✅ خدا مىخواهد تا آدمى حركت كند و از بتها و هوسها بگذرد...
🔶استاد #علی_صفایی_حائری:
راستى كه، انسان چقدر محدود و ضعيف و در ضمن،بىتوجّه و پرمدّعاست. كار خود را فراموش مىكند و كارگاه جهان را فراموش مىكند و بهجاى حركت و اقدام و برخورد، از خدا مىخواهد كه بهجاى او كار كند و بتهاى او و هوسهاى او را نشكند. زيبايى او و قدرت او را افزون كند تا او نمايش بدهد و خودش را به رخ بكشد و در چشمها بنشاند. اما خدا مىخواهد تا آدمى حركت كند و از بتها و هوسها بگذرد و خواهى نخواهى با طاعت يا كراهت ١ گام بردارد. اگر با رغبت آمد، رنج نمىبرد و در هنگام فشارها آرام است. وگرنه با زور و بلاء و ضربهها مىآيد و در بنبستها و پوچىها مىسوزد؛ و براى اين عذابها و رنجها هم پاداش نمىبرد؛ كه اين عذابها، از محدوديتهاى او برخاسته؛ محدوديت هدف و عمل و وجود و محيط . پس بهجاى فرمان و گلايه،بايد محدودهها را بشكند تا محروم و مغبون نشود.
📚 #نامه_های_بلوغ ص۱۱۰
🌿 @einsad
✅زمينههاى هشتگانه ای که مىتوانند زمينهى نفرت و يا خوشنودى باشند:
🔶استاد #علی_صفایی_حائری:
👈اگر تو، خدا را با قهر و اقتدار احساس كنى، نه همراه رأفت و رحمت و محبّت و زيبايى
👈و اگر تو معاد و پاداش را انتقام بدانى، كه اگر گناه كنى، مىسوزاندت؛ نه اگر گناه كنى، مىسوزى
👈و اگر مذهب تو، سنّتى و يا عاطفى باشد، نه جامع معرفت و محبّت و عمل.
👈و اگر تو انسان را،بازيگر و بازيچه و تماشاچى خيال كنى، نه رهرو منزل عشق و هماهنگ با صراط
👈و اگر دنيا را عشرتكده و آخور و خوابگاه بدانى، نه كلاس و كوره و راه
👈و اگر جهان را سياه و تاريك و پوچ بدانى، نه همراه حقّ و هدف و نظام و قانون و جمال و زيبايى،
👈و اگر معيار ارزشها را در نعمتها و امكانات بدانى و يا در عمل و تلاش، نه در نسبت نعمت و عمل و نسبت دادهها و بازدهىها
👈و اگر بلاء و رنج را نشان لج بازى خدا و ستم او بدانى نه تازيانهى راه و مركب سلوك،
اگر تو با اين نگاهها و تلقىها و احساسها همراه باشى، ناچار جز نفرت و عصيان و ترديد و انكار نخواهى داشت و اگر بتوانى زنده بمانى و از وسوسهى شيرين خودكشى نجات بيابى، تازه مثل حباب زندگى مىكنى و بر روى موجهاى حادثه، لحظهاى مىنشينى و دوباره مىشكنى.
🌿اين زمينههاى هشتگانه، مىتوانند زمينهى نفرت و يا خوشنودى باشند؛ و مىتوانند عصيان و سركشى و انس و سرور را به تو هديه كنند.
📚 #نامه_های_بلوغ ص۱۰۶
🌿 @einsad
✅حرکت با گمان
🔶استاد #علی_صفایی_حائری:
سلوك انسان و حركت او با گمان مىتواند آغاز شود كه حتى با گمان مىتواند به خشوع دست بيابد كه در قرآن مىخوانيم: «انها لكبيره الا على الخاشعين الذين يظنون انهم ملاقوا ربهم»؛
نماز سنگين است و بزرگ است مگر بر آنهايى كه همراه خشوع هستد؛ آنهايى كه گمان مىكنند كه ديدار كننده پروردگارشان هستند.
حركت با اين احتمال و گمان شروع مىشود و هر چه انسان شكر كند و از آنچه يافته نگهدارى كند و با آنچه كه به دست آورده زندگى كند، به آگاهى بيشتر و هدايت گستردهتر خواهد رسيد:
«ان الذين اهتدوا زادهم هدى و آتاهم تقواهم».
📚 نظام اخلاقى اسلام، ص۶۲
🌿 @einsad
✅فرهنگ قرآن
🔶استاد علی صفایی حائری:
فرهنگ قرآن پس از گذشت سالها حرفهايى دارد كه هنوز فرهنگ معاصر ما از آن عقبتر است.تلقى قرآن از انسان و تلقى آن از تربيت انسان و اخلاق و حكومت،به كيفيتى است كه فرهنگ معاصر،آن را درك نكرده.اين فرهنگ،انسان را با جبرها تحليل مىكند،در حالى كه انسان تركيبى از جبرهاست.
بر اين اساس،آن مىخواهد تربيت انسان را همچون تربيت درخت و سگ در نظر بگيرد،در حالى كه تربيت انسان همان زمينهسازى حركت اوست.
و حكومت را تا سطح رفاه و تكامل مىخواهد،در حالى كه انسانى كه در هستى مطرح شده و بالاتر از تكامل،آرمان گرفته،بايد به استعدادهاى تكامليافتهاش جهت بدهد و آن را رهبرى كند.
📚 تطهیرباجاری قرآن ص۲۱
🌿 @einsad
✅ عوامل اعراض از رسول
🔶 استاد #علی_صفایی_حائری
سؤال اساسى اين است كه چطور كسانى كه محبّت رسول را در دل داشتند و از او اطاعت مى نمودند، با او درگير شدند و به او پشت كردند؟ آنچه مهمّ است، تحليل اين سؤال است كه توصيف قضايا و وقايعى كه اتفاق افتاده، تنها كفايت نمى كند و جوابگو نخواهد بود.
دو عامل اساسى وجود دارد كه آدمى را حتى در برابر خداى مهربان به لجاجت و عناد مى كشاند.
در قرآن آمده: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا انْفُسُهُمْ ظُلْمَاً وَ عُلُوَّاً- نحل،14»
✅ ظلم و علّو دو عامل اساسى هستند. تجاوزگرى و برترى طلبى و قدرت طلبى از عواملى هستند كه باعث مى شود تو حتى با يقينى كه دارى، منكر شوى و با رسول درگير و به او پشت كنى و نه با رسول كه حتى در مقابل خداى مهربان قد علم كنى و با او درگير شوى.
«تَلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوَّاً فِى الارْضِ وَ لَا فَسَاداً- قصص،83»
بهره مند شدن و رسيدن به دارالآخرة براى كسانى است كه حتّى اراده ى علوّ و برترى طلبى و فساد در زمين را نداشته اند.
📚 #روزهاى_فاطمه ، ص62
🌿 @einsad
هدایت شده از برشی از یک کتاب
✂️ برشی از یک کتاب
#خودم_یا_خدا_مسئله_اینست
#ما چه چیزی را در متنِ متین زندگی مان قرار می دهیم که هنگام تعارض ها و درگیری ها بقیه چیزها را #فدای آن می کنیم . این یک انتخاب است که پیامدهایش به دنبال خواهد بود .
هر کدام از ما هر هدفی را که انتخاب کنیم ، « سلوک خاصّی » را هم به دنبال خواهد داشت ؛ یعنی من اگر #خدا را در متن زندگی خودم قرار دادم ، یک سیری خواهم داشت ویک نوع حرکتی خواهم داشت . و اگر #علمم را ، #صنعتم را ، #قدرتم را ، لذت هایم را ، #خودم و نفسانیتم را در متن زندگی ام قرار بدهم ، یک سلوک و روش و شکل و شمایل کاری دیگری خواهم داشت .
📚 فوز سالک ، علی صفایی حائری ، ص 228
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
☑ عظمت مصيبت رسول(فرازهایی از خطبه حضرت فاطمه س)
🔸 #علی_صفایی_حائری
شما مى گوييد محمد (ص) رسول خدا از دنيا رفته؟ «فَخَطْبٌ جَلِيلٌ»، درست است. مرگ رسول خدا بزرگ است.
«اسْتَوْسَعَ وَهْيُهَ»؛ شكاف بزرگى است. «و اسْتَنهَرَ فَتْقُةُ و انْفَتَقَ رَتْقُهُ»؛ و درّه اى است بسيار گسترده و باز.
«اظْلِمَتِ الارْضُ لِغَيْبَتِهِ وَ كُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ القَمَرُ وَانْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصِيبَتِه وَ اكَدَتِ الآمَالُ وَ خَشَعَتِ الجِبَال»؛ زمين از نبود حضرت تيره و تار شد و از اين مصيبت وارده، خورشيد و ماه، نور خود را از دست دادند و ستارگان از هم پاشيده شدند. و كوهها با تمام غرورشان سر فرود آوردند و آرام شدند.
◾ «وَ اضِيعَ الحَرِيمُ وَ ازيِلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ»؛ وقتى رسول خدا از دنيا رفت، حريمها به هم ريخت و حرمتها فراموش گشت.
«فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الكُبْرَى ...»؛ پس آنچه كه از مرگ رسول خدا بدست آمده، خيلى بزرگتر است، اينكه انسان حريمها و حرمتها را فراموش كند.
اندازه ها و حدود را زير پا بگذارد. اين مصيبتى است عظمى ...
«اعْلَنَ بِهَا كِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فِى افْنِيَتِكُمْ وَ فِى مُمْسَاكُمْ وَ مُصْبِحِكُمْ»؛ اين قرآن است كه از اين مصيبت خبر مى دهد و شب و روز، جلوى خانه هاى شما فرياد مى زند.
«يَهْتِفُ فِى افْنِيَتِكُمْ هِتَافاً وَ صُرَاخاً وَ تِلَاوَةً ...»؛ بلند هم فرياد مى زند؛ كه:
«أفَانْ مَاتَ اوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُم عَلَى اعْقَابِكُمْ وَ مِنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْيَضُّرُ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِى اللَّهُ الشَاكِرِينَ».
اگر به گذشته هايتان بازگشت كنيد، به چيزى ضرر نمى زنيد، ولى اگر پايدارى كنيد، شكر معرفتتان را بدست آورده ايد. شكر آن نعمتهايى را كه بدست آورده بوديد، ادا كرده ايد.
📚 روزهاى فاطمه(س)، ص: 74
🌿 @einsad
✅ سه وسيله، که در تمامى جريانهاى فكرى و سياسى و اجتماعى تو را کمک میکند:
🔶استاد علی صفایی حائری:
پسرم محمّد! تو در اين زمانه و در اين سرزمين - اين زمانهى تاريك و اين زمين شلوغ - اگر بخواهى كه كف حادثهها نشوى و حادثهساز باشى،بايد بيّنات ، كتاب و ميزان را داشته باشى و با اين سه وسيله، در تمامى جريانهاى فكرى و سياسى و اجتماعى، در برابر فريبها و شيطانها، قائم و بر پا باشى، آنهم قائم به قسط و بر روى ساقهها و ريشههاى محكم؛ كه در آيهى «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه...» و آيهى «وَلَقَد ارْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ»، به آن اشاره رفته است.
بيّنات ؛ يعنى آنچه خودش روشن است و روشن كنندهى ديگرى هم هست.بيّنات، آن هدايتى است كه وضع تو و جهان را، رابطهى تو و جهان را و مقصد تو و جهان را روشن مىنمايد.
كتاب ؛ يعنى دستورها، نوشتهها، فريضهها و آداب و احكام، در اين حركت و در اين رابطهها.
ميزان ؛ يعنى معيارى كه در انتخاب مقصد و انتخاب مكتب و در انتخاب عمل، تو را راهنما باشد و در هنگام تزاحم و درگيرى، تكاليف و فرايض و وضع تو را مشخص نمايد. كسى كه اين سه اصل را داشته باشد، گرفتار برخوردهاى سازمانى و حزبى و يا مرشد و مراد نمىشود؛ حتى با بصيرت ديگران، خودش را كور نمىسازد؛ كه انسان از كارش،به اندازهى بصيرتش بهره مىبرد.
📚 نامه های بلوغ، صفحه 19
🌿 @einsad
✅به کم ها قانع شده ایم
🔶استاد #علی_صفایی_حائری
🔹 ما در زندگی خود به کم ها قانع شده ایم، تمام زندگی ما به یک حساب بانکی و دو تا خانه و یک ماشین و یک زن و چند بچه و ... ختم شده است .
🔹تمام عمر خود را می دهیم؛ تا همین ها را بدست آوریم و در نهایت هم آنها را می گذاریم و جدا می شویم ، در حالی که تمام دعوت انبیاء این است که: " أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيل"ٌ ﺁﻳﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﺁﺧﺮﺕ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﻝﺧﻮﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ ﻣﺘﺎﻉ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﺧﺮﺕ ﺟﺰ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﻧﻴﺴﺖ.
🔹به خدا قسم بهره های زندگی دنیا خیلی کم است! همه انبیاء الهی آمدند و ما را صدا زدند ، فریاد زدند ، شمشیر زدند ، زمین گیر و زندانی شدند و فرقشان شکافته شد که به کم ها قانع نشوید ! این دنیا کم است ، آدمی برای زندگی هفتاد سال نیست ، اما ما دعوت آنها را ندیده و فریاد آنها را نشنیده گرفتیم ؛ چرا که زمین گیر و به دنیای کم قانع شده ایم.
📚 اخبات ، ص ۳۵۶
@einsad
@einsadtehran
✅ لینک کانال موسسه لیلة القدر تهران ☝
🏢آدرس موسسه لیلة القدر تهران : میدان انقلاب، خیابان شهدای ژاندارمری، حدفاصل خیابان ۱۲ فروردین و منیری جاوید، پلاک ۱۳۴ طبقه همکف، زنگ اول.
قابل توجه دوستان عزیز؛ موسسه به ایستگاه مترو انقلاب اسلامی و ایستگاه اتوبوس (BRT) میدان انقلاب بسیار نزدیک است.
هدایت شده از برشی از یک کتاب
✂️ برشی از یک کتاب
#مطالعه_بر_اساسِ_نیاز
بعضی ها بدون اینکه #سئوالی طرح کرده باشند و یا #نیاز و #ضرورتی را یافته باشند و یا اصلاً چیز معلوم و مشخصی را خواسته باشند ، کتاب را می گشایند و معلوم است که با دست خالی باز می گردند ... اصولاً مطالعه هر کتاب ، مادام که با طرح سئوالهایی همراه نباشد ، بهره نمی دهد و خواننده بسادگی از جواب ها و اشاره ها و نکته ها می گذرد و آن ها را نمی یابد و در خونش نمی نشیند .
📚 روش برداشت از قرآن ، علی صفایی حائری ، ص 11
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
✅ هیچ کسی نمیتواند به تو رشدی بدهد!
🔸 استاد #علی_صفایی_حائری
نباید گرو موقعیتها بود که اگر با فلانى باشم بهتر خواهم بود. اگر با فلانى ازدواج کنم، به من رشد مىدهد و از این حرفها... چون هیچ کسى نمىتواند به تو رشد بدهد. این تو هستى که در هر موقعیتى مىتوانى رشد کنى و یا خسارت ببینى.
گیرم تو در کنار رسول باشى و یا همراه فاطمه، این درست که اینجا زمینه بهتر است، ولى این هم هست که تکلیف بیشترى از تو مىخواهند.
در هر حال این زمینهها مهم نیستند، وضعیتى که تو مىگیرى و اطاعتى که تو خواهى داشت، تو را بالا میبرد و یا پایین مىآورد.
البته این حرفها بر ما که با چیزهاى دیگر مأنوس بودیم، سنگینى مى کند. ما دوست داریم با فلانى باشیم و در فلان جا زندگى کنیم و اسمش را هم مىگذاریم خدا و رشد، غافل از آنکه رشد ما در گرو همین اطاعت و تقوى، همین عبودیت است؛ یعنى اینکه در هر موقعیتى تکلیفمان را بیاوریم و اسیر موقعیتهاى خوب و یا بد نباشیم.
📚 #صراط ، ص ۱۵۰
🌿 @einsad
✅ داستان یکلیا و تنهایی او
قسمت 1⃣
استاد علی صفایی حائری
داستانى ديگر را، تازگى دربارهى دخترى از پادشاهان بنى اسراييل خواندم: «يكليا و تنهايى او»*
-------------
*«يكليا و تنهايى او، تقى مدرّسى»
يكليا، دختر پادشاه، به چوپان جوانى دل مىبندد و تا آخرين مرحله با هم مىآميزند. پدر كه اين نكته را از كنيزان كاخ مىشنود، با حيله نام چوپان را از دختر بيرون مىآورد. او را مىكشد و دختر را با تازيانه مىزند و لباس دختران بنىاسراييل را بر تن او مىدرد و زنگولههاى بدنامى را به پايش مىبندد و از دروازهى اورشليم، رو به دمشق بيرونش مىكند. دختر در كنار رود آبانه راه مىافتد و از هيچ چوپانى، نان و شير و شراب نمىگيرد.
تا آن روز غروب در كنار علفزارى مىافتد و شب مىرسد و آتشهاى چوپانها، يكى پس از ديگرى خاموش مىشوند.
دختر پستانهايش را به علفها مىفشارد و به ياد عشق بردار آويختهاش، مدهوش مىشود.
شيطان، با فانوسى از دور به او نزديك مىشود؛ چراغ را خاموش مىكند و از دختر و از چگونگى عشق او مىپرسد. دختر تنهايىاش را مىگويد و شيطان مىگويد: اين تنهايى را، همان روزها كه با معشوق همراه بودى، داشتهاى و به بهانهى تأمّل در عظمت عشق، به تنهايى پناه مىآوردى؛ در حالى كه عشق تو عظيم نبود و تو نام جوان را فاش كردى.
شيطان از عصيان خود مىگويد و اينكه او مىخواهد كه نمايش بدهد و زبانى را مىخواهد كه او را تلفّظ كند؛ در حالى كه جهان، از تكرارهايش، در حال گنديدن است.
آنگاه از داستان دو روز حكومت خود بر شهر بنىاسراييل مىگويد، كه چگونه پادشاه او را به شهر راه داد و در دست او اسير شد.
ميكاه پادشاه بود. عسابا، پسر عمويش كه سركش و لذّت طلب بود.
و عازار پسر و سردارش، كه مرد جنگ بود و ايزابل، زن زيبا و مغرور او بود و يورام پدر زن عازار و كاتب تاريخ پادشاه.
عازار، پس از دو سال جنگ باز گشته بود و در جشن پيروزى، دخترى از بنى عمون، بنام تامار را به پدر تحويل داده بود و دختر، پادشاه ناشناس را انتخاب كرده بود و پادشاه كه نمىخواست اسير دختر بشود، به او دل داده بود و مىخواست او را به قصر بياورد.
از سوى ياكين نبى، پيام آورند كه هيچ بيگانهاى را از دروازههاى اورشليم عبور ندهيد و ناچار تامار را پشت دروازه گذاشتند؛ ولى عسابا، با تحريكها و وسوسهها، شاه را شبانه به دروازهى شهر كشاند و تامار را به قصر آورد و با او به خلوت نشست.
نشانههاى عذاب آشكار شد و آسمان تاريك و پر صدا آنها را به وحشت انداخت.
آمنون عابد به شاه نهيب زد و تامار، كه در اين فرصت بيرون خزيده بود، با عازار روبرو شد و با وسوسههايش با او تا صبح ماند.
شاه كه در برابر آمنون، با وسوسههاى عسابا ايستاده بود، در برابر هجوم و فرياد و خواهش مردم و سخنان شائول ماهىگير- اين كاملمرد سختكوش- تا غروب وقت خواست و با تامار در خلوت نشست.
هنگام غروب، عرّابهاى را با دو الاغ لنگ و زينتهاى بسيار، براى بردن تامار آورده بودند؛ اما هنوز از پادشاه خبرى نبود تا اينكه پردههاى قصر كنار رفت و تامار بدون اينكه كسى به او چيزى بگويد، به درون عرّابه رفت و مردم او را با فرياد و سنگ، بيرون راندند.
شاه، در برابر فشار عشق، بالاى بام قصر آمد و با خدا زمزمه كرد و خدا به او بركت داد و فرشتهها را براى بوسيدن پيشانى او فرستاد.
داستان دو روز حكومت را، شيطان براى يكليا گفت و سپس پيش از آنكه هوا روشن شود و در روشنايى، چهرهى او مشخص شود، بر روى رود آبانه، عصازنان راه افتاد. و يكليا، نيمه عريان بر روى علفها افتاده بود و او را نگاه مىكرد.
📚 نامه هاى بلوغ، ص ۸۸
🌿 @einsad
✅ داستان یکلیا و تنهایی او
قسمت 2⃣
استاد علی صفایی حائری
✅ راستى، نه يكليا، نه شيطان و نه پادشاه، كه همهى آدمها تنها هستند. و اين تنهايى، با عصيان و با خوشىها و لذّتها و بىخيالىها و بىخبرىها، درمان نمىيابد؛ كه دل ما، بزرگتر از اين زندگى و بزرگتر از تمامى هستى است.
در وسعت دل بزرگ ما، تنهايى را نمىتوان با اين لحظههاى شاد و يا بتهاى گوناگون و يا دلدارهاى چند رنگ، درمان كرد؛ كه اين دل، دلدارى ديگر مىخواهد. اين خانه، براى ديگران بزرگ است.
ما مىخواهيم، اين دل بالغ را، با شهوتى مكرّر و بوسههاى شيرين مشغول كنيم و اين، كارى است كه به بنبست مىرسد. اگر تمامى ايزابلها و تامارها و تمامى عشقها را يكجا به ما بسپارند، باز هم سرزمين دل ما، سرزمين گستردهى وجود ما، خالى است و اين خلوت، نه در هنگام محروميت، كه حتّى در لحظهى برخوردارى هم احساس مىشود؛ و تازه بهتر احساس مىشود.
يكليا، بر فرض كه هر روزش را با چوپانى محبوب پر كند، باز وجود او سرشار نمىشود؛ كه اين فقط يك گوشهى دل اوست. اين فقط لبها و پستانها و سينهها و بازوهاى عريان او را مى پوشاند. گيرم كه چوپان محبوب يكليا، بالاى دار نرود و گيرم كه تمامى عالم برايش چوپان بزايد؛ مگر يكليا مىتواند تا هميشهى هميشه، با بدنهاى چوپانها و مردهاى محبوب، از تنهايى نجات يابد؟
✅ دل آدمى، بزرگتر از اين زندگى است. و اين، راز تنهايى اوست. او چيزى بيشتر از تنوع و عصيان را مىخواهد. او محتاج تحرّك است و حركت، با محدوديت سازگار نيست، كه محدوديتها، عامل محروميت و تنهايى ماست.
📚 نامه های بلوغ، ص ۸۹
🌿 @einsad
هدایت شده از برشی از یک کتاب
✂️ برشی از یک کتاب
#اسلام_راکد
#کُفر_متحرک به اسلام می رسد ، ولی «اسلام راکد» پدر بزرگ کفر است . سلمان ها در حالی که کافر بودند ، #حرکتشان آن ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند #رکودشان آن ها را به کفر پیوند زد . کُفری که با #حرکت_ما همراه باشد ، وحشتی ندارد . وحشت آن جایی است که با #رکودها پیوند خورده باشیم .
📚 حرکت - علی صفایی حائری - صفحه ۱۲
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
💢 کانال رسمی موسسه لیله القدر #تهران
🔸 برگزاری کلاس های همخوانی کتب استاد علی صفایی (عین-صاد)
🔸 فروش کتب عین صاد
🔸 کلاس های طب اسلامی
🔸کلاس های روانشناسی اسلامی
🔸 جلسات مشاوره ازدواج و خانواده
🔸 برگزاری کلاس های تدبر در قرآن
🔸 برگزاری کلاس های بررسی اندیشه غرب
🔸 برگزاری کلاس های اصول فقه، صرف و نحو
👉👉👉 @EinSadTehran
هدایت شده از برشی از یک کتاب
✂️ برشی از یک کتاب
#شکست_ما
داستان ما ، داستان چوپانی است که از یک طرف به گوسفندش پوست خربزه می داد و از طرف دیگر دنبه اش را وزن می کرد تا ببیند چاق شده یا نه ... ما می خواهیم اگر امروز برخوردی کردیم ، فردا به #نتیجه برسیم ، در حالی که این #شتاب ، در هیچ موقعیتی بهره نمی دهد حتی غذا هم بلافاصله به رگ ها و سلول ها منتقل نمی شود ، بلکه بارها و بارها کنترل می شود بذری که تو امروز کاشته ای ، بعد از ماهها سر از خاک در می آورد و پس از مدت درازی ریشه میدواند تا بار دهد تا سُنبله شود . «شکست های ما» از اینجا شروع می شود که می خواهیم در #یک_برخورد و در یک روز ، تمام خلق را بسازیم ، در حالی که در تاریخ میبینیم که انبیاء سالها نالیدند و نتیجه ای نگرفتند ، ولی مأیوس هم نشدند . حالا چه شده که ما مأیوس می شویم و صدمه میخوریم ؟!
📚 حرکت - علی صفایی حائری - صفحه ۵۸
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed