مدیریت آرزوها.mp3
7.19M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
✿ اینکه خداوند یک شب، در یکی از بزرگترین و مهمترین رحمهای زمانی را به عنوان لیلة الرغائب یا شب رغبتها قرار داده است،
نشان ازین دارد که #آرزو #گرایش #رغبت تا چه حد می تواند در ساختار وجودی و سیر تکاملی #انسان نقش داشته باشد.
اینکه؛
- چه چیزی را آرزو کنیم؟
- چطور آرزو کنیم؟
- آرزوهایمان را چطور اولویت بندی کنیم؟
نشان می دهد چقدر در راه رسیدن به #انسانیت موفق بودهایم!
※ ویژه #لیلة_الرغائب
امشب #لیله_الرغائب
شب آرزوها ، شب بخشش گناهان و اجابت دعاست :)...
امشب ملائک به زمین می آیند و دعای شما رو به آسمان میبرند).
بخوانید امشب :
1سوره حمد
1سوره قدر
1 آیت الکرسی
3 تا توحید
7 تا صلوات
🙏خداوندا به حق این شب عزیز🙏
⇦به حق خط خط قرآن
⇦و به حق روح پاک محمدمصطفی(ص)
⇦هیچ خانه ایی غم دار
⇦هیچ مادری داغ دیده
⇦هیچ پدری شرمنده
⇦هیچ محتاجی ستم دیده
⇦هیچ بیماری درد دیده
⇦هیچ چشمی اشکبار ✨
⇦هیچ دستی محتاج✨
⇦هیچ دلی شکسته
⇦و هیچ خانه ایی بی نعمتت نباشه
❤️الهی آمین یا رب العالمین...❤️
🌺با انتشار این متن دیگران هم از فضیلت این شب زیبا بهره مند کنید 🌺
شب آرزوها مبارک 😍❤️
بزرگواران التماس دعا🤲🏻🙏🏻
#ماه_رجب
#لیله_الرغائب
#امام_زمان
YEKNET.IR - shoor - shahadat imam hadi 1401 - hosein taheri.mp3
2.93M
#شور | #کربلاییحسینطاهری
ای نفس خرم باد صبا
چه خبر از حرم اباعبدالله
افـ زِد ڪُمیـلღ
#شور | #کربلاییحسینطاهری ای نفس خرم باد صبا چه خبر از حرم اباعبدالله
به نبضِ جنونم سلامِ منو برسون..(:💔
#همینقدردلتنگ
هدایت شده از در آغوش خدا / در آغوش حسین
14.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 در بیان فضیلت و اعمال اولین شب جمعه ماه رجب
🎙 حجتالاسلام علیرضا حدائق
🔸 بسیار زیباست👌
#لیله_الرغائب
#ماه_رجب
در #آغوش_خدا باشید
🔹🔶─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─🔶🔹
@Dar_Aghoosh_KHODA
هدایت شده از 🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
سلام خدمت خواهران و برادران گرامی❤️
✅دوستانی که علاقه مند برای فعالیت در عرصه فرهنگی شهدا(شهید عباس دانشگر)هستند، حتما به پی وی جهت ارائه طرح #یار_شهید وپاره ای از توضیحات مراجعه کنند. ✅
🌹این طرح توسط پدر شهید و عوامل دیگه ارائه شده است🌹
توجه:👇🏻👇🏻👇🏻
مخصوصا دوستداران شهید دانشگر حتما مراجعه کنند
آیدی:
@dokhtar_haje
کانال👇
@montazeran_zohor_13
#ثوابیهویۍ🥰🌱
شماره اخر تلفنت چنده؟🤔
برای اون شهید ۵ تا صلوات بفرست🦋
1 شهید حاج قاسم سلیمانی
2 شهید محسن حججی
3 شهید احمد یوسفی
4 شهید عباس دانشگر
5 شهید ابراهیم هادی
6 شهید محمود کاوه
7 شهیدان گمنام
8شهید محمدحسین فهمیده
9 شهید آرمان علی وردی
10 شهید یوسفالهی
اَللّٰهُمَّصَلِّعَلیٰمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🕊
#رزق_معنوی
نمیدونمچجوریبنویسم دوستدارم کهاوندوستتدارم زیاددیدهبشه♥-
#امامحسینزندگیم...
44.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمیدونم شما رفیق شهید دارید یا ندارید؟
خیلی بده آدم بی رفیق باشهها...✨
میفرمایند: ″الرفیق ثم الطریق″🍃
#مکتبشهیدعباسدانشگر
#عزیز_برادرم
#عباس_دانشگر
#شهید_دانشگر
هدایت شده از 🕊شهیدعباس دانشگر۱۲🕊(یزد)
گویند چرا دل به شهیدان دادی؟!
والله که من ندادم، آنها بردند!...❤️🌿
#داداشعـباس
#مکتبشهیدعباسدانشگر
افـ زِد ڪُمیـلღ
باید دیشب میذاشتم
ولی الان هم قضاشو بجا میارم ....
چون دلم نمیومد براتون نزارمش ...🌨
افـ زِد ڪُمیـلღ
-
آدمی است دیگر؛
تمام داشته ها و نداشته هایش
بند حوصله اش است...
حوصله که نداشته باشد، حتی ممکن است از آدم بودن استعفا دهد...
👤| #حسینپناهی
هدایت شده از ورید؛ سبزِمن.🇵🇸
رفقا اگر در توانتون هست #اینپیاموحتماحتمافورواردکنید (:
اگر ممکنه نفری سه تا الهی به رقیه بگید
تا کسایی که میخوان برن راهیان نور
خصوصا دانش آموزا * جور بشه که برن
- دمتون حیدری اجرتون با مولا (:
هم برا این دوست گلمون کلی دعا کنیم
هم اینکه حرف خودمونم هست ......
لطف میکنید اگه دعا کنید واقعا .....
انشاالله اگه قسمت شد بریم ، خیلی ویژه همتونو دعا میکنیم ..... 💔
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #چهل_وپنج
✨جشن تولد
بعد از بریدن کیک، پدرم بهش رو کرد و گفت …
– ما رو ببخشید آقای هیتروش … درستش این بود که در مراسم امشب با شراب🍾 از شما پذیرایی می کردیم اما همون طور که می دونید دختر ما #مسلمانه و این چیزها اینجا ممنوعه …
.
با دلخوری به پدرم نگاه کردم …😒
اون هم یه طوری جواب نگاهم رو داد که چشم هاش داد می زد … مگه اشتباه می کنم؟ …😐
.
لروی به هر دوی ما نگاه کرد و با خنده گفت …
– منم همین طور … هر چند هنوز نتونستم کاملا شراب رو ترک کنم … اما اگر بخورم، #حتی_یه_جرعه … نماز صبحم قضا میشه …
.
هر دوی ما با تعجب برگرشتیم سمتش … من از اینکه هنوز شراب می خورد … و پدرم از اینکه فهمید اونم مسلمانه … و بعد با حالتی بهم زل زد که ترجیح دادم از پنجره بیرون رو نگاه کنم …
.
موقع بدرقه تا دم در دنبالش رفتم … خیلی سعی کردم چیزی نگم اما داشتم منفجر می شدم …
. – شما هنوز شراب می خورید؟ …😐
.
با چنان حالتی گفت، من عاشق شرابم که ناخودآگاه یه قدم رفتم عقب …
– البته همون موقع هم زیاد نمی خوردم … ولی دیگه …
.
یه مکث کرد و دوباره با هیجان گفت …
– یه ماهه که مسلمان شدم … دارم ترک می کنم … #سخت هست اما #باید انجامش بدم …😊☝️
.
تا با سر تاییدش کردم … دوباره هیجان زده شد …
– روحانی مرکز اسلامی بهم گفت ذره ذره #کمش کنم … ولی سعی کنم نمازم قطع نشه و #اول_وقت بخونم … گفت اگه این کار رو بکنم مشکل شراب خوردنم درست میشه …😊
.
راست می گفت …
🌹لروی هیتروش،🌹 کمتر دو ماه بعد، کاملا شراب رو ترک کرده بود ...
ادامه دارد....
🕋❤️✝✝🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #چهل_وشش
✨خواستگاری
پدرم هر چند از مسلمان بودن لروی اصلا راضی نبود …
اما ازش خوشش می اومد …
و این رو با همون سبک همیشگی و به جالب ترین شیوه ممکن گفت …
به اسم دیدن آرتا، ما رو برای شام دعوت کرد … هنوز اولین لقمه از گلوم پایین نرفته بود که یهو گفت …
– تو بالاخره کی می خوای ازدواج کنی؟ …
چنان لقمه توی گلوم پرید که نزدیک بود خفه بشم … پشت سر هم سرفه می کردم …😣
– حالا اینقدر هم خوشحالی شدن نداره که داری خفه میشی …😁
چشم هام داشت از حدقه می زد بیرون …
– ازدواج؟ … با کی؟ …🤨😳
– لروی … هر چند با دیدن شما دو تا دلم برای خودم می سوزه اما حاضرم براتون مجلس عروسی بگیرم …
هنوز نفسم کامل بالا نیومده بود … با ایما و اشاره به پدرم گفتم آرتا سر میز نشسته …
اما بدتر شد … پدرم رو کرد به آرتا …
– تو موافقی مادرت ازدواج کنه؟ …😃
با ناراحتی گفتم …
– پدر …😒
مکث کردم و ادامه دادم …
– حالا چرا در مورد ازدواج من صحبت می کنید؟ … من قصد ازدواج ندارم … خبری هم نیست …😕
– لروی اومد با من صحبت کرد … و تو رو ازم خواستگاری کرد… گفت یه سال پیش هم خودش بهت پیشنهاد داده و در جریانی … و تو هم یه احمقی …!😐
ادامه دارد....
🕋❤️✝✝🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #چهل_وهفت
✨تو یه احمقی
همون طور که سعی می کردم خودم رو کنترل کنم و زیر چشمی به آرتا نگاه می کردم …
با شنیدن کلمه احمق، جا خوردم …
– آقای هیتروش گفت من یه احمقم؟ … .
– نه … اون #نجیب_تر از این بود بگه … من دارم میگم تو یه احمقی …😐 فقط یه احمق به چنین جوان با شخصیتی جواب منفی میده …😁
و بعد رو کرد به آرتا و گفت …
– مگه نه پسرم؟ …
تا اومدم چیزی بگم … آرتا با خوشحالی گفت … .
– من خیلی لروی رو دوست دارم …😍اون خیلی دوست خوبیه… #روزپدر هم به جای پدربزرگ اومد مدرسه …
دیگه نمی فهمیدم باید از چی تعجب کنم … اونقدر جملات عجیب پشت سر هم می شنیدم که …
– آرتا!! … آقای هیتروش، روز پدر اومد … ولی قرار بود که …😳😧
– من پدربزرگشم … نه پدرش … اون روز روزیه که بچه ها پدر و شغل اونها رو معرفی می کنن … روز پیرمردهای بازنشسته که نبود … 😐❗️
دیگه هیچ حرفی برای گفتن نداشتم … مادرم می خندید …😂
پدرم غذاش رو می خورد … 😋
و آرتا با هیجان از اون روز و کارهایی که لروی براش کرده بود تعریف می کرد …😍☺️ اینکه چطور با حرف زدن های جالبش، کاری کرده بود که بچه های کلاس برای اون و آرتا دست بزنن …
و من، فقط نگاه می کردم …
حرف زدن های آرتا که تموم شد … پدرم همون طور که سرش پایین بود گفت …
– خوب، جوابت چیه؟ …❣
ادامه دارد....
🕋❤️✝✝🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
✨بنــــامـ خـــــ✨ــــداے 💞 #عݪــــے و #فــاطیـــما✨💞
🕋داســـٺان جذاب و واقعی #قیمـــٺ_خدا
نام دیگر رمـــان؛ #ٺمــامـ_زندگــےمن
✝قســـــــمٺ #چهل_وهشت (اخر)
✨نام های مبارک
.
من بیشتر از هر چیز نگران آرتا بودم … ولی لروی چنان #محبت اون رو به دست آورده بود ... و باهاش برخورد کرده بود
که در مدت این دو سال …
آرتا کاملا اون رو به عنوان یه دوست و یه پدر پذیرفته بود …
هر چند، احساس خودم هم نسبت به لروی همین طور بود …☺️
.
مهریه من، یه سفر کربلا شد …
و ما به همراه خانواده هامون برای #عقد🙈 به آلمان رفتیم …
💞مرکز اسلامی امام علی "علیه السلام"💞
.
مراسم کوچک و ساده ای بود …
عکاس مون دختر نوجوان مسلمانی🧕 بود که با ذوق برای ما لوکیشین های عکاسی درست می کرد …
هر چند باز هم اخم های پدرم، حتی در برابر دوربین و توی تمام عکس های یادگاری هم باز نشد …
.
ما پای عقدنامه رو #بااسم های_اسلامی مون امضا کردیم …
هر چند به حرمت نام هایی که خانواده روی ما گذاشته بود… اونها رو عوض نکردیم …
اما زندگی مشترک ما، با نام 🌺علی و فاطیما🌺 امضا شد …
#بانام اونها و #توسل به نام های مبارک اونها …
.
پایان🌹
🕋❤️✝✝🕋❤️🕋
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
رمانمون هم تموم شد و امیدوارم که خوشتون اومده باشه
انشاالله از فردا ، رمان جدید رو شروع میکنیم