فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📿 هر روز با قرآن
💠 سوره مبارکه الْأَنْعَام آیه ۱۷
🔸 وإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
🌹 ۲۹ روز ...
تا روز شادی و سرور...
تا روز اکمال دین و اتمام نعمت...
عید بزرگ ولایت و امامت...
عید غدیر خم
☘ رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم:
روز غدیرخم برترین عیدهای امت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد، آن روز برادرم علی ابن ابی طالب را به عنوان پرچمدار امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای آنان پسندید.
(امالی صدوق – ص 125 – ح 8)
❌و اگر ماجرای غدیر و عظمت ولایت مولا را شناخته بودند.....
{•🌻 #چادرانه🌙•}
گـفت:خجـالٺنمیکـشی؟!🙊
پـرسیدم:چـرا؟🖇
گـفت:چـادرسـرتکـردی! ☺️
لبخنـدمحـویزدم:تـوچـی؟!
تـوخجـالتنمیکـشی؟!😇
اخـمکـرد:مـنچـرا؟!🤨
آرومدمگـوششگـفتم:
خجـالتنمیکـشیکـہانـقد
راحـتاشـکامـامزمـانترودر
مـیاریوچـوبحـراج
بـہقشنگـیاتمـیزنی؟!💔🌹
چادرم به رنگ ارامش است
به رنگ مشکی ولی پراز حس آرامش
به رنگ ساحل دریام
#چادرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#شب_جمعه
#ارباب_حسیݧ_جانـــمღ
همیشه هر شب جمعه
به سینه غم دارم
حرارتی است قدیمـی
ڪه در دلـم دارم
به امرِ حضرت سلطان،
حسین میگویم
به لطف فاطمه
ارباب محترم دارم
حسین گفتم و
جان و دلم به جوش آمد
مرا ببخش،
فقط اشڪ تازه دم دارم
نشد ڪه
زائر ڪرب و بلا شوم، باشد
دلم خوش است
___________________________
💚بهاره لطیف💚
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿 هر روز با قرآن
💠 سوره مبارکه الْأَنْعَام آیه ۳۸
🔸 ومَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ ۚ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ
#خاطرات طنز جبهه 😄
دو ـ سه نفر بیدارم کردند و شروع کردند به پرسیدن سوالهای مسخره و الکی. مثلا میگفتند: «آبی چه رنگیه؟»
عصبی شده بودم😠.
گفتند: «بابا بی خیال، تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم»
دیدم بد هم نميگويند! 🤔خلاصه همینطوری سی نفر را بیدار کردیم! حالا نصفه شبی جماعتی بیدار شده ایم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم. قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند!
👻👻
فوري پارچه سفیدی انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد.
گذاشتیمش روی دوش بچهها و راه افتادیم. گریه و زاری. یکی میگفت: «ممد رضا! نامرد! چرا تنها رفتی؟»😣
یکی میگفت: «تو قرار نبود شهید بشی»
😖
دیگری داد میزد: «شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟»
یکی عربده میکشید. یکی غش میکرد!
😩
در مسیر، بقیه بچهها هم اضافه میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه و شیون راه میانداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبه ها! جنازه را بردیم داخل اتاق.
این بندگان خدا كه فكر ميكردند قضيه جديه، رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن خواندن بالای سر میت!!!
در همین بین من به یکی از بچهها گفتم: «برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر.»
رفت گریه کنان پرید روی محمدرضا و گفت: «محمدرضا! این قرارمون نبود! منم میخوام باهات بیام!»
بعد نیشگونی گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید که هفت هشت نفر از این طلبهها از حال رفتند!
ما هم قاه قاه میخندیدیم. خلاصه آن شب با اینکه تنبیه سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم.
🤣😆😁
شادی روح شهدای که رفتند وخاطرات آنها به جاماند صلوات
#ریحانه_صفایی_نیکو_8.1
#مسئول_انجمن_فرهنگ_و_هنر