#خاطرات_شهدا
داشت توی محوطه پادگان قدم میزد و هر از گاهی آشغالهای افتاده روی زمین رو جمع می کردکه یه دفعه وایساد.
مثل اینکه چیزی پیدا کرده بود.
رفتم نزدیکتر دیدم یه حلب خرماست که روش رو خاک و سنگ گرفته بنظر میومد یکمی ازش خورده بودند و انداخته بودنش اونجا.
عصبانیت آقا مهدی رو اولین بار بود که میدیدم.
با همون حالت غضب گفت ،
بگردید ببینید کی اینو اینجا انداخته؟
یه چاقو هم بهم بدید.
چاقو رو دادیم و نشست روی اون رو ذره ذره برداشت.
گفتم ، آقا مهدی این حلبی حتماً خیلی وقته که اینجاست نمیشه خوردش.
یه نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت ،
میدونی پول این از کجا اومده؟
میدونی پول چند نفر جمع شده تا شده یه حلب خرما؟
میدونی اینو با پول اون پیرزنی خریدند که اگر ۲۰ تومن به جبهه کمک کنه مجبوره شب رو با شکم گرسنه زمین بگذاره؟!
شما نخورش خودم میبرم تا تهش رو میخورم.....
#شهیدمهدی_باکری
📕 ستارگان خاکی
« اللهم عجل لولیک الفرج »
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#سیره_شهدا
می گفت ، پاسدار یعنی کسی که کار کنه ، بجنگه ، خسته نشه ،
کسی نخوابه تا وقتی خود به خود خوابش ببره...
یه بار توی جلسه ی فرماندهان داشت روی کالک شرایط منطقه رو توضیح می داد ، یه دفعه وسط صحبت صداش قطع شد ،
از خستگی خوابش برده بود
دلمون نیومد بیدارش کنیم .
چند دقیقه بعد که خودش بیدار شد ، عذرخواهی کرد گفت ،
سه چهار روز هستش که نخوابیده ام....
سردار
#شهیدمهدی_باکری
📕 ستارگان خاکی
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
~~~~~~~~~~~~~~
:
•﷽•
#زندگینامه_شهدا
مهدی در 30 فروردین سال 33 در میاندوآب ( آذربایجان غربی ) در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد .
در کودکی مادرش را از دست داد . پس از اخذ دیپلم در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه تبریز ادامه تحصیل داد.
در دوران دانشجویی به فعالیتهای سیاسی روی آورد و بارها توسط ساواک دستگیر و تحت نظر بود ، برادرش علی نیز که از گروه فعال مجاهدین بود توسط ساواک ، اعلام شد .
پس از انقلاب وارد سپاه شد و نقش فعالی در سازماندهی نیروهای سپاه داشت .
وی مدتی شهردار ارومیه بود که با شروع جنگ و درست یک روز پس از ازدواج به جبهه رفت و به عنوان فرمانده لشکر 21 عاشورا در چند عملیات مهم حضور داشت .
در عملیات خیبر برادرش حمید به شهادت رسید که وقتی عده ای برای بازگرداندن پیکرش اقدام میکنند با مخالفت مهدی مواجه میشوند ، مهدی میگوید ، هرگاه پیکر بقیه شهدا را آورید ، حمید را هم بیاورید !
سرانجام در عملیات بدر در جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش مثل برادرانش علی و حمید هرگز برنگشت.....
سردار
#شهیدمهدی_باکری
📕 سایت مشرق
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
~~~~~~~~~~~~~~
#خاطرات_شهدا
اولین روز عملیات خیبر بود ، از قسمت جنوبی جزیره ، با یک ماشین داشتم بر می گشتم عقب.
توی راه دیدم یک ماشین با چراغ روشن داشت می آمد ،
این طور راه رفتن توی آن جاده ، آن هم روز اول عملیات ، یعنی خودکشی.
جلوی ماشین را گرفتم ، راننده آقا مهدی بود ، بهش گفتم ،
چرا این جوری می روی؟! ، می زنندت ها!
گفت ، میخواهم به بچه ها روحیه بدهم ، عراقی ها را هم بترسانم !
میخواهم کاری کنم آن ها فکر کنند نیروهای مان خیلی زیادند.....
سردار
#شهیدمهدی_باکری
📕 ستارگان خاکی
#ماه_رمضان
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
~~~~~~~~~~~~~~
انجمن شهدای آموزشگاه حضرت فاطمه س