eitaa logo
Elahi(معاون پرورشی)
359 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
118 فایل
لطفا در صورت نیاز به این ایدی پیام دهید @TElahi
مشاهده در ایتا
دانلود
با همه گرم می گرفت و زود صمیمی می شد. جای خودش رو توی دل بچه رزمنده ها باز کرده بود. وقتی نبود جای خالیش زیاد حس می شد. انگار بچه ها گم کرده ای داشتن و بی تاب اومدنش بودند خبر که می دادند آقا مهدی برگشته ، دیگه کسی نمیموند همه بدو میرفتند سمتش. میدویدند سمتش تا روی دست بلندش کنند. از اونجا به بعد دیگه اختیارش دست خودش نبود ، گیر افتاده بود دست بچه ها. مدام شعار می دادند ( فرمانده آزاده ...) بلاخره یه جوری خودش رو از چنگ و بال نیروها در می آورد. می نشست گوشه ای ، دور از چشم بقیه. با خودش زمزمه می کرد و اشک می ریخت. خودش رو سرزنش می کرد و به نفسش تشر میزد که ، مهدی! ، فکر نکنی کسی شدی که اینا اینقدر خاطرت رو میخوان. نه! ، اشتباه نکن! ، تو هیچی نیستی ، تو خاک پای این بسیجی هایی. !! همینطور می گفت و اشک می ریخت..... 📕 ستارگان خاکی « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷