eitaa logo
عفاف امین
108 دنبال‌کننده
5هزار عکس
3هزار ویدیو
158 فایل
کانالی به یاد قهرمان عرصه عفافگرایی شهید امین،نوجوان ۱۷ ساله که رفتن به جبهه را به ماندن در کنار دخترخاله فتنه گرش ترجیح داد.در این کانال مطالب کتاب درسنامه عفاف را عرضه می کنیم .هم چنین پیام های کانال های دیگر در موضوع عفافگرایی را فورواد می کنیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مسیر عفافگرایی
🍃 مغازه داری، روی درب شیشه مغازه اش، حدیثی از را نصب کرده بود تا تلنگری برای برخی مشتریان باشد. 🍂 روزی شاگرد نوجوانش از او پرسید: "نصب این چه فایده ای دارد؟ پوشش چند خانم با دیدن این حدیث می‎کند؟" 🍃 مرد مغازه دار به سبدی که مقداری لباس در آن بود اشاره کرد و گفت: "این سبد را بردار و با آن برایم آب بیاور". 🍂 شاگرد گفت: "غیرممکن است که آب در سبد باقی بماند". 🍃 مغازه دار گفت: "امتحان کن پسرم". 🍂 پسر سبد را خالی کرد و به طرف آب رفت. سبد را زیر شیر آب برد و به سرعت به طرف مغازه دار دوید؛ ولی همه آبها از سبد ریخت و آبی باقی نماند. 🍃 مغازه دار لبخندی زد و گفت: "دوباره امتحان کن پسرم". 🍂 پسر دوباره امتحان کرد؛ ولی موفق نشد که آبی بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و با عصبانیت گفت: "غیرممکن است..." 🍃 مغازه دار به شاگردش گفت: "سبد قبلاً چطور بود؟" 🍂 پسر متوجه شد، سبد که به دلیل سفید بودن و استفاده طولانی در مغازه کدر شده بود، الان شده است. 🍃 مغازه دار گفت: "مشتری این را می‎بیند و می‎بیند و آنقدر می‎شود که همچون ای بر روی باورهایش می‎چکد و با تکرار مشاهدۀ این قبیل احادیث در ، زمینۀ ورود آن به قلبش و هموار‎تر می‎شود و ممکن است روزی به و پذیرش آن کند. 🌺این حداقل کاری است که این حدیث می‎تواند انجام دهد". @umefafgaraei
هدایت شده از مسیر عفافگرایی
🍃 مغازه داری، روی درب شیشه مغازه اش، حدیثی از را نصب کرده بود تا تلنگری برای برخی مشتریان باشد. 🍂 روزی شاگرد نوجوانش از او پرسید: "نصب این چه فایده ای دارد؟ پوشش چند خانم با دیدن این حدیث می‎کند؟" 🍃 مرد مغازه دار به سبدی که مقداری لباس در آن بود اشاره کرد و گفت: "این سبد را بردار و با آن برایم آب بیاور". 🍂 شاگرد گفت: "غیرممکن است که آب در سبد باقی بماند". 🍃 مغازه دار گفت: "امتحان کن پسرم". 🍂 پسر سبد را خالی کرد و به طرف آب رفت. سبد را زیر شیر آب برد و به سرعت به طرف مغازه دار دوید؛ ولی همه آبها از سبد ریخت و آبی باقی نماند. 🍃 مغازه دار لبخندی زد و گفت: "دوباره امتحان کن پسرم". 🍂 پسر دوباره امتحان کرد؛ ولی موفق نشد که آبی بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و با عصبانیت گفت: "غیرممکن است..." 🍃 مغازه دار به شاگردش گفت: "سبد قبلاً چطور بود؟" 🍂 پسر متوجه شد، سبد که به دلیل سفید بودن و استفاده طولانی در مغازه کدر شده بود، الان شده است. 🍃 مغازه دار گفت: "مشتری این را می‎بیند و می‎بیند و آنقدر می‎شود که همچون ای بر روی باورهایش می‎چکد و با تکرار مشاهدۀ این قبیل احادیث در ، زمینۀ ورود آن به قلبش و هموار‎تر می‎شود و ممکن است روزی به و پذیرش آن کند. 🌺این حداقل کاری است که این حدیث می‎تواند انجام دهد". @umefafgaraei