h.zeynab.mp3
2.94M
علی افضلی، استان سمنان :
سال ۱۳۹۶ بود. در منطقۀ خناصر در جنوب حلب سوریه بودیم. قرار بود با تعدادی از دوستان به حرم مطهر حضرت زینب(سلامالله علیها) برویم.
از کودکی ذوق مداحی داشتم. دوستان با مداحی های من آشنا بودند. از آن لحظهای که رفتنمان به حرم مطهر حضرت زینب(سلامالله علیها) قطعی شد دلنگرانی به سراغم آمد. دفترچۀ اشعار مداحی هایم را نیاورده بودم. با خودم می گفتم اگر دوستان در حرم از من بخواهند مداحی کنم، چه بخوانم؟!
شعرهایی را حفظ بودم ولی متناسب با آن مکان مقدس نبود. هرچه به ذهنم فشار آوردم که چه بخوانم، به نتیجهای نرسیدم. آن شب مشوش و نگران خوابیدم. در خواب، شهید عباس را دیدم. برایم دو بیت شعر خواند. از خواب بیدار شدم. آن دوبیتی با همان آهنگی که عباس برایم خوانده بود در ذهنم مانده بود. سریع کاغذی آوردم و نوشتم:
من که هجده یوسفم را
پیش چشمم سَر بریدن
در کــنار کشــتههامون
مَعجر از سرها کشیدن
با همان آهنگ و وزن، چند بیت دیگر سرودم و به آن اضافه کردم. به حرم حضرت زینب (سلامالله علیها) رفتیم. در حین مداحی به یاد عباس بودم.
[کربلا کرب و بلا شد
در حرم آتش به پا شد
رأس بابا شد به نیزه
نوبت دردانهها شد
وا حسینا وا حسینا
📗 رفیق شهیدم مرا متحول کرد
#خاطرات_صوتی🎶
🎧
#شهید_عباس_دانشگر
🔸️ انتشار فقط با نام کانال موسسه مجاز می باشد
💠 کانال رسمی شهید عباس دانشگر در ایتا #موسسه_شهید_دانشگر
🌷🏴
💠 @shahiddaneshgar