✅ #آمدن_زینب_به_قتلگاه
📚لهوف، سید بن طاووس، ص 133-134
🔸قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ تَنْدُبُ الْحُسَيْنَ وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ ....
يَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ مَقْتَلَةً تَسْفِي عَلَيْهِمْ رِيحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَيْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِي مَنْ أَضْحَى عَسْكَرُهُ فِي يَوْمِ الْإِثْنَيْنِ نَهْباً بِأَبِي مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعُ الْعُرَى بِأَبِي مَنْ لَا غَائِبٌ فَيُرْتَجَى وَ لَا جَرِيحٌ فَيُدَاوَى بِأَبِي مَنْ نَفْسِي لَهُ الْفِدَاءُ بِأَبِي الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِي الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِي مَنْ شَيْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِي مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِي مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ السَّمَاءِ بِأَبِي مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِيِّ الْهُدَى بِأَبِي مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِي خَدِيجَةُ الْكُبْرَى بِأَبِي عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى بِأَبِي فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ سَيِّدَةُ النِّسَاءِ بِأَبِي مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ صَلَّى. قَالَ الرَّاوِي: فَأَبْكَتْ وَ اللَّهِ كُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِيق...
🔹راوی می گوید: سوگند به خدا زينب دختر على عليه السّلام را فراموش نمیكنم كه با آهى جانكاه براى حسين عليه السّلام میگريست و با صداى اندوهبار، و قلبى پر درد صدا مى زد:
▪️فرياد اى محمّد!
▪️دخترانت را اسير كرده اند،
▪️فرزندانت كشته شده اند
▪️و باد صبا بر بدنشان مى وزد،
▪️اين حسين تو است كه سرش را از پشت گردنش جدا نموده اند،
▪️عمامه و لباسش را به يغما بردهاند.
▪️پدرم به فداى آن كسى كه روز دوشنبه(روز تشکیل سقیفه) خيمه هايش غارت شد،
▪️پدرم به فداى آن كسى كه طنابهاى خيمهاش بريده شد،
▪️پدرم به فداى كسى كه نه به سفرى رفت كه اميد بازگشت در آن باشد و نه آن گونه مجروحى است كه درمان گردد،
▪️پدرم و جانم قربان او باد.
▪️پدر و مادرم به فداى آن شخصى كه با غمهاى بسيار جان سپرد،
▪️پدرم به فداى آن لب تشنه ات كه با لب عطشان به شهادت رسيد،
▪️پدرم به فداى آن كسى كه قطرات خون از محاسن شريفش میريزد،
▪️پدرم به فداى آن كسى كه جدّش رسول خداى آسمان است،
▪️ پدرم به فداى آن كسى كه نبيره پيامبر هدايت است،
▪️پدرم به فداى كسى كه ستوده برگزيده است،
▪️پدرم به فداى فرزند خديجه كبرى عليها السلام و على مرتضى عليه السّلام و فاطمه زهرا عليها السلام سرور زنان بهشت.
▪️پدرم به فداى فرزند آن كسى كه خورشيد براى او بازگشت تا نمازش را بخواند.
✳️راوی می گوید: سوگند به خدا همه حاضران از دشمن و دوست (با ديدن حال زينب عليها السلام) گريستند.
#امام_حسین_علیه_السلام
#بصیرت
از مرز میان کفر و ایمان میگفت
از آدم و دام های شیطان میگفت
در کرببلا حسین را میکشتند
در گوشه ی حجره خواجه عرفان میگفت
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
🩸 قیامتِ عُلیاءمخدره، #حضرت_زینب سلامالله علیها در کوفه 🩸
🥀 از حذام بن ستیر اسدی روایت شده است که چون علی بن الحسین علیهماالسلام را با زنان از کربلا آوردند، زنان اهل کوفه را دیدند زاری کنان و گریبان چاک، و مردان هم با آنها میگریستند، زینالعابدین علیهالسلام بیمار بود و از بیماری ناتوان به آواز ضعیف آهسته گفت: اینان بر ما گریه میکنند، پس ما را چه کسی کشت؟!
🥀 آن گاه زینب دختر علی بن ابیطالب سوی مردم اشارت کرد که خاموش باشید، پس دَمها فروبسته شد و زنگ و در از بانگ و نوا بایستاد.
🥀 حذام اسدی گفت: زنی پرده نشین ندیدم هرگز گویاتر از وی، گویی بر زبان امیرالمؤمنین علی علیهالسلام سخن میراند، پس خدای را ستایش کرد و درود بر رسول او فرستاد و گفت:
🥀 ای مردم کوفه، ای گروه دغا و دغل و بیحمیت، اشکتان خشک نشود و نالهتان آرام نگیرد، مَثل شما مثل آن زن است که رشته خود را پس از محکم یافتن و ریستن باز تار تار میکرد و سوگندهاتان را دست آویز فساد کردهاید، چه دارید مگر لاف زدن و نازش و دشمنی و دروغ و مانند کنیزان چاپلوسی نمودن و چون دشمنان سخنچینی کردن یا چون سبزه بر پهن روییدهاند و گچ روی قبر، که باطن ان اندوه است (ظاهر زیبا به آرایش و در باطن گندیده) برای خود بد توشهای پیش فرستادید، که خدای را بر شما به خشم آورد و در عذاب جاودان ماندید، بسیار بگریید و اندک بخندید، که عار آن شما را گرفت و ننگ آن بر شما آمد، ننگی که هرگز از خویشتن نتوانید شست و چگونه از خود بشویید این ننگ را که فرزند خاتم انبیاء و معدن رسالت و سید جوانان اهل بهشت را کشتید آن که در جنگ سنگر شما و پناه حرب و دسته شما بود، و در صلح موجب آرامش دل شما و مرهم نه زخم شما و در سختی ها التجاهی شما بد و در محاربات مرجع شما او بود، بد است آنچه پیش فرستادید برای خویش و بد است آن بار گناهی که بر دوش خود گرفتید برای روز رستاخیز خود. نابودی باد شما را نابودی، و سرنگونی باد سرنگونی، کوشش شما به نومیدی انجامید و دست ها بریده شد و خشم پروردگار را برای خود خریدید و خواری و بیچارگی شما را حتم شد.
🥀 میدانید چه جگری از رسولخدا شکافتید و چه پیمانی شکستید و چه پردهگی او را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتی از وی بدریدید و چه خونی ریختید کاری شگفت آورید که نزدیک است از هول آن آسمانها بترکند و زمین بشکافند و کوه ها بپاشند و از هم بریزند مصیبتی است دشوار و بزرگ و بد و کج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته در عظمت به پری زمین و آسمان است آیا شگفت آورید اگر آسمان خون ببارد، و لعذاب الاخرة اخزی و هم لا ینصرون پس تاخیر و مهلت شما را چیره نکند که خدای تعالی از شتاب و عجله منزه است و از فوت خونی نمی ترسد و او در کمین گاه ما و شما است آن گاه این اشعار از انشای خود فرمود که معنی این است:
🥀 چه خواهید گفت هنگامی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم با شما گوید: این چه کاری است که کردید شما که آخرین امت هستید، به خانواده و فرزندان و عزیزان من بعضی اسیرند و بعضی آغشته به خون، پاداش من که نیکخواه شما بودم این نبود، که با خویشان من پس از من بدی کنید، من می ترسم عذابی بر شما نازل شود مانند آن عذاب که قوم ارم را هلاک کرد.
🥀 پس از آن ها روی بگردانید.
🥀 حذلم گفت: مردم را حیران دیدم و دستها به دندان میگزیدند پیرمردی در کنار من بود میگریست و ریشش از اشک تر شده بود و دست سوی آسمان برداشته می گفت پدر و مادرم فدای ایشان، سالخوردگان ایشان بهترین سالخوردگانند و خردسالان آنها بهترین خردسالان و زنان ایشان بهترین زنان و نسل آن ها والاتر از همه و فضل آن ها بالاتر.
🥀 پس علی بن الحسین علیهماالسلام فرمود: ای عمه آرام باش، باقی ماندگان را باید از گذشتگان عبرت گیرند و تو به حمدالله ناخوانده، دانایی و نیاموخته، خردمند، آنگاه آن حضرت از مرکب فرود آمد و چادری زدند او زنان را فرود آورد و داخل چادر شد...
📕 دمعالسجوم، فصل هفتم
🆔@ehsantabriziyan
🩸 ورود به کوفه و گوشهای از مظلومیت #امام_سجاد علیهالسلام 🩸
🥀 بنابر قولی در روز دوازدهم محرم، کاروان اسرا به کوفه وارد شد، همچنین اقوال دیگری در این مورد وجود دارد.
🥀 اما درباره احوالات سیدالساجدین علیهالسلام در هنگامه ورود به کوفه، چنین نقل شده است:
🥀 و آن مظلوم ( #امام_زینالعابدین علیهالسلام) را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دستهای مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند.
📕 ریاضالقدس، نسخه خطی، واعظ قزوینی، جلد ۲
🆔@ehsantabriziyan
4_5823443244935025498.mp3
44.1M
🎧 #بشنوید
🚩 وقایع بعد از شهادت و...
🚩 حجتالاسلام حنیفی
🆔 @ehsantabriziyan
#حضرت_زینب_علیها_السلام
#کاروان_اسرا
#غزل
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
📝 #محمدحسین_ملکیان
🆔@ehsantabriziyan
#کاروان_اسرا
#اسارت
در وسعتِ شب، سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
آن لحظه که زینب به اسارت میرفت
بر نیزه سر بریدهای آه کشید
📝 #میلاد_عرفانپور
✅ @ehsantabriziyan
#کاروان_در_کوفه
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را
به روی روسیاهی یک به یک آغوش وا کردند
همانهایی که بر مهمانشان بستند درها را
همانهایی که در مسجد پدر را غرق خون کردند
به خون خویش غلتاندند، در صحرا پسرها را
و باد آرام درها را به هم میزد، صدا پیچید
که برخیزید اهل کوفه آوردند سرها را...
خبر آمد، سری بر نیزهای قرآن تلاوت کرد
کسی جز آل پیغمبر ندارد این هنرها را
📝 #سیدعلیاصغر_صالحی
✅ @ehsantabriziyan
#امام_حسین علیهالسلام
#کاروان_در_کوفه
کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست
محشری کرده به پا قصۀ عاشورایت
که جهان تا صف محشر همهجا محشر توست
با وجودی که کُنَد گریه به تو چشم وجود
خندۀ فتح به لبهای علیاصغر توست
کس نگوید که تو تنها و غریبی هرگز
که همه عالم ایجاد پر از لشکر توست
تو خداوند جهادی، به خداوند قسم
زینبِ فاطمه تا حشر پیامآور توست...
چه شود دست کرم بر سر «میثم» بکشی
ای که بر روی سنان، دست خدا بر سر توست
📝 #غلامرضا_سازگار
✅ @ehsantabriziyan
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_در_کوفه
#غزل
بر روی محملی که به منبر شبیه بود
سرداد خطبهای که به خنجر شبیه بود
یک سو سپاه کوفه و یک سو سپاه شام
تنهاییاش چقدر به حیدر شبیه بود
یک زن که در محاصرۀ تازیانهها
از حق که نگذریم، به مادر شبیه بود..
سردار بود و پشت سرش بیشمار سر
آن کاروان نیزه به لشکر شبیه بود
گفت از حسین و سنگدلان هم به سر زدند
حال و هوای کوفه به محشر شبیه بود
اندوه خواهرانگیاش را کسی ندید
از بس که غیرتش به برادر شبیه بود..
قصه به سر شد و دلم آرام شد، ولی
حالم به روضۀ شب آخر شبیه بود
📝 #رضا_اسمخانی
✅ @ehsantabriziyan
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_در_کوفه
#غزل_مثنوی
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال...
من از نواحی «اللهُ نور» میآیم
من از زیارت سر در تنور میآیم
من از مشاهدهٔ مسجدالحرام وفا
من از طواف حریم حضور میآیم
درون سینهام، اشراق وادی سیناست
من از مجاورت کوه طور میآیم
سفیر گلشن قدسم، همای اوج شرف
شکسته بال و پر، اما صبور میآیم
هزار مرتبه نزدیک بود جان بدهم
اگرچه زنده ز آفاق دور میآیم
ضمیر روشنم آیینهٔ فریباییست
و نقش خاطر من آنچه هست، زیباییست
سرود درد به احوال خسته میخوانم
نماز نافلهام را، نشسته میخوانم...
ز باغ با خود، عطر شکوفه آوردم
پیام خون و شرف را به کوفه آوردم
سِپُرد کشتی صبرم، عنان به موج آن روز
صدای شیون مردم گرفت، اوج آن روز
چو لب گشودم و فرمان «اُسکُتوا» دادم
به شکوهِ پنجره بستم، به اشک رو دادم
به کوفه دشمن دیرین سپر به قهر افکند
سکوت، سایهٔ سنگین به روی شهر افکند
میان آن همه خاکستر فراموشی
صدای زنگ جرسها، گرفت خاموشی
چو من به مردم پیمانشکن، سخن گفتم
صدا صدای علی بود، من سخن گفتم ...
::
هلا جماعت نیرنگباز، گریه کنید
چو شمع کُشته، بسوزید و باز گریه کنید
اگر به عرش برآید خروشِ خشم شما
خداکند نشود خشک، اشک چشم شما
شما که دامن حق را ز کف رها کردید
شما که رشتهٔ خود را دوباره وا کردید
شما که سبزهٔ روییده روی مُردابید
شما که دشمن بیداری و گرانخوابید
شما ز چشمهٔ خورشید دور میمانید
شما به نقرهٔ آذین گور میمانید
شما که روبروی داغ لاله اِستادید
چه تحفهای پی فردای خود فرستادید؟
شما که سست نهادید و زشت رفتارید
به شعله شعلهٔ خشم خدا گرفتارید
عذاب و لعنت جاوید مستحَقّ شماست
بهجای خنده، بگریید، گریه حَقّ شماست
شما که سینه به نیرنگ و رنگ آلودید
شما که دامن خود را به ننگ آلودید
دریغ، این شب حسرت سحر نمیگردد
به جوی، آبروی رفته برنمیگردد
به خون نشست دل از ظلم بیدریغ شما
شکست نخل نبوت به دست و تیغ شما
شما که سید اهل بهشت را کشتید
چراغ صاعقهٔ سرنوشت را کشتید
گرفت پرده به رخ آفتاب و خم شد ماه
چو ریخت خونِ جگرگوشهٔ رسول الله...
به جای سود ز سودای خود زیان بُردید
امید و عاطفه را نیز از میان بردید
شما که سکّهٔ ذلت به نامتان خوردهست
کجا شمیم وفا بر مشامتان خوردهست؟
شما که در چمن وحی آتش افروزید
در آتشی که بر افروختید میسوزید
چه ظلمها که در آن دشتِ لالهگون کردید
چه نازنین جگری از رسول، خون کردید
چه غنچهها که دل آزرده در حجاب شدند
به جرم پردهنشینی ز شرم آب شدند
از این مصیبت و غم آسمان نشست به خون
زمین محیط بلا شد، زمان نشست به خون
فضا اگر چه پر از نالههای زارِ شماست
شکنجههای الهی در انتظار شماست
مصیبت از سرتان سایه کم نخواهد کرد
کسی به یاریتان، قد علم نخواهد کرد
شمیم رحمت حق بر مشامتان مَرِساد
و قال عَزَّوَجَل: رَبّکُم لَبِالمِرصادِ
::
سخن رسید به اینجا که ماهِ من سَر زد
کبوتر دلم از شوق دیدنش پر زد
هلال یک شبهام را به من نشان دادند
دوباره نور به این چشم خونفشان دادند...
به کاروان شقایق به یاسهای کبود
نسیم عاطفه از یار مهربان دادند
دوباره در رگ من خون تازه جاری شد
دوباره قلب صبور مرا تکان دادند
دوباره عشق به تاراج هوشم آمده بود
صدای قاری قرآن به گوشم آمده بود
به شوق آنکه به باغ بنفشه سر بزند
دوباره همسفر گلفروشم آمده بود
صدای روحنوازش غم از دلم میبرد
اگرچه کوه غمی روی دوشم آمده بود
دلم چو محمل من روشن است میدانم
صدا صدای حسین من است، میدانم
هلال یکشبهٔ من که روبروی منی!
که آگه از دل تنگ و بهانهجوی منی!...
خوش است گرد ملال از رخ تو پاک کنم
خدا نکرده گریبان صبر چاک کنم
بیا که چهرهٔ ماهت غم از دلم بِبَرد
ز موجخیز حوادث به ساحلم بِبَرد...
شبی که خواهر تو در نماز نافله بود
تو باز، گوشهٔ چشمت به سوی قافله بود
چو خار، با گل یاسین سَرِ مقابله داشت
سهساله دختر تو پایِ پُر ز آبله داشت...
امام آینهها طوقِ گُل به گردن داشت
امیـر قافـلهٔ نور غُل به گردن داشت
مصیبتی که دلِ «سَهلِ ساعدی» خون شد
ز غصه نخل وفا مثل بید مجنون شد
برای دیدن ما صف نمیزدند ای کاش
میان گریهٔ ما کف نمیزدند ای کاش...
کویر، نورِ تو را دید و دشت زر گردید
سر تو آینهگردانِ طشت زر گردید
الا مسافر کُنج تنور و دِیْر بیا
مُصاحب دل زینب! سفر بخیر بیا
اگر چه آیتی از دلبریست گیسویت
چه روی داده که خاکستریست گیسویت؟
سکوت در رَبَذه از ابیذران هیهات
لب و تلاوت قرآن و خیزران هیهات
خدا کند پس از این آفتاب شرم کند
عطش بنوشد و از روی آب شرم کند
ستارهای پس از این اتفاق سر نزند
«شفق» نتابد و ماه از محاق سر نزند
📝 #محمدجواد_غفورزاده
✅ @ehsantabriziyan
🖤 صباحاً و مساءً 🖤
مصیبت اسارت، مصیبتی است که مولای ما صباحاً و مساءً بر آن خون گریه میکند.
👈 با شنیدن مجموعه «صباحاً و مساءً» ما نیز دلهایمان را با کاروان اسرا همراه میکنیم و منزل به منزل، با شنیدن مصائب جانسوز کاروان، همنوا با امام عصر علیه السلام اشک میریزیم و برای روزگار ظهور دست به دعا برمیداریم.
00.mp3
5.25M
▪️بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید.
🔸 پژوهشگر و راوی: استاد مهدی امین فروغی
🔸نویسنده و گوینده متنهای ادبی: استاد مهدی رستمی
🚩احتجاج عقیله بنی هاشم با عبیدالله ملعون
هنگامی که سر حسین بن علی (علیهالسلام) را همراه کودکان، خواهران و زنان اهل بیت نزد ابن زیاد بردند، زینب دختر فاطمه (سلاماللهعلیها) بی ارزشترین لباسها را پوشیده بود و در حالیکه کنیزانش گرد او را گرفته بودند، وارد مجلس شد و کناری نشست. ابن زیاد سه بار پرسید: آن زن که نشست کیست؟ حضرت زینب (سلاماللهعلیها) از پاسخ دادن به او خودداری کرد. سرانجام یکی از کنیزانش گفت: او زینب دختر فاطمه است.
ابن زیاد به او گفت: الحَمدُ للّه الَّذی فَضَحَکُم وقَتَّلَکُم واکذَبَ اُحدوثَتَکُم! سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد، کشت و دروغ گوییتان را برملا کرد. حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در جواب او فرمود:
«فَقالَت: الحَمدُ للّه الَّذی اکرَمَنا بِمُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وطَهَّرَنا تَطهیرا، لا کَما تَقولُ انتَ، انَّما یَفتَضِحُ الفاسِقُ، ویُکَذَّبُ الفاجِرُ. قالَ: فَکَیفَ رَاَیتِ صُنعَ اللّه ِبِاَهلِ بَیتِکِ؟ قالَت: کُتِبَ عَلَیهِمُ القَتلُ، فَبَرَزوا الی مَضاجِعِهِم، وسَیَجمَعُ اللّه ُ بَینَکَ وبَینَهُم، فَتَحاجّونَ الَیهِ، وتَخاصَمونَ عِندَهُ. قالَ: فَغَضِبَ ابنُ زِیادٍ وَاستَشاطَ، قالَ: فَقالَ لَهُ عَمرُو بنُ حُرَیثٍ: اصلَحَ اللّه ُ الاَمیرَ! انَّما هِیَ امرَاَةٌ، وهَل تُؤاخَذُ المَراَةُ بِشَیءٍ مِن مَنطِقِها؟ انَّها لا تُؤاخَذُ بِقَولٍ، ولا تُلامُ عَلی خَطَلٍ. فَقالَ لَهَا ابنُ زِیادٍ: قَد اشفَی اللّه ُ نَفسی مِن طاغِیَتِکِ، وَالعُصاةِ المَرَدَةِ مِن اهلِ بَیتِکِ. قالَ: فَبَکَت، ثُمَّ قالَت: لَعَمری لَقَد قَتَلتَ کَهلی، وابَرتَ اهلی، وقَطَّعتَ فَرعی، وَاجتَثَثتَ اصلی، فَاِن یَشفِکَ هذا فَقَدِ اشتَفَیتَ. فَقالَ لَها عُبَیدُ اللّه: هذِهِ شَجاعَةٌ، قَد لَعَمری کانَ ابوکَ شاعِرا شُجاعا. قالَت: ما لِلمَراَةِ وَالشَّجاعَةَ! انَّ لی عَنِ الشَّجاعَةِ لَشُغُلاً، ولکِنَّ نَفثی ما اقولُ.»
سپاس خدای را که به واسطه (جدمان) محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را گرامی داشته و پاک گردانده است. نه چنین است که میگویی. تنها فاسق است که رسوا میشود و فقط فاجر است که دروغگوییاش برملا میگردد. ابن زیاد پرسید: رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ (زینب) فرمود: آنها کشته شدن برایشان مقدر شده بود؛ پس به سوی آرامگاههای خود رفتند. به زودی خدا شما و آنان را جمع خواهد کرد و آنان در پیشگاه خدا احتجاج و دادخواهی میکنند. ابن زیاد خشمگین شد و با برآشفتگی گفت: خداوند جان و دل مرا (با کشتن برادر) طغیانگر تو و عصیانگران خاندانت، شفا بخشید. (زینب) گریست و سپس فرمود: به جانم سوگند، بزرگ و سرورم را کشتی؛ خاندانم را هلاک کردی؛ شاخهام را بریدی؛ ریشهام را در آوردی. اگر این کار، دلت را شفا میبخشد، پس شفا یافتی. ابن زیاد گفت: این زن، قافیه گوست.
(فقال ابن زیاد: هذه سجاعة ولعمری کان ابوها سجاعا شاعر. در برخی منابع، به جای واژه «سجاعة»، «شجاعة» آمده است، ولی به نظر میرسد همان تعبیر نخست با سیاق عبارت سازگارتر باشد؛ به ویژه با توجه به جمله بعدی ابن زیاد و پاسخی که حضرت زینب به او میدهد.) به جانم سوگند، پدرش نیز شاعری سجعگو بود. زینب گفت: زن کجا و سجعگویی کجا؟ من در پی چیز دیگری هستم. این آه دل من است که بر زبانم جاری میشود.
دریغ و درد که نشناختیم شان عزا را
خدا به خیر کند بی سواد بودن ما را
کجا گریزم از این دسته ای که مرثیه خوانش
قسم به لاکِ زنی می دهد ولی خدا را!
کدام راه بپویم؟ چه گویم و چه نگویم؟
عوام کشتۀ الفت، خواص اسیرِ مدارا
بدا به ریش سفیدان قوم، کودکِ کویی
به پردۀ طرب انگیز اگر که خوانده رثا را
قبول خاطر خون خدا کجا و کسانی
که خود هرآینه کم کرده اند روی غنا را
قدیم، روضۀ ارباب...بگذریم برادر
خدا قبول کند این صدا و «زیر صدا» را
#مسعود_یوسف_پور
02 Harekate Karavan Be samte Koufeh.mp3
11.76M
▪️" صباحاً و مساءً "
بشنویم مصیبتی را که او هر صبح و شام میبیند و خون میگرید!
🎵روایت دوّم: حرکت کاروان به سمتِ کوفه...
«مهدی جهاندار» شاعری اصفهانی است که اغلبِ ما، او را با شعر «عشق سوزان است بسم اللّه الرحمن الرحیم» یا شعر «فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد» میشناسیم. او که ارشد زبان و ادبیات فارسی دارد، شاعری آیینی با رویکرد اجتماعیسیاسی است که متناسب با زمانهی خود، اشعارش را میسراید و منتشر میکند.
تاکنون دو مجموعهشعر از او با نامهای «عشق سوزان است» و «مرتد» توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.
در این فرسته (پست)، به مناسبت اول مرداد روز تولدش، مروری بر تکبیتهایی زیبا از اشعارش داشتهایم. امیدواریم این تکبیتها بهانهای باشد برای رغبت به خواندن شعر کاملشان.
🆔@ehsantabriziyan
إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون
ذاکر اهل بیت عصمت و طهارت #کربلایی_رسول_فغانی_پور
مصیبت وارده در فقدان همسر گرامی و بزرگوارتان خادمه حضرت زهرا ، حافظ و معلمه قرآن را خدمت شما تسلیت عرض نموده ، برای آن مرحومه علو درجات و برای شما از خداوند متعال صبر طلب می نمائیم.