eitaa logo
سلاح پیشرفته| اقتدار🚩
11.8هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
15.3هزار ویدیو
5 فایل
.
مشاهده در ایتا
دانلود
از کتاب اربعين سيد عظيم الشأن قاضی سعيد قمی منقول است که از شيخ بهايی نقل می ‌‏فرمايد که شيخ فرمود: 💠 «رفيقی در قبرستان اصفهان داشتم که هميشه بر سر مقبره‌‏ ای مشغول عبادت بود و شيخ هر از گاهی به ديدنش می‌‏ رفته. روزی از او سئوال می ‌‏کند: از عجائب قبرستان چه ديده ‌‏ای؟ عرض کرد: روز قبل، در قبرستان جنازه ‌‏ای را آوردند و در اين گوشه دفن کردند و رفتند. هنگام غروب، بوی بدی بلند شد و مرا ناراحت کرد. چنين بوی بدی در تمام عمرم استشمام نکرده بودم. ناگاه هيکل موحشه و مُظلَمه‌‏ ای همانند سگ ديدم که بوی بد از او بود. اين صورت، نزديک شد تا بر سر آن قبر ناپديد گرديد. مقداری گذشت. بوی عطری بلند شد که در عمرم چنين بوی خوشی نشنيده بودم. در اين هنگام صورت زيبا و دلربايی آمد و بر سر همان قبر، محو شد. (اينها عجائب عالم ملکوت است که به اين صورتها ظاهر می شود.) مقداری گذشت. ديدم صورت زيبا از قبر بيرون آمد. ولی زخم خورده و خون آلود است. گفتم: پروردگارا؛ به من بفهمان اين دو صورت چه بود. به من فهماندند که آن صورت زيبا اعمال نيکش بود و آن هيکل موحشه، کارهای بدش. و چون افعال زشتش بيشتر بود، در قبر انيسش همان است. تا چه زمانی پاک شود و نوبت صورت زيبا برسد.» 📖 معاد ؛ آیت الله شهید دستغیب (ره) ‌ @sooye_malakout
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💿فایل تصویری 📌موضوع: هر وقت گرفتار شدید به به این چهارچیز فکر کنید! 🎙ایت الله مجتهدی ‌ @sooye_malakout
🗝 تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد. سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد .... تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟» صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟» آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!» @sooye_malakout
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ 8 شوال، سالروز تخریب قبور 🖤ائمه بقیع علیهم السلام 🖤بر صاحب الزمان مهدی موعود عج ▪️و تمام مسلمانان جهان تسلیت باد أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🙏 💚 @sooye_malakout
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 رسول اکرم فرمودند: زنی فاجره بر سگی گذشت که از شدت عطش بر سر چاهی افتاده بود. زن چون وسیله‌ای برای آب دادن به حیوان نداشت، کفش خود را از پای درآورد و چادر خویش را طناب ساخت، و اینگونه آب از چاه خارج کرد و به سگ خورانید. خداوند به واسطه این عمل از تقصیرات او گذشت و مورد مغفرت قرارش داد. 📙(كنزالعمال،۴۳۱۱۵) نجیع می‌گوید، امام حسن مجتبی علیه السلام را دیدم که غذا تناول می فرمود و در مقابلش سگی بود، آن حضرت هر لقمه ای که میل می نمود، به همان اندازه جلوِ سگ می انداخت. عرض کردم، ای فرزند رسول خدا سگ را دور کنم، حضرت فرمودند: با او کاری نداشته باش، بگذار باشد، من از خدای متعال حیا می کنم که صاحب روحی به صورتم بنگرد و من بخورم و به او ندهم. 📙(مستدرك الوسائل،ج۸ص۲۹۵) رسول اکرم در مورد غذا دادن به سگ می‌فرمایند: سگها از ضعفای اجنه‌اند، پس اگر کسی از شما غذا می‌خورد و سگی در مقابل اوست، به او نیز بخوراند و یا دورش نماید، زیرا آنها نیز دارای نفس و البته نفس‌های بدی هستند. 📙(وسائل‌الشيعة،ج۸ص۳۸۹) @sooye_malakout
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◽️محمدرضا خرمیان قاری قرآن و ماجرای تعریف کردن تجربه‌ مرگشان به رهبر معظم انقلاب و جواب رهبری @sooye_malakout
15.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◽️ ارتباط کودکان با روح یک تجربه گر نزدیک به مرگ 👈 تجربه گری که در کما با برادرزاده خود در ارتباط بود ‌ 💖🌸
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓ چگونه کارهای نیک در کارنامه انسان بی‌اثر می‌شود؟ ✍وقت کارها اثر خواهد داشت و موجب ثواب و توشه آخرت خواهد شد که برای خدا باشد نه حرف مردم و... . مثلا اگر به کسی خدمت و لطفی کردیم هیچ انتظاری از طرف مقابل برای جبران و تشکر نداشته باشیم بلکه نیت ما برای خدا باشد و توقع و نگاه‌مان برای پاداش به خدا باشد. ‌ @sooye_malakout
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑اختصاصی یه کلیپ انگیزشی، همیشه شکرگذار داشته هایتان باشید. ‌ @sooye_malakout
📚 حکایت بسیار زیبااا مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد. یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت: میخواهم گوسفندانم را بفرپوشم چون میخواهم به مسافرت بروم. و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم. پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد. چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت. چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید. در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند. هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد. چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند. لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد. تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت: با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟ چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن. تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند. اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت. تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد . هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند. صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت. در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد . تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟ مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند. و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند. آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند . هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد. چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟ چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود. تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت: خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی. در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد. این معنی روزی حلال است الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ @sooye_malakout