای یاری آن از پا نشستم الا ای آنکه خود با ب النجاتی شده ذکر لبم عجل وفاتی غم عالم بود در تار و پودم به گلزار ولا یاس کبودم همان دم که غریبی تو دیدم خدا داند از این غصه خمیدم اگر بینی علی جان بیقرارم کبود از ضرب سیلی شد عذارم همه شب دیده ای بیدار دارم نگاهی بر در و دیوار دارم ز بستر پشت در رنجور گشتم میان خانه ام مستور گشتم ز درد و غم شدم قامت خمیده دعا کن یا علی گردم شهیده (رضا) درد دلم در این رثا گفت برای اهل دل، اهل ولا گفت غلام خود (رضا) را می‌خرم من مدینه بار دیگر می برم من
. ‍ سلام‌الله‌علیها ✍ چه‌سخته، توی‌خونه از محرمت رو بگیری چه‌سخته، جوون‌باشی و دست‌به‌پهلو بگیری چه سخته، که جارو با این زخم بازو بگیری، چه سخته می‌دونم، توونی تو بازوت نداری، عزیزم می‌دونم، شده زخم این سینه کاری،عزیزم می‌دونم‌، می‌خوای دیگه تنهام بزاری،عزیزم یازهرا ۳ بلند شو‌، ببین غربت شیر بدر و حنین و بلند شو، بغل کن عزیزم حسن با حسین و بلند شو، بزن شونه باز گیسوی زینبین و بلند شو چی میشه، به درد دل من دوا شی،عزیزم چی میشه‌، که مثل‌قدیم روبرا شی،عزیرم چی میشه، بگی یاعلی از جا پاشی،عزیزم تو باشی‌، ندارم دیگه غصه تو سینه زهرا تو باشی، برام زندگی خیلی شیرینه زهرا تو باشی، همه حاجتم از خدا اینه زهرا تو باشی نباشی، همه دنیا واسم عذابه،عزیزم نباشی ، سلام علی بی جوابه،عزیزم نباشی، شروع غم بوترابه،عزیزم یه روزی، می‌بینیم با هم کربلای حسین و یه روزی، میاد می‌شنویم ناله‌های حسین‌و یه روزی، آتیش می‌زنن خیمه‌های حسین‌و یه روزی می‌بینیم ،که از تشنگی رفته از حال می‌بینیم، که افتاده تنها تو گودال می بینیم‌، حسینم تنش گشته پامال «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .👇
. روز آخر شانه زد بر گیسوان دخترش *می دونم دلت دیگه اینجا نیست،همه دل ها رو ببریم پشت در خونه ی حضرت صدیقه ی طاهره،چه خبرِ توی این خونه این شب ها؟حال بی بی دوعالم فاطمه رو نوشتن این روزها اینطوری بوده،" مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِیهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْس، نَاحِلَةَ الْجِسْم، بَاكِيَةَ الْعَيْن" شما اگر گریه کنید هیچ کسی به شما اعتراض نمی کنه،اما این شب ها می اومدن درِ خونه ی امیرالمؤمنین می گفتند:علی! به فاطمه بگو یا روز گریه کنه یا شب...* روز آخرشانه زد بر گیسوان دخترش شست با دست لباس کودکانِ دیگرش تا نماند کودکی آنجا گرسنه بعد از او در تنورِ خانه نان می پخت دل خاکسترش کارهای خانه اش را یک به یک انجام داد دستِ آخر ماند کارِ همیشه برترش جامه ی روشن به تن کرد و سوی محراب رفت تا بماند یادگار از او نماز آخرش *جامه ی روشن بر تن می کرد فاطمه، اما این لباس بر تنِ فاطمه ساعتی نمی ماند،آخه از جای سینه ی آزرده خونِ تازه می آمد* در اتاقی رفت و اندکی آرام ماند تا شود کم کم محقق مژده ی پیغمبرش خادمش وقتی صدا زد پاسخی نشنید از او بر سر و روی خودش زد زآنچه آمد بر سرش *داره صدا میزنه بی بی رو،یه مرتبه دید در باز شد...* کودکان وارد شدند و صحنه را شاهد شدند هر یکی رفت تا آسمان فریادِ مادر مادرش *جوانها! راه عاقبت به خیری رو اربابتون ابی عبدالله به شما نشان داده،تا در باز شد،بچه ها اومدن خودشون رو روی بدن انداختن،امام حسن صورت روی سینه ی مادر گذاشت،اما دیدن ابی عبدالله راهش رو کج کرد،اومد پایین پایِ مادر،صورت کف پای مادر گذاشت،صدا زد:مادر! من حسینم،با من حرف بزن...* آن یکی صورت نهاده بر کف پایش چرا دیگری بر سینه ی مادر چرا باشد سرش *اسما صدا زد: آقازاده ها! زود بروید باباتون رو خبر کنید بیاد...* مرتضی در مسجد از این ماجرا شد با خبر باورش سخت است،باور کن نمی شد باورش آنکه با هشتاد زخمش در اُحد بر پای بود آنکه زانویش نشد خم وقتِ فتحِ خیبرش *آی گریه کن ها! تا حسنین دویدن گفتند: بابا! مادرمون از دستمون رفت،یه وقت دیدن...* زانویش لرزید و افتاد و دگر از هوش رفت چیست این داغی که گشته اینچنین ویرانگرش *همه دشمنا توی مدینه منتظر بودن یه روز زنوهای علی بلرزه،اینجا روایت نوشت:بارها تو این مسیرِ کمِ مسجد تا خونه، بارها علی امیرالمؤمنین رو زمین افتاد... گریه کن ها! این یه سردار بود همه منتظر بودن خم شدنِ زانوانش رو ببینند،یه سردار هم من سراغ دارم،کربلا،تا اومد کنار بدنِ اباالفضل،یه وقت دیدن خم شد، دست به کمر گرفت،صدا زد: "الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری"... مدینه امیرالمؤمنین نوشتن "فبُكی بُكاءً عالیا" بلند بلند گریه می کرد،ابی عبدالله هم کنار بدن اباالفضل نوشتن "فبكی بُكاءً عالیا"...تا صدای گریه ی حسین بلند شد،یه مرتبه همه هلهله کردن،همه کف زدن..حسین..* ( ) .