مداحی امیر کرمانشاهی رفیق یه روز میاد رفاقتو نشون میدی
رفیق یه روز میاد رفاقتو نشون میدی !!!
کی؟؟
شونه های منو تو قبر تکون میدی
شاید توی پیری یا شاید جوونی !!!
باید برام بشینی تلقین بخونی ♭♪
♬♪
آی حسینچیلر
تلقینیمیز نجور اولاجاخ
حسینچینین تلقینی گرک فرق ایلیه
اینو بگو👇🏻
اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فلان بن فلان۲
شونه مو تکون میدی که تو امان !!♫
بگو آقا رفیقم سینه زنان
پشت دسته هات میرفت دوان دوان ♭♫:?
بیا دستشو بگیر همین الان ♬♪۲
…!!همین الان منظور کی؟؟
موقعی که سنگ لحد رو میزارن
تک قالان لحظه دی
تپراغی توکوللر
قبری باغلیلار
اوندا دینن گوزوم قالار یولدا حسین گله
آقاجان۳
شاید باب صحبت آچیلیب
بئله دییک
ما زیر پرچم حسین ع قد کشیدیم
ما از بچه گی از جوونی تو هیئت بزرگ شدیم
ما پشت سر این هیئتیها اومدیم
ما دراین مکتب رشد کردیم😭
هیچ وقــــت هم پشیمان نمیشیم؛؛!
خدایا همان لحظه ده باشیمیز اوسته امام حسینی حاضر ایله
ایندی گویلون وار آغلیان حسین آقیا
الین قوی اورگیوین باشینا حسیـــــن😭
ایندی باهم اوخیاخ باهم اوخشیاخ باهم آغلیاخ
یاسیــوی ساخلیارام حسیــــن
سینمی داغلیـــــارام حسیــــن
سنده منیــــم یاسیمدا گل
گلمه سن آغلیارام حسیــــــــن
😭😭
بیر اوجادان سسله یاحسین
اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فلان بن فلان۲
شونه مو تکون میدی که تو امان !!♫
بگو آقا رفیقم سینه زنان
پشت دسته هات میرفت دوان دوان ♭♫:?
بیا دستشو بگیر همین الان ♬♪۲
هَلْ انْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذی فارَقْتَـــــنا ♭♫:?
یکسال بدون من میری به کربلا •♫!
یادت نره رفیق من و بین موکبا ♭♫:?
یادت نره رفیق من و بین زائرا ۲
اِذا اتٰاکَ الْمَلَکٰانِ الْمُقِـــرَّبان ♩♭
چند قدم به نیت گذشتگان ♭♫:?
توی مــــــشایه برو گریه کنان
میخوری چای عراقی نوش جان!
یه صحبت هم دارم
اینم بگم؟؟
فلا تَـــخَـفْ یادم کن توی ایون نجف !!♫
ذکر علی علی برام بگیر ♬♪
تا که بگیره روح من شعف ♭♫:?
ازهمینجا ذکیره کنیم
هرجانشستی بلند بگو
یاعلــــی ۴
اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فلان بن فلان۲
شونه مو تکون میدی که تو امان !!♫
بگو آقا رفیقم سینه زنان
پشت دسته هات میرفت دوان دوان ♭♫:?
بیا دستشو بگیر همین الان ♬♪
لا تحزن قسمت میدم به شاه بی کفن
اگه رفتی حرم امام حسن
یه سلامم بده از جانب من
♩♭
من میگم به هم هییتیها و دوستا و...
غصه نخور میرسه امام رضا به داد ما سینه زنا !!!
غصه نخور از تو قبر در اومدی خاک بریز و بگو صاحب الزمان ♬♪ الغوث والامان۳
سسله یاصاحب الزمان۳
منده باخ ۲
کوچده ییخیلان مادره خاطر
منده باخ
یارالی قارداشا خاطیـــــر منده باخ
اوخلانان اوغلوا خاطیر منده باخ
کربلاده ییخیلان خواهره خاطیر
سارالان دختره خاطیر
منده باخ۲
دیدیلر هئچ اینانمادیم
گئشدی عمروم
ولی سنه
یاخچی نوکر اولانمادیم
آقام آقام
آقام آقام حسیــــــــــــن
سنه قربان
آنام آتام حسیـــــــن۲
سسله یاحسیــــــن۳
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قضیه فلسطین کلید رمز آلود فرج است
...
🎙اثر جدید پویا بیاتی برای همدردی با مردم مظلوم فلسطین...
♻️ نشر دهید
ارائه متن وصوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،،
:شعبانپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨خداحافظی تلخ مادر فلسطینی با دو کودک خردسالش
✍مادر! صبور باش در آغوش ملائکه آرام گرفته اند اما انتقامشان به اذن خدا با ماست و به فرزندانمان قسم تا لبخند بر لبان تو ننشانیم ، نخواهیم نشست!
رژیم صهیونیست محکوم به نابودیست! اماممان این فرمان برگشت ناپذیر را صادر کرده است...
.
#خاطرات_شهدا
🔮 لبخند شهید
امام جماعت يكي از مساجد شيراز مي گفت:
«در اولين روزهاي پس از فتح خرمشهر پيكر 28 تن از شهداي عمليات آزادسازي خرمشهر را به شيراز آورده بودند.
پس از اين كه خيل جمعيت حزب الله در قبرستان دارالرحمه ي شيراز بر اجساد مطهر و گلگون اين شهيدان نماز خواندند.😊
علماي شهر كه در مراسم حضور داشتند، مسئوليت تلقين شهدا را بر عهده گرفتند، از جمله خود من.
وقتي درون قبر رفتم و شروع به تلقين شهيدي كردم، با صحنه اي بس عجيب و تكان دهنده مواجه شدم،😳😳😳
تا جايي كه ناچار شدم به دليل انقلاب روحي، تلقين را نيمه كاره رها كنم و از قبر بيرون بيايم.🙄🙄
ماجرا اين بود كه هنگام قرائت نام مبارك ائمه در تلقين، تا به اسم مبارك حضرت صاحب الزمان (عج) رسيدم، مشاهده كردم كه شهيد انگار زنده است، لبخندي زد و سرش را تا نزديكي سينه به حالت احترام پايين آورد.»😭😭
🌹 شادی روح شهدا صلوات
💚 #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده 👇👇
🌹 باور کنیم طعم شیرین انتظار را!
پیرمرد میگفت و حضرت امام صادق سلاماللهعلیه گریه میکردند. آقا جان صد سال است منتظر ظهور قائم شما هستم! هر روز، هر هفته، هر ماه، هر سال! آقا جان سنّم بالا رفته! استخوانهایم پوک شده و مرگم نزدیک شده است!
امام صادق سلاماللهعلیه اشک میریختند و میگفتند: ای مرد! اگر خداوند آن قدر به تو عمر داد که قائم ما را دیدی، در جایگاه بلندی خواهی بود. اما اگر مرگت فرارسید و او را ندیدی، در روز قیامت با ما اهل بیت محشور میشوی!
پیرمرد آرام گرفت و آسوده خاطر شد. باور کنیم که دوستی اهل بیت صلواتاللهعلیهم با انتظار قائم آل محمد عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف عجین است. باور کنیم اگر منتظر باشیم، در دنیا جایگاه بلندی خواهیم داشت و در آخرت با اهل بیت صلواتاللهعلیهم محشور خواهیم شد.
باور کنیم که انتظار امام زمان سلاماللهعلیه مارا عاقبت به خیر میکند.باور کنیم طعم شیرین انتظار را!
📚بحارالانوار، ج 36
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💐
┄┅═✧❁✨🌹✨❁✧═┅┄
❥↬عاشقان ظهور حضرت مـهــــ♡ــــدی عج🌺
🍂🍂🍂🍂🍂
﷽
#روضه
#حضرت_زهرا(س)
#مجلس_کامل
#السلام علیک
یا فاطِمَةَ الزَّهْراءُ یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّةَ عَیْنِ الرَّسُولِ یا سَیِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکِ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهَةً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعى لَنا عِنْدَ اللهِ
دو چشمش بسته اما درد دارد
یقیناً بیش از اینها درد دارد
بریز آب روان بر سنگ غُسلش
ولی آرام اسماء درد دارد
نسیم آرامتر خوابیده بانو
مزن پروانه پر خوابیده بانو
دگر رخصت نیازی نیست جبریل
مزن دیگر به در خوابیده بانو
دو چشمت را به دست بسته بستم
تو را با هق هقی پیوسته بستم
مبادا پهلویت خونین شود باز
خودم بند کفن آهسته بستم
ندارد چاره با آهم بسازم
فقط با درد جان اهم بسازم
ز چوبی که نشد گهواره باشد
دوتا تابوت میخواهم بسازم
* خیلی سخته آدم بخواد عزیزش رو خودش غسل بده...از غروب هی میگفت بچه ها آروم گریه کنند...علی امشب خیلی تنهاست...با اسماء دوتایی کارها رو آماده کردن...کفن و آب و بچه ها دارن نگاه میکنن...همه آستینها به دهانشون...علی میخواد غسل بده...میخوام خودت روضه بخونی...*
بریز آب روان اسماء
به جسم اطهر زهرا
ولی آهسته آهسته
نگه کن زردی رویش
ببین بشکسته بازویش
لگد خورده به پهلویش
اسماء میگه من آب میریختم...ولی یه وقت دیدم علی دست از غسل زهرا کشید...هی نگاه میکنه هی صورت به دیوار میذاره بلند بلند گریه میکنه...آقا جان شما به بچه ها گفتی آروم گریه کنن...چی شده داد میزنی...فرمود: همچین که غسل می دادم... دستم رسید به بازوی ورم کرده ی فاطمه...
امشب تا میتونی داد بزنی بگو وای مادر... وای مادر وای مادر... شروع کرد زهرا را کفن کردند... یه وقت علی نگاه کرد دید بچهها مات مبهوت... تا معجر زهرا را باز کرد دادش بلند شد... میگفت: یه خانوم هجده ساله موهاش سفید شده... زهرا روش و از علی میگرفت...تا کبودی صورتش رو علی نبینه...
انشالله خدا مادراتون رو براتون نگه داره... یه نگاه کرد دید بچه ها نگاه می کنند گفت بیاید... بچههای فاطمه برای آخرین بار مادرتون و ببینید... بچه ها آمدند جلو حسنین و زینبین خودشون رو روی بدن مادر انداختند... شیخ عباس قمی میگه: همچین که انداختن خودشونو یه وقت دستای زهرا بیرون اومد بچه ها رو بغل گرفت... منادی بین زمین و آسمان صدا زد: علی... بچه ها رو از مادرشون جدا کن...چرا؟میدونی چرا... چون این بچه ها طاقت ندارن و ملائکه طاقت ندارن گریه بچه های فاطمه رو ببینن... علی با احترام بچه ها رو بغل گرفت... ناز و نوازش میکرد... حسن جان خدا صبرت بده... حسین جان خدا صبرت بده...زینب جان منم بی مادر شدم...به همه عالم خواست یاد بده یادتون باشه هر وقت دیدی بچه خودش رو روی بدن عزیزش انداخت باید با احترام بلندش کنی... یه گودال بود...تو اون گودال یه بابای بی سر بود...یه دختری اومد خودش رو روی بدن انداخت...هی صدا زد بابا بلند شو ببین گوشواره هامو بردن... بابا بلند شو ببین خیمه ها رو آتیش زدن... دیدن دسته حسین بالا آمد این دختر رو بغل گرفت...مگه علی یاد نداده بود چه جور جدا کنند...ریختن تو گودال...آنقدر تازیانه زدن...هر چه بادا باد امشب میگم... یه وقت این دختر بلند شد گفت: بابا دارن منو میزنن.. بابا بلند شو رو دارن عمه رو... حسین*
شکسته بال و پری ز آشیانه می بردن
تنی ضعیف غریبان به شانه می بردن
جنازه ای که همه انبیا به قربانش
چه شد که هفت نفر مخفیانه می بردن
مدینه فاطمه را روز روشن آزرده
چه شد جنازه ی او را شبانه میبردن
به جای گل که گذارند به روی قبر رسول
برای او اثر از تازیانه می بردن
* سلمان میگه وسطای نماز بودم...دیدم یکی داره محکم درو میکوبه... ترسیدم چه خبر شده...زودی نماز رو سلام دادم...در رو باز کردم دیدم حسن ابن علی...سلمان کجایی بیا... گفتم آقا زاده چه خبر شده... گفت سلمان بابام خیلی تنهاست...مادرم و غسل داده...بیا بریم تشییع جنازه... هفت نفر بیشتر نبودند...علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچههای فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا کبوده😭
الا لعنت الله علی القومالظالمین