🖼 #عکسنوشت
حضرت علی ع در خطبه ۱۷۳ میفرمایند:
أيها النّاسُ إنّ أحقّ النّاسِ بهذا الأمرِ أقواهُمْ عليه و أعلَمُهُم بأمر الله فيهِ.
کسی به امر #ولایت سزاوارتر است، کـه نیرومندتر و قویتر باشد؛ و #امـر_خدا را بـداند که چیسـت نه حکـم خـدا را.
حکـم خدا را خیلی ها می دانند؛ ولـی، هنگام #تزاحمها و #تعارضها در متن زندگی و در متـن معاشرتها، نمیدانند حکم کدام است؛ لذا، #معیار و #میزان میخواهی؛ که صرف #بصیرت به حکم کافی نیست، و این بصیرت نمیتواند بصیرت به امـر را به تو بدهد.
🖋 استاد #علی_صفایی_حائری
📚 #خط_انتقال_معارف ص ۴۹
🌺🌺 با عرض تبریک بمناسبت میلاد پرخیر برکت امیرالمومنین، امام علی علیهالسلام و روز مرد🌺🌺
⭕️ @EinSadTehran
#آیههای_سبز ۸
#میزان
🍀 مولا اجازه نداد!
«دوستى داشتم سخت و برنده و قاطع و سركش. تازه عروسى كرده بود و پس از عروسى مريض شده بود و به سينه درد سختى مبتلا گرديده بود.
يک روز ديدمش، خيلى از دست رفته و پريشان. دلواپس حالش شدم و از وضعش پرسيدم. گفت سرما خوردهام و سينهام درد مىكند.
گفتم: چرا به طبيب مراجعه نكردى؟
جواب داد: نمىتوانستم و اجازه نداشتم.
تعجب كردم كه از چه كسى اجازه مىخواستى؟
گفت: مولا اجازه نداده است و فرموده است با زنها مشورت كن و با آنها مخالفت كن. من با خانم صحبت كردم و او دستور داد كه به طبيب مراجعه كنم و من تا به حال با او مخالفت كردهام!
يك كمى نگاهش كردم و سخت توپيدم و به تندى گرفتمش.
چون با آن روحيه سركش و قاطع و در شرايط من كه توانايى داشتم، جز قاطعيت چارهاى نبود.
آن گاه از او پرسيدم كه
آيا محمد با خديجه(س) و فاطمه(س) مشورت نمىكرد؟
آيا على(ع)با فاطمه(س) مشورت نمىكرد؟
آيا محمد(ص) و على(ع) در مشورتها بر خلاف آنها نظر مىدادند و حركت مىكردند؟
هنگامى كه ميزانها در دست نباشند، كار به كجاها مىكشد؟
دوستم مبتلا به سل شد و خونريزى سينهاش بالا گرفت و مدتها در بيمارستان ريوى بوعلى بسترى گرديد... تا از مرگ رهيد.»
📚 آیههای سبز، ص۲۱
✍️ استاد علی صفایی حائری
☘️ @EinSadTehran
🌐 Einsadtehran.ir
#آیههای_سبز ۹
#میزان
🍀 حالت منافق
«وقتى كه ما بچه بوديم، زمستانها مىخواستيم خودمان آتشى بيافروزيم و استقلالى نشان بدهيم و خودمان باشيم.
جمع مىشديم و پشت ديوارها و داخل ناودانها به عنوان بادگيره و تنوره آتشى مىافروختيم و همين كه گرم مىشديم، به ياد شكم مىافتاديم و مىرفتيم و سيب زمينى مىآورديم و ميان آتشهاى خال ريزه مىگذاشتيم و به انتظار مىنشستيم.
پس از آن كه با زحمت آتش افروخته بوديم و چشمها را از دست داده بوديم و آب از بينى و چشم خود راه انداخته بوديم: «استوقد ناراً»،
درست در همين لحظۀ انتظار و پس از آن همه رنج، نالوطىهاى محل نمىدانم از كجا خبر مىشدند و سر مىرسيدند و در يک لحظه آتشها در هوا بودند و خاكسترها بر ما و سيبها در دست آنها.
چه بخار قشنگى از آن سيبهاى نصف شده و خال برداشته به هوا مىرفت!
من امروز معناى اين آيه را خوب مىفهمم:
«استوقد ناراً فلما اضاءت ما حوله ذهب اللّه بنورهم و تركهم فى ظلمات لا يبصرون»
و حالت منافق را حس مىكنم:
«صم بكم عمى فهم لا يرجعون»
منافق به خاطر رسيدن به منافع فتنه مىافروزد و آتش روشن مىكند اما درست در لحظهى انتظار، خدا، نور آتش را مىبرد و آنها را در تاريكىها رها مىكند.»
📚 آیههای سبز، ص۲۲
✍️ استاد علی صفایی حائری
☘️ @EinSadTehran
🌐 Einsadtehran.ir