#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
عشق را در بر کشید
از جگر آهی برای غربت دلبر کشید
از کف پای عمو
سرمهای برداشت و روی دو چشم تر کشید
گفت احلی من عسل
شربت عشق حسین بن علی را سر کشید
روضه ام آغاز شد
بر زمین هی پا کشید و قد کشید و پرکشید
مرکبی با نعل خود
قد او را چون عمو عباس آب آور کشید
داغ فرزند حسن
دست مقتل را گرفت و تا به پشت در کشید
قصه را از سر گرفت
پهلوی قاسم شکست و روضهی مادر گرفت
حرمت حیدر شکست
عاقبت از ساقهی خود غنچهای پرپر شکست
بار شیشه داشت و
سنگی آمد آه! بار شیشه اش آخر شکست
روضه کم کم باز شد
مرد نامردی رسید و با لگد زد در شکست
خورد پیشانی به در
آنقدر محکم که با آن ضربه شاید سر شکست
چادرش آتش گرفت
مادر افتاد و در افتاد و دل حیدر شکست
در میان شعله ها
یاحسینی گفت مادر، روضه آمد کربلا
هم بدن سالم نماند
هم دل ارباب بی غسل و کفن سالم نماند
با حساب تیرها
پیکرش مانند تابوت حسن سالم نماند
با حساب نیزهها
آه حتی تار و پود پیرهن سالم نماند
با حساب تیغها
چون به تن جوشن نبود اعضای تن سالم نماند
با حساب سنگ ها
چیزی از ابرو و دندان و دهن سالم نماند
با حساب نعلها
هیچ یک از استخوان های بدن سالم نماند
پیکری باقی نماند
خووود روی سر نبوده پس سری باقی نماند
#حامد_تجری
#شب_ششم
#غزال
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#ترانه
یه گوشه خواب بودم خیلی آروم
ولی پیچید تو گوشم صداشون
نمیبردن اگه گوشوارههامو
خودم میبخشیدم به دختراشون
گذشت و گم شدم توی بیابون
آخه از قافله جا مونده بودم
یکی اومد برمگردوند بابا
ولی کاشکی همونجا مونده بودم
بد اخلاقن چقد مردای شامی
به جای قلب سنگه تووو دلاشون
با این دستای سنگینی که دارن
دلم میسوزه واسه بچه هاشون
یه جوری زد چشام تاره هنوزم
یه جوری زد قدم از درد خم موند
جای دستش یه کم بهتر شد اما
جای انگشترش رووو صورتم موند
تو روی نیزه و من روی ناقه
تو چشمات باز و من دستام بسته
چقد شکل همیم بابا نگا کن
منم مثل تو دندونام شکسته
النگوهامو تووو بازار فروختن
دیگه فرقی به حال من نداره
ولی ای کاش اینجوری نمونن
آخه مال یتیم خوردن نداره....
#حامد_تجری
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
عشق را در بر کشید
از جگر آهی برای غربت دلبر کشید
از کف پای عمو
سرمهای برداشت و روی دو چشم تر کشید
گفت احلی من عسل
شربت عشق حسین بن علی را سر کشید
روضه ام آغاز شد
بر زمین هی پا کشید و قد کشید و پرکشید
مرکبی با نعل خود
قد او را چون عمو عباس آب آور کشید
داغ فرزند حسن
دست مقتل را گرفت و تا به پشت در کشید
قصه را از سر گرفت
پهلوی قاسم شکست و روضهی مادر گرفت
حرمت حیدر شکست
عاقبت از ساقهی خود غنچهای پرپر شکست
بار شیشه داشت و
سنگی آمد آه! بار شیشه اش آخر شکست
روضه کم کم باز شد
مرد نامردی رسید و با لگد زد در شکست
خورد پیشانی به در
آنقدر محکم که با آن ضربه شاید سر شکست
چادرش آتش گرفت
مادر افتاد و در افتاد و دل حیدر شکست
در میان شعله ها
یاحسینی گفت مادر، روضه آمد کربلا
هم بدن سالم نماند
هم دل ارباب بی غسل و کفن سالم نماند
با حساب تیرها
پیکرش مانند تابوت حسن سالم نماند
با حساب نیزهها
آه حتی تار و پود پیرهن سالم نماند
با حساب تیغها
چون به تن جوشن نبود اعضای تن سالم نماند
با حساب سنگ ها
چیزی از ابرو و دندان و دهن سالم نماند
با حساب نعلها
هیچ یک از استخوان های بدن سالم نماند
پیکری باقی نماند
خووود روی سر نبوده پس سری باقی نماند
#حامد_تجری
#شب_ششم
#غزال