#طنز_جبهه
بار اولم بود که مجروح می شدم و زیاد بی تابی می کردم .
یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت : چیه ، چه خبره ؟
تو که چیزیت نشده بابا !
تو الان باید به بچه های دیگه هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه می کنی ؟!
تو فقط یک پایت قطع شده !
ببین بغل دستی ات سر نداره هیچی هم نمیگه !! ،
این را گفت بی اختیار برگشتم و چشمم افتاد به یه بنده خدایی که شهید شده بود !!!
بعد توی همان حال که درد مجال نفس کشیدن هم نمی داد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقه هایی هستن این امدادگرا !....
📕 رفاقت به سبک تانک
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#طنز_جبهه
شلمچه بودیم!
بیسیم زدیم به حاجی که پس این غذا چه شد؟!
با خنده گفت ، کم کم آبگوشت می رسه!!
دلمون رو آب نمک زدیم برا یه آبگوشت چرب و چیلی !! که یکی از بچهها داد زد اومد تویوتای قاسم آمد .
تویوتای درب و داغون آمد و جلوی ما ایستاد و قاسم زخم و چیلی پیاده شد!!
پرسیدیم چی شده ؟!
گفت ، تصادف کردم !!
گفتیم وای غذا!!
گفت ؛ جلوی ماشینه
درب ماشین رو با زور باز کردیم و قابلمه آبگوشت رو که نصفش ریخته بود رو با خوشحالی برداشتیم و بردیم برا خوردن که قاسم داد زد نخورید توش پر شیشه خورده است!!
با خوش فکری مصطفی با چفیه آبگوشت رو صاف کردیم و آماده خوردن شدیم ، که قاسم داد زد نخورید ! نخورید !!!
داشتم شیشه ها رو جمع می کردم دستم خونی بود چکید تو قابلمه !!!!
همه با هم گفتیم ، مرده شورت رو ببرند قاسم با این غذا آوردنت .
بعد هم همه ولو شدیم رو زمین و غر میزدیم.
احمد بسته نون رو با سرعت آورد و گفت ، تا برا نون ها مشکلی پیدا نشده بخورید...
بچه ها هم مثل جنگ زده ها حمله کردند به نون ها.....
📕 موسسه مطاف عشق
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
~~~~~~~~~~~~~~
#طنز_جبهه
در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود ، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد!
چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم ، متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها ، الاغ با وفا ، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد.
الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود....
📕 موسسه مطاف عشق
✍ پ : ن
بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت ، اما بعضی ها هم هستند که اشتباهی یا عمدی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن سواری میدهند ! و قصد برگشتن هم ندارند !!.....
تا #انتخابات
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
~~~~~~~~~~~~~~