eitaa logo
Elahi(معاون پرورشی)
359 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
118 فایل
لطفا در صورت نیاز به این ایدی پیام دهید @TElahi
مشاهده در ایتا
دانلود
ابراهیم که قدرت بدنی بالایی داشت به دل دشمن می ‌زد و با چندین اسیر بر می گشت ، در آن اوضاعی که اول جنگ داشتیم و سلاح و مهمات به مقدار کافی نبود ، ابراهیم با اسرایی که می‌ گرفت برای یاران خود سلاح جمع می ‌کرد و در بیشتر عملیات ها بدون سلاح بود ، می گفت ، وقتی عملیات آغاز شود به اندازه کافی سلاح روی زمین می ریزد..... 📕 سلام بر ابراهیم « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا 🇮🇷 eitaa.com/joinchat/644087811C0093ab0c88
اولین سال جنگ بود که چند تایی از بچه های گروه اندرزگو به سمت یکی از ارتفاعات شمال منطقه گیلان غرب رفته بودند. آن زمان پاسگاه مرزی دست نیروهای بعثی بود و با خیال راحت در جاده ها رفت و آمد می کردند. بچه ها به بالای تپه ای که مشرف به مرز بود ، رسیدند. ابراهیم مثل همیشه کتاب دعایش را باز کرد و با نوای زیارت عاشورای او همه بچه ها دم گرفتند و صدای زمزمه شان در فضا پیچید. بچه ها با نگاهی حسرت آلود به مناطق اشغالی نگاه می کردند ، یکی از آنها رو به ابراهیم کرد و گفت: چطور این بعثی ها باید به راحتی آنجا تردد کنند و ما... یعنی می شود یک روزی برسد که مردم ما هم از روی این جاده ها به خانه ها و شهرهای خودشان بروند. ابراهیم که این حرف ها را شنید ، گفت: این حرفا چیه که میزنی ، یه روزی می رسه که مردم از همین جاده ها دسته دسته می رن کربلا.. آن مرز جایی نبود جز مرز خسروی و حالا سال ها از آن روزها گذشته بود که بعضی از باقی مانده بچه های آن روز به اتفاق هم به سمت کربلا حرکت می کردند که در پیاده روی اربعین شرکت کنند. یاد همان حرف های ابراهیم افتادند که می گفت: یه روزی می رسه که مردم از همین جاده ها دسته دسته می رن کربلا..... « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا
یک روز ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود. گفتم ، آقا ابراهیم برای شما زشته !! ، این کار باربرهاست نه شما ، نگاهی کرد و گفت ، نه این برای خودم بهتره ، مطمئن میشوم که هیچی نیستم!! گفتم ، کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست ، تو ورزشکاری و.... ابراهیم خندید و گقت ، ای بابا همیشه کاری کن که خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم... 📕 سلام بر ابراهیم « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم. به ترمینال رفتیم و راهی تهران شدیم ، راننده به محض خروج از شهر ، صدای نوار ترانه را زیاد کرد. ابراهیم چند بار ذکر صلوات داد و مسافران بلند صلوات فرستادند. من یک لحظه به ابراهیم نگاه کردم ، دیدم بسیار عصبانی است. مدام خودش را می خورد و ذکر می گفت ، دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را می‌بست. حدس زدم بخاطر نوار ترانه است. گفتم ، آقا ابراهیم چیزی شده؟! میخوای به راننده بگم ... نذاشت حرف من تموم بشه و گفت ، قربونت ، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه. رفتم و به راننده گفتم اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت ، نمیشه ، عادت کردم ، نمیتونم خاموشش کنم و گرنه خوابم میبره! ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد ، از توی جیب خودش قرآن جیبی کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت ، شروع به قرائت قرآن کرد. همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند ، راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد.... 📕 سلام بر ابراهیم2 « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص کنید و اعمالتان را از هر شرک و ریا و حسادت و بغض پاک کنید تا هم خود استفاده ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن طور که خداوند و اسلام می خواهد انجام دهید.... « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
همیشه آیه‌ ی وجعلنا را زمزمه می کرد ‌گفتم ، آقا ابراهیم این آیه برای محافظت در مقابل دشمنه اینجا که دشمن نیست ! نگاه معنا داری بمن کرد و گفت ، دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود داره ؟! بارها در وسوسه های شیطان ، این جمله حکیمانه آقا ابراهیم را با خود مرور می کردم ، تا به حدیث زیبای امیر المومنین (ع) برخورد کردم که فرموده اند ، دشمن ترين دشمنانت ، نفس شیطان درونی توست . اَعْدی عَدُوّك نَفْسُكَ الَّتي بَيْنَ جَنْبَيْكَ..... 📕 سلام بر ابراهیم « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~
آب خیلی کم بود ، حتی تقسیم و جیره بندی آب برای بچه‌ها کار سختی بود . در این هنگام ابراهیم بین اسرای عراقی چند قمقمه تقسیم کرد ، به هر سه اسیر زخمی یک قمقمه و هر شش اسیر سالم یک قمقمه ! بعضی از بچه‌ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند ، اما ابراهیم با صلابت گفت ، ما شیعه مولا امیرالمومنین هستیم و باید مثل مولا عمل کنیم . بعد بقیه قمقمه ها را بین بچه‌ها تقسیم کرد ، دیگر هیچکس ناراحت و ناراضی نبود..... 📕 سلام بر ابراهیم 2 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
تازه از جبهه آمده بود ، نیمه شب برای خوردن آب بیدار شدم و دیدم ابراهیم روی فرش خوابیده با وجودی که تشک در کنارش بود ! صدایش کردم و گفتم ، داداش جونم چرا روی فرش خوابیدی؟ ، توی این هوا سرما میخوری ، پاشو روی تشک بخواب . اول گفت چیزی نیست ولی وقتی اصرار مرا دید گفت ، الان بچه‌ها توی گیلانغرب توی اون هوای سرد دارند سختی می کشن ، دوست دارم یک کمی از سختی آنجا رو حس کنم..... 📕 سلام بر ابراهیم 2 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~
مقید بود هر روز زیارت عاشورا را بخواند ، حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت رو می خواند . دائما می گفت ، اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست ، همه مشکلاتشان حل می شود و امام با دیده لطف به آنان نگاه می کند.... 📕 سلام بر ابراهیم « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~
🌺 شهید ابراهیم هادی هیچ وقت نگو: محیط خرابه منم خراب شدم! همانگونه که هرچه هوا سردتر باشد لباست را بیشتر میکنی! پس هر چه جامعه فاسدتر شد تو لباسِ تقوایت را بیشتر کن. 🔹 شهدا دلها را تصرف می‌کنند ...