eitaa logo
افـ زِد ڪُمیـلღ
1.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
5.1هزار ویدیو
206 فایل
"بہ‌نام‌اللّہ" اِف‌زِد‌⇦حضࢪٺ‌فاطمہ‌زهࢪا‌‌‌‌‹س› ڪمیل⇦شهید‌عباس‌دانشگࢪ‌‌‌‌‌‹مدافع‌حࢪم› -حࢪڪٺ‌جوهࢪه‌اصلۍ‌و‌گناه‌زنجیࢪ‌انسان‌اسٺ✋🏿 ‌‹شهید‌عباس‌دانشگࢪ› ڪپۍ؟!‌حلالت‌ࢪفیق💕 -محفل‌ها https://eitaa.com/mahfel1100 -مۍشنویم https://daigo.ir/secret/1243386803
مشاهده در ایتا
دانلود
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... 🎩رمان 💞 قسمت ۲۲ به مسجد محل که رسید.. از گلدسته مسجد..صدای اذان..بلند شده بود..وسایل را پایین گذاشت.. کرایه را حساب کرد.. تاکسی رفت.. محمد و آرش.. از دور عباس را دیدند..عباس کنار خیابان.. ایستاده بود..سری برای هم تکان دادند..نزدیکتر امدند.. محمد با لبخند گفت _بححح..چطوری داش عباس عباس_مخلصیم برار آرش _اینا چیه _بهش میگن میل آرش _اینو ک میدونم باهوش.. میگم چرا خریدی محمد_ از یکشنبه میخواد بره پیش سید! قرار بود امشب به تو هم بگه آرش مات با چشمای متحیر گفت _جدیییییی عبـــــــاااااااااااااااس میل ها را برداشته بودند و بسمت مسجد میرفتند.. _اره با... شمام باس بیاین وارد آبدارخونه شدند.. همه را گوشه ای گذاشتند.. عباس _از فردا باهم محمد درحالیکه وضو میگرفت.. با ذوق گفت _زورخونه؟ آرش _😍 عباس سر تکان داد.. و گفت _ایوللل...زودباشین که اذون تموم شد.. بعد از نماز... تلفنش زنگ خورد.. _سلام.. بله بابا حسین اقا_سلام.. کجایی عباس _مسجدم.. چطور _بیا خونه زودتر کارت دارم _رو جف چشام حسین اقا_زود بیا مادرت کارت داره _حالا شما یا مامان کارم دارین؟ _تو بیا بهت میگیم.. یاعلی _یاعلی تماس را که قطع کرد.. به طرف آبدارخانه مسجد رفت.. آرش _کمک نمیخای؟ عباس_ آی دستت درد نکنه.. کمک کنی که عالیه پشت سر آرش، محمد هم وارد شد.. محمد_ رو که نیست والا هرسه.. میل ها را بلند میکردند.. و از مسجد بیرون میرفتند.. _اون ک وظیفتونه آرش _میگن بچه پرو.. ب داییش میره هااا. عباس_ ن با... ب رفیقاش میره.. دایی ک نداره هرسه باخنده و شوخی.. 💞ادامه دارد...
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... 🎩رمان 💞 قسمت ۲۳ هرسه باخنده و شوخی.. به سمت خانه میرفتند.. به محض رسیدن.. محمد.. میل ها را.. روی زمین گذاشت.. _اییییی کمرمممم... واااای کمرمممم آرش _ وای وای... کجای کمرت؟.. بذار ماساژت بدم.! آرش با مشتی محکم.. که بین کتف محمد میزد.. گفت _بهتری؟؟..خوبی الان؟؟.. جواب بده.. عباس_ ن با... اینجوری ک نه...بذار یادت بدم..خوب نگاه کن... اینجوری با تمام قدرتش.. محکم به کمر محمد زد.. صدای بلندی ایجاد کرد..صدای خنده آرش به هوا رفته بود عباس رو به آرش گفت _دیدی چجوری..؟؟ محمد_زهرمااار. گفتم کمرم درد میکنه.. خوب شد نگفتم از وسط نصفم کن آرش _😂 عباس_ جف پا.. باس بیام تو شکمت.. تا خوب بشی؟؟ با صدای خنده.. عباس آرش و محمد.در خانه.. با صدای تیکی باز شد.. محمد رو به آرش گفت _ ببین آرش..!! یه تعارف هم نمیزنه بیایم داخل... نچ.. نچ... عباس با خنده.. زنگ را زد.. حسین اقا.. از پشت ایفون گفت _بیاین تو بابا عباس_ بگین یاالله.. _صدای خنده هاتون.. کل محله رو برداشته.. دیگه نیاز به اعلام نیس بابا صدای خنده حسین اقا.. از پشت آیفون.. و سلام احوالپرسی محمد و ارش.. باهم آمیخته شده بود. بعد از چند دقیقه.. آرش و محمد.. خداحافظی کردند و رفتند.. عباس.. با میل ها وارد خانه شد.. و همه را گوشه حیاط گذاشت.. به عادت همیشگی اش.. یاالله گویان.. وارد شد.. زهراخانم بلند گفت _عباس مادر.. بیا اتاق عباس بطرف اتاق رفت.. درگاه اتاق.. تکیه به چارچوب در.. ایستاد.. حسین اقا.. عینکش را.. روی بینی.. زده بود.. و مشغول کتاب خواندن بود.. زهراخانم.. میز اتو مقابلش بود.. و لباس ها را اتو میزد.. عباس سلامی کرد.. زهراخانم_ سلام رو ماهت مادر.. بیا کارت دارم.. حسین اقا از بالای عینکش.. با لبخند نگاهی به عباس کرد.. _این بار بگی نه.. من جونت رو تضمین نمیکنم زهراخانم خندید.. عباس وارد اتاق شد.. کنار مادر ایستاد.. _خب بفرما زهراخانم _فردا برای نمازجمعه.. میریم دنبال خانم مسعودی و دخترش سمانه.. که باهم بریم.. عباس دوزاریش افتاد.. باز نقشه داشت.. که دختری را باید میدید.. عباس _پوووف..ول کن مامان تروخدا زهراخانم.. شروع کرد.. به تعریف و تمجید.. از خانواده آقای مسعودی و دخترشان سمانه.. از مادر اصرار.. و از عباس انکار.. درنهایت.. عباس.. فقط بخاطر مادرش.. قبول کرد که بروند.. اما به یک .. که حتی کوچکترین نگاه.. هم به سمانه نمیکند.. زهراخانم هرچه کرد.. نتوانست او را راضی کند.. که نگاه کند.. شاید پسندید.. شاید گره از دلش باز میشد.. اما قفل دل عباس.. باز شدنی نبود.. یکشنبه از راه رسید.. 💞ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از خبرگزاری پلیس نایین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برف امروز مشهد مقدس ━═━⊰❀🚨❀⊱━═━ 📲 کانال خبری پلیس نایین را دنبال کنید               👇👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2253193546C9269a51dda معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی نایین☝️☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلااام😍♥
شروع فعالیت قربة الی الله🙂🌼
برای برد ایران صلوات نذر کنیم؟ 😉
تو ناشناس اعلام کنید رفقا☺️
گلللل😍♥💪🏻
مبارکتمووووون باشه بردیممممم
۲ایران ژاپن ۱
وااای بردیم 😍✌🏻🌼♥🌷
الحمدلله رب العالمین❤🥺☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برد غرور آمیز ایران در برابر ژاپن رو بهتون تبریک میگیممم😍👏🏻 زنده باااااد ایران🇮🇷✌️
هدایت شده از ‹ پاتوق چادری ها ›
آفریــن‌بچـه‌ها جانم‌به‌شیر‌بچه‌های‌حیدر ⚽️♥️ تبریک‌به‌همه‌تون‌..🇮🇷✨
هدایت شده از عنترنشنال | antarnational
😍
salar agheli - Iran - 128 - musicsweb.ir.mp3
4.6M
🎉 برد تیم‌ ملی ایران مبارک همه‌مون 😍🇮🇷
افـ زِد ڪُمیـلღ
😍
از صحنه های خیلی قشنگ امروز 🥺😍
برانداز کجایی خاموشت کنیم؟ :))))
افـ زِد ڪُمیـلღ
برانداز کجایی خاموشت کنیم؟ :)))) #ایران_قوی #ایران
انگاری دعای هشتاد میلیون ایرانی جواب نداد😂😂
براندازا وقتی میفهمن دکل ژاپنم شکست.
افـ زِد ڪُمیـلღ
.. سجده شکر علیرضا جهانبخش
با خدا باش و پادشاهی کن😍✌🏻🌼
هدایت شده از عنترنشنال | antarnational
این اشک‌ها از سر غیرته، این اشک‌ها مقدسه، این اشک‌ها برای ایرانه 🇮🇷❤️ 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational
پست اینستاگرامی کامبیز دیرباز بعد از برد فوتبال ایران در مقابل ژاپن✌️ ‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌