eitaa logo
افـ زِد ڪُمیـلღ
1.5هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5هزار ویدیو
205 فایل
"بہ‌نام‌اللّہ" اِف‌زِد‌⇦حضࢪٺ‌فاطمہ‌زهࢪا‌‌‌‌‹س› ڪمیل⇦شهید‌عباس‌دانشگࢪ‌‌‌‌‌‹مدافع‌حࢪم› -حࢪڪٺ‌جوهࢪه‌اصلۍ‌و‌گناه‌زنجیࢪ‌انسان‌اسٺ✋🏿 ‌‹شهید‌عباس‌دانشگࢪ› ڪپۍ؟!‌حلالت‌ࢪفیق💕 -محفل‌ها https://eitaa.com/mahfel1100 -مۍشنویم https://daigo.ir/secret/1243386803
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و عرض ِ ادب خدمت ِ حُضار محترم و همسنگری های ِ گرامی ؛ التجاء قراره تقدیمی بده ، به مناسبت ِ سالروز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها " قصه از این قراره که من یکی از داستان هایِ حضرت زهرا رو به صورت خلاصه به شما تقدیم میکنم(:♥️ ظرفیت هم 14 تاست . تا فردا شب فوروارد کنید ^^ '
ماواسہ‌امام‌زمانمون‌چقدرسختےکشیدیم؟ - چقدرازگناه‌دورۍکردیم؟ - چقدرسیلےخوردیم؟ - چقدرحرف‌شنیدیم؟ - چقدرجلوزبونمون‌روگرفتیم؟ - چقدرگذشتیم‌ازخواستہ‌هامون؟ اصلـاًحواسمون‌بہ‌امام‌زمانمون‌هست؟ چندچندیم‌باخودمون!؟ ‌❁ ¦↫ 🚶🏿‍♂💔 ••‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بِھ‌نامِ‌آفریننده‌ی‌عشق✨! ' ‌📘🖇«رمان: قیمت خدا» 🔗ژانر : مذهبۍ _عاشقانھ❣ ✍🏻به قلم : شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے @ef_zed_komeyl
افـ زِد ڪُمیـلღ
بِھ‌نامِ‌آفریننده‌ی‌عشق✨! ' ‌📘🖇«رمان: قیمت خدا» 🔗ژانر : مذهبۍ _عاشقانھ❣ ✍🏻به قلم : شــہـــید مداف
از امروز ، علاوه بر اون کتاب صوتی که میزارم ، این رمانه هم میزارم . امیدوارم خوشتون بیاد 🙃🌱
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 و ✨💞 🕋داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ ✝قســـــــمٺ ✨زمانی برای زندگی حتی وقتی مشروب نمی خوردم ... بیدار شدن با سردرد و سرگیجه برام عادی شده بود … کم کم حس می کردم درس ها رو هم درست متوجه نمیشم … و … هر دفعه یه بهانه، برای این علائم پیدا می کردم … ولی فکرش رو نمی کردم زندگیم منتظرم باشه … بالاخره رفتم دکتر …🏥 بعد از کلی آزمایش و جلسات پزشکی… توی چشمم نگاه کرد و گفت … – متاسفیم «خانم کوتزینگه» … شما زمان زیادی زنده نمی مونید … با توجه به شرایط و موقعیت این تومور … در صد موفقیت عمل خیلی پایینه و شما از عمل زنده برنمی گردید … همین که سرتون رو … مغزم هنگ کرده بود … دیگه کار نمی کرد … دنیا مثل چرخ و فلک دور سرم می چرخید … ✨خدایا!!!! من فقط ۲۱ سالمه … چطور چنین چیزی ممکنه؟…😰 فقط چند ماه؟ …😱 فقط چند ماه دیگه زنده ام!! … حالم خیلی خراب بود … برگشتم خونه … بدون اینکه چیزی بگم دویدم توی اتاق و در رو قفل کردم … خودم رو پرت کردم توی تخت … فقط گریه می کردم …😭 دلم نمی خواست احدی رو ببینم … هیچ کسی رو … ✝یکشنبه رفتم کلیسا … حتی فکر مرگ و تابوت ⚰هم من رو تا سر حد مرگ پیش می برد … هفته ها به خدا کردم …😭🙏 کردم … اما نذرها و التماس های من هیچ فایده ای نداشت … نا امید و سرگشته اونقدر بهم ریخته بودم ... که دیگه کنترل هیچ کدوم از رفتارهام دست خودم نبود … و پدر و مادرم آشفته و گرفته … چون علت این همه درد و ناراحتی رو نمی دونستن … صدای من رو نمی شنید!!! … ادامه دارد.... 🕋❤️✝✝🕋❤️🕋 ✍نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨بنـــــامـ خــــ✨ــــداے 💞 و ✨💞 🕋داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ ✝قســـــــمٺ ✨مسیحی یا یهودی یه هفته دیگه هم به همین منوال گذشت … به خودم گفتم… تو یه احمقی «آنیتا» …😐😠 مگه چقدر از عمرت باقی مونده که اون رو هم داری با ناله و گریه هدر میدی؟ … به جای اینکه دائم به مرگ فکر می کنی، این روزهای باقی مونده رو خوش باش … همین کار رو هم کردم … درس و دانشگاه رو کنار گذاشتم … یه لیست درست کردم از تمام کارهایی که دوست داشتم انجام شون بدم … و شروع کردم به انجام دادن شون … دائم توی پارتی و مهمونی بودم … بدون توجه به حرف دکترها، هر چیزی رو که ازش منع شده بودم؛ می خوردم … انگار می خواستم ... از و انتقام بگیرم … از دنیا و همه چیز متنفر بودم … دیگه به هیچی ایمان نداشتم … اون شب توی پارتی حالم خیلی بد شد … سرگیجه و سردردم وحشتناک شده بود … دیگه حتی نمی تونستم روی یه خط راست راه برم … سر و صدا و موسیقی مثل یه همهمه گنگ و مبهم توی سرم می پیچید … دیگه نفهمیدم چی شد … چشم باز کردم دیدم توی اورژانس بیمارستانم … سرم درد می کرد و هنوز گیج بودم … دکتر اومد بالای سرم و شروع به سوال پرسیدن کرد … حوصله هیچ کس رو نداشتم … بالاخره تموم شد و پرستار پرده رو کنار زد … تخت کنار من، یه زن جوان بود … ‼️اول فکر کردم یه راهبه است... اما حامله بود … تعجب کردم … ‼️با خودم گفتم شاید یهودیه … اما روبند نداشت و لباس و مقنعه اش هم مشکی نبود … من هرگز، قبل از این، یه 💜مسلمان💜 رو از نزدیک ندیده بودم … ادامه دارد.... 🕋❤️✝✝🕋❤️🕋 ✍نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨بنــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 و ✨💞 🕋داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ ✝قســـــــمٺ ... مسلمانان کشور من زیاد نیستند ... یعنی در واقع اونقدر کم هستند که میشه حتی اونها رو حساب نکرد … جمعیت اونها به ۳۰ هزار نفر هم نمیرسه ... و بیشترشون در شمال لهستان🇵🇱 زندگی می کنن … همون طور که به بالشت های پشت سرش تکیه داده بود … داشت دونه های تسبیحش🌟 رو میچرخوند … که متوجه من شد … بهم نگاه کرد و یه لبخند زد …😊 دوباره سرش چرخوند و مشغول ذکر گفتن شد … ⁉️نمی دونم چرا اینقدر برام جلب توجه کرده بود … آنیتا– دعا می کنی؟ … دختر محجبه– نذر کرده بودم … دارم نذرم رو ادا می کنم … – چرا؟ …😟 – توی آشپزخونه سر خوردم … ضربان قلبش قطع شده بود…😢 چشم های پر از اشکش لرزید … لبخند شیرینی صورتش رو پر کرد … – اما گفتن حالش خوبه …☺️🤲 – لهجه نداری … – لهستانیم ولی چند سالی هست آلمان زندگی می کنم… – یهودی هستی؟ … – نه … تقریبا ۳ ساله که مسلمان شدم … شوهرم یه مسلمان ترک، ساکن آلمانه … اومده بودیم دیدن خانواده ام… و این آغاز دوستی ما بود …☺️ قرار بود هر دومون شب توی بیمارستان بمونیم … هیچ کدوم خواب مون نمی برد … اون از زندگیش و مسلمان شدنش برام می گفت … منم از بلایی که سرم اومده بود براش گفتم … از شنیدن حرف ها و درد دل های من خیلی ناراحت شد … – من برات دعا می کنم … از صمیم قلب دعا می کنم که خوب بشی …😊 خیلی دل مرده و دلگیر بودم … – خدای من، جواب دعاهای من رو نداد … شاید کلیسا دروغ میگه و خدا واقعا مرده باشه …😞 چرخیدم و به پشت دراز کشیدم … و زل زدم به سقف … – خدای تو جوابت رو داد … اگر خدای تو، جواب من رو هم بده؛ بهش میارم … خیلی ناامید بودم … فقط می خواستم زنده بمونم … به بهشت و جهنم داشتم اما بهشت من، همین زندگی بود … بهشتی که برای نگهداشتنش حاضر بودم هر کاری بکنم … هر کاری …!!!! ادامه دارد.... 🕋❤️✝✝🕋❤️🕋 ✍نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
هدایت شده از قـٰافله شہدا
🕊•° خواب (س) رو دیده بود بی بی فرموده بودن تو به خاطر ما از گذشتی ما هم شهیدت میکنیم. موقعی که داشت میرفت سوریه بهم گفت: سید برام حضرت رقیه بخون گفتم نمیخونم، داری میری حسین هااات، گفت از بچه هام دل کندم، روضه می خوندم های های میکرد. . هر خانمے ڪہ چادر بہ سر ڪند و عفت ورزد، و هر جوانی ڪہ نماز اول وقت را در حد توان شروع ڪند، اگر دستم برسد سفارشش را بہ مولایم امام حسین (ع) خواهم ڪرد و او را دعا مے ڪنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالے قرار گیرد. 🌷
افـ زِد ڪُمیـلღ
از امروز ، علاوه بر اون کتاب صوتی که میزارم ، این رمانه هم میزارم . امیدوارم خوشتون بیاد 🙃🌱
هر سری با سه پارت رمان که میزارم براتون ، یه ملودی آروم هم میزارم که انشاالله لذت ببرید 🌱🌸
افـ زِد ڪُمیـلღ
اینو چون خودم خیلی خیلی دوستش دارم و امشبم شب زیارتی اربابه گذاشتم با این بخونید رمانو 🙃
هدایت شده از آواي‌خـــــیال
خیلے درس‌ میخوند هلاڪ‌ میکرد ‌خودشو.. هربار کہ بھش ‌مےگفتم : -بسہ ‌دیگہ! ‌چرا ‌آنقدر خودتو اذیت ‌میکنـے؟! مےگفت : -اذیتے نیست اولاً کہ ‌خیلے ‌هم‌ کیف ‌میده دومًا هم‌ وظیفمونہ! باید ‌اینقدر درس ‌بخونیم‌ کہ ‌هیچ‌کسے نتونہ‌ بگہ ‌ بچہ مسلمـونا‌ بیسوادن! -شهید‌محمد‌علی رهنمودی •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌⛓↻𝒋𝒐𝒊𝒏•͜•↷🦋• ➜• @eltiiam_313
بسم الله الرحمن الرحیم✨🌊
حسین جان رخصت💚
41.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عشق 'اول' و 'آخرم' •♥️🌸• قربون صدات برم🎹🎼 پیر شدی 【بخاطرم】 【مادرم، مادرم،مادرم】🧕💐
💐 امام‌خامنه‌ای : اگر زن‌ها حماسه جنگ را نمی‌سُرودند و جنگ را در خانه‌ها بعنوانِ یک ارزش تلقی نمی‌کردند، مردها اراده و انگیزه‌ی رفتن به میدان جنگ را پیدا نمی‌کردند و خیل عظیمی از بسیجی‌ ها به سمت جبهه روانه نمی‌شد ... •﴿شَهید ابࢪاهيم هاٰدۍ...C᭄﴾• @gharebtoos
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@avayeasheghj ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂💐🍃🍂💐🍂💐🌺 🍂💐🍂💐🌺 💐💐🌺 اللهم عجل لولیک الفرج اینک بهار، فصل «فَصَلِّ لِرَبِک» است شأن نزول کوثر قرآن رسیده است زهراست زهره‌ای که به یُمن ظهور او شب‌های بی‌ستاره به پایان رسیده است مرضیه‌ای که مرز ندارد ولایتش نور رضای او به خراسان رسیده است عرشيان يكسره تكبير زنان آمده‌اند خيلِ خوبان بهشت خنده كنان آمده‌اند بوي ياس است و صدايي كه فقط مي‌گويد مادرِ آل محمد به جهان آمده‌اند میلاد خانم فاطمه الزهرا(سلام الله علیه) و روز زن(مادر) مبارک باد. 🍂🌺💐🌺 🍃🍂💐🍃💐🌺 ✨🍃🍂💐🍃🍂💐🍃🍂💐🌺 ✨خداوند حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را " کوثر" نامید! کوثر یعنی خیر کثیر، رزق فراوان دلیل این خطاب و نامگذاری چیست؟
سلیمانی عزیز 7.mp3
6.47M
کتاب صوتی قسمت 7⃣ ادامه دارد.... کتاب روایت‌گر خاطراتی متفاوت و خوانده‌ نشده از سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به‌همراه متن کامل وصیت‌نامه این شهید والامقام است ➖➖➖➖➖➖
سلیمانی عزیز 6.mp3
15.57M
کتاب صوتی قسمت 6⃣ ادامه دارد.... کتاب روایت‌گر خاطراتی متفاوت و خوانده‌ نشده از سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به‌همراه متن کامل وصیت‌نامه این شهید والامقام است ➖➖➖➖➖➖
همسایه ها روز مادره چند تا نمیفرستین اینور؟ https://eitaa.com/joinchat/4236771513C6bee9f2c67
16124718040866328573132_۲۰۲۳_۰۱_۱۱_۰۸_۱۲_۲۲_۳۸۶.mp3
2.96M
•°🎊 💐💐عشق میکنم که روز مادر باشه حاج امیر کرمانشاهی ولادت حضرت زهرا س
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 و ✨💞 🕋داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ ✝قســـــــمٺ ✨عهدی که شکست چند ماه گذشت … زمان مرگم رسیده بود اما هنوز زنده بودم… درد و سرگیجه هم از بین رفته بود … رفتم بیمارستان تا از وضعیت سرم با خبر بشم … آزمایش های جدید واقعا خیره کننده بود … دیگه توی سرم هیچ توموری نبود …😳 من خوب شده بودم … من سالم بودم … اونقدر خوشحال شده بودم که همه چیز رو کردم … علی الخصوص قولی رو که داده بودم … برگشتم دانشگاه … و زندگی روزمره ام رو شروع کردم … چندین هفته گذشت.... تا قولم رو به یاد آوردم … با به یاد آوردن قولم، افکار مختلف هم سراغم اومد … 💭چه دلیلی وجود داشت که دعای اون 💠زن مسلمان💠 مستجاب شده باشه؟ ... شاید دعای من در کلیسا بود ... و همون زمان تومور داشت ذره ذره ناپدید می شد و من فقط عجله کرده بودم … شاید … شاید … ⁉️چند روز درگیر این افکار بودم … و در نهایت … چه نیازی به عوض کردن دینم بود؟ … من که به هر حال به خدا ایمان داشتم … تا اینکه اون روز از راه رسید … روی پلکان برقی، درد شدیدی توی سرم پیچید … سرم به شدت تیر کشید … از شدت درد، از خود بی خود شدم … سرم رو توی دست هام گرفتم و گوله شدم … چشم هام سیاهی می رفت … تعادلم رو از دست دادم … دیگه پاهام نگهم نمی داشت … نزدیک بود از بالای پله ها به پایین پرت بشم که یه نفر از پشت من رو گرفت و محکم کشید سمت خودش … و زیر بغلم رو گرفت… به بالای پله ها که رسیدیم افتادم روی زمین … صدای همهمه مردم👥👥 توی سرم می پیچید … از شدت درد نمی تونستم نفس بکشم … همین طور که مچاله شده بودم یه لحظه به یاد قولی که داده بودم؛ افتادم … 💭خدایا! غلط کردم … من رو ببخش … یه فرصت دیگه بهم بده … خواهش می کنم … خواهش می کنم … خواهش می کنم … ادامه دارد.... ✍نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے