eitaa logo
کانال پرورشی دبیرستان حضرت فاطمه س
303 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
119 فایل
لطفا در صورت نیاز به این ایدی پیام @shkmg107
مشاهده در ایتا
دانلود
بار اولم بود که مجروح می شدم و زیاد بی تابی می کردم . یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت : چیه ، چه خبره ؟ تو که چیزیت نشده بابا ! تو الان باید به بچه های دیگه هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه می کنی ؟! تو فقط یک پایت قطع شده ! ببین بغل دستی ات سر نداره هیچی هم نمیگه !! ، این را گفت بی اختیار برگشتم و چشمم افتاد به یه بنده خدایی که شهید شده بود !!! بعد توی همان حال که درد مجال نفس کشیدن هم نمی داد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقه هایی هستن این امدادگرا !.... 📕 رفاقت به سبک تانک 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شلمچه بودیم! بیسیم زدیم به حاجی که پس این غذا چه شد؟! با خنده گفت ، کم کم آبگوشت می رسه!! دلمون رو آب نمک زدیم برا یه آبگوشت چرب و چیلی !! که یکی از بچه‌ها داد زد اومد تویوتای قاسم آمد . تویوتای درب و داغون آمد و جلوی ما ایستاد و قاسم زخم و چیلی پیاده شد!! پرسیدیم چی شده ؟! گفت ، تصادف کردم !! گفتیم وای غذا!! گفت ؛ جلوی ماشینه درب ماشین رو با زور باز کردیم و قابلمه آبگوشت رو که نصفش ریخته بود رو با خوشحالی برداشتیم و بردیم برا خوردن که قاسم داد زد نخورید توش پر شیشه خورده است!! با خوش فکری مصطفی با چفیه آبگوشت رو صاف کردیم و آماده خوردن شدیم ، که قاسم داد زد نخورید ! نخورید !!! داشتم شیشه ها رو جمع می کردم دستم خونی بود چکید تو قابلمه !!!! همه با هم گفتیم ، مرده شورت رو ببرند قاسم با این غذا آوردنت . بعد هم همه ولو شدیم رو زمین و غر میزدیم. احمد بسته نون رو با سرعت آورد و گفت ، تا برا نون ها مشکلی پیدا نشده بخورید... بچه ها هم مثل جنگ زده ها حمله کردند به نون ها..... 📕 موسسه مطاف عشق « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~
در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند. از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود. یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود ، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد! چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم ، متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم. اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها ، الاغ با وفا ، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد. الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود.... 📕 موسسه مطاف عشق ✍ پ : ن بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت ، اما بعضی ها هم هستند که اشتباهی یا عمدی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن سواری میدهند ! و قصد برگشتن هم ندارند !!..... تا « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~