مردِ جنگی هم اگر باشی کمر خم میکنی ؛
همسرت را رو به چشمانت ، بماند بگذریم :)
از دست نده کسی را که وقتی اسمت را میبرد ؛
گویی مکانِ امنی را توصیف میکند ..!
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد ؛
دلِ نفرین شدهی ماست که تنهاست هنوز ..!
نه به چاهی ، نه به دامِ هوسی افتاده ؛
دلم انگار فقط یادِ کسی افتاده ..!
هر چند که آن کوچه و آن خانه دگر نیست ؛
اما اثرِ سیلیِ در هست به دیوار هنوز :)
میگه که ؛
چاره ای نیست مگر علم به جایی برسد ؛
تا که از دور بغل را بتوان تجربه کرد ..!
بروی نفرین که نه ، حتما دعایت میکنم ؛
بعدِ من، دلبسته یاری شَوی مثلِ خودت ..!
تو را مانندِ بالش در پریشانی بغل کردم ؛
تو را مانندِ کوهی قبلِ ویرانی بغل کردم ..!
تو را با گریهای یکریز و طولانی بغل کردم ؛
تو را آن جور که تنها تو میدانی بغل کردم :)