۲ آبان ۱۴۰۳
خدا:باشه فقط زمینی میخوای یا هوایی؟
اگه زمینی قطار باشه یا اتوبوس؟
اگه هوایی میخوای پیش پنجره باشی یا فرقی برات نمیکنه؟!
۲ آبان ۱۴۰۳
۲ آبان ۱۴۰۳
۲ آبان ۱۴۰۳
۲ آبان ۱۴۰۳
۲ آبان ۱۴۰۳
•من که فکر میکنم همه ی اتفاقات زندگی هامون ،بازیِ خداس
گاهی اوقات دستت میندازه
گاهی اوقات جدیت میگیره
گاهی اوقات چاله چوله میندازه پیش پات
گاهی هم حال میده بهت
۲ آبان ۱۴۰۳
۲ آبان ۱۴۰۳
حکمت رو اگه بخوایم تعریف کنم یکم مزه ی تلخ روغن کرچک میده
اگه بخوام قیافشو نشونتون بدم یکم چهرش به زمختیه چهره ی بابامونه وقتی که چله تابستون ساعت ۲ظهر با اعصاب خوردی میاد خونه
اگه بخوام رنگشو بگم شاید یه نارنجیِ سیر که رگه هایی از مشکی توش دیده میشه
حکمت اگه آب و هوا بود شاید گرمی خرما پزونه نخلستونای آبودان بود
ولی با همه ی تفاسیر از حکمت باید گفت
حکمت اونیه که خدا میدونه ولی من نه
گاهی وقتا ندونستن عین شعوره
عین همون ندونستی که وقتی کنار دست بابات نشستیو ازش نمیپرسی کجا داری میری ولی اون دقیق خیابونا رو مثل کف دستش بلده
۲ آبان ۱۴۰۳
خدا تو این داستان دقیقا همینطوریاس
خیلی جدی مسیر زندگیتو خودش پیش میبره
اونقد جدی که وقتی نگاش میکنی انگار بابات بایه لباس نارنجیِ سیر که رگه هایی از مشکی هم توش پیداس،ساعت دو ظهرتابستون از تو دل نخلستونای آبودان کلید انداخته اومده خونه و با هیشکیام شوخی نداره،یه جوری که انگار تومسیر یکی به جای شربت آبلیموی خنک بهش روغن کرچک داده باشه
۲ آبان ۱۴۰۳
حالا تو این وضعیت میتونی با بابات شوخی کنی؟!
نه والله
نه بالله
خدا میگه منم همینم
یکم منو جدی بگیر
حداقل مثل بابات.اینقد فضولی نکن
اینقد با من راحت نباش
من خداتم
بذار برنامه ی زندگیتو درست بچینم
ساکت باش
۲ آبان ۱۴۰۳
نمیدونم درد زندگیت چیه که این موقع شب بیداریو داری پیامای منو سین میزنی ولی بدون که باید پیش خیلی از اتفاقای زندگیت تسلیم بشی و به چالشی که خدا برات دست و پا کرده احترام کنی
غُر زدنو و بدبیراه گفتن به اینواون فایده ای نداره
اصبر صبرا جمیلا
دندان روی جیگر بگذار
زیبا دندانت را روی جیگر بگذار
۲ آبان ۱۴۰۳