فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرچه تلخ است غم عشق ولی میچسبد💚
شهدعرفانی عهدازلی میچسبد💚
روبه شش گوشهترین قبلهی عالم هرصبح☀️
بردن نام حسین ابن علی میچسبد💚
السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع)💚
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_هـشـتـم
✍ آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ کارمون واجبه
معلوم بود خسته و بی حوصله است
- یا بگو یا در رو ببند و برو سرده سوز میاد چند لحظه مکث کردم
- مهران خودت گند زدی و باید درستش کنی تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود نیومدن آقای غیور امتحان خداست امتحان خدا؟ یا امتحان علوم؟
- آقا ما تقلب کردیم
یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا چشم هاشون گرد شده بود علی الخصوص مدیر و ناظم که توی زاویه در تا اون لحظه ندیده بودم شون
- برو فضلی مسخره بازی در نیار تو شاگرد اول مدرسه ای
چرخیدم سمت مدیر سلام آقا به خدا جدی میگیم من سوال سوم رو یادم نمی اومد بلند شدن برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی بعدشم دیگه
آقای رحمانی یکی از معلم های پایه پنجم بدجور خنده اش گرفت
- همین یه سوال؟ همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی برو بچه جون همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من معلوم شد اصلا شوخی نیست خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم
- آقا اجازه لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید از ما گفتن بود آقا از اینجا گناهی گردن ما نیست ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید حق الناس گردن هر دوی ماست
عجب پر رویی هم هست ها قد دهنت حرف بزن بچه
سرم رو انداختم پایین حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود
اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟
با خودت فکر نکردی اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟
ترسیدم جواب بدم دوباره یکی، یه چیز دیگه بگه اما سکوت عمیقی فضا رو پر کرد یهو یاد حرف حضرت علی افتادم که روی دیوار مدرسه نوشته بودن آقا ما اونقدر از شما چیزهای باارزش یاد گرفتیم که بنده شما بشیم حقی از ما وسط نیست نمره علوم رو ثلث آخر هم میشه جبران کرد اما
دیگه نتونستم حرفم رو ادامه بدم و سرم رو انداختم پایین دوباره دفتر ساکت شد برو در رو هم پشت سرت ببند کارنامه ها رو که دادن علوم 20 شده بودم اولین بار بود که از دیدن نمره 20 اصلا خوشحال نشدم کارنامه ام رو برداشتم و رفتم مسجد نماز که تموم شد رفتم جلو نشستم کنار امام جماعت
- حاج آقا یه سوال داشتم
از حالت جدی من خنده اش گرفت
- بگو پسرم حاج آقا من سر امتحان علوم تقلب کردم بعد یاد حرف شما افتادم که از قول امام گفتید این کار حق الناس و حرامه و بعدا لقمه رو حرام می کنه منم رفتم گفتم اما معلم مون بازم بهم 20 داده الان من هنوز گناه کارم یا نه پولم حروم میشه یا نه؟
خنده اش محو شد مات و متحیر مونده بود چه جوابی به یه بچه بده همیشه می گفت به جای ترسوندن بچه ها از جهنم و عذاب از لطف و رحمت و محبت خدا در گوششون بگید برای بعضی چیزها باید بزرگ تر بشن و
حالا یه بچه اومده و چنین سوالی می پرسه همین طور دونه های تسبیحش رو توی دستش بالا و پایین می کرد
- سوال سختیه اینکه شما با این کار چشمت مال یکی دیگه رو دزدیده و حق الناس گردنت بوده توش شکی نیست اما علم من در این حد نیست که بدونم آینده شما چی میشه آیا توی آینده تو تاثیر می گذاره و لقمه ات رو حرام می کنه یا نه
اما فکر کنم وظیفه از شما ساقط شده چون شما گفتی که این کار رو کردی و در صدد جبران براومدی
ناخودآگاه در حالی که سرم رو تکان می دادم انداختمش پایین
- ممنون حاج آقا ولی نامه عمل رو با فکر کنم و حدس میزنم و اما و اگر و شاید نمی نویسن
و بلند شدم و رفتم
تا شنبه دل توی دلم نبود سر نماز از خدا خجالت می کشیدم چنان حس عذابی بهم دست داده بود که حس می کردم اگر الان عذاب نازل بشه سبک تر از حال و روز منه
شنبه زودتر از همیشه از خونه اومدم بیرون کارنامه به دست و امضا شده رفتم جلوی دفتر در زدم و رفتم تو ..
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...😊
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
1_31989806.mp3
9.3M
#مداحی_تایمــ🎙
اربعین_کربلا_نباشم_میمیرم😢
دوماهه سینه میزنم
به عشق #اربعین آقا
مداح:کربلایی سید رضا نریمانی
#رزق_همه_ان_شاءالله
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
🔴پیشنهاد متفاوت
😳 سرگذشت یک مازوخیست قبل از آشنایی با امام حسین(ع) + فیلم
yon.ir/mazokh
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
🌸اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ آدَمَ صَفوَهِ الله
🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ نوحٍ نَبیِ الله
🌸اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ اِبراهیم خَلیلِ الله
🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ موسی کَلیمِ الله
🌸اَلسَّلامُ عَلیکَ یا وارِثَ عیسی روحِ الله 🌼اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا وارِثَ مُحَمَدٍ حَبیبِ الله
#زیارت_وارث
⚡️سلام، نشانه تواضع و فروتنی است مخصوصاً در مقابل اولیاء خداست
🔺معنای وراثت اهل بیت از انبیاء نه اینکه که ائمه علیهم السلام استفاده ارثی از انبیاء می برند بلکه معنیش اینه که تمام آن کمالاتی که خدا از پرتو محمد و آل محمد به انبیاء داده ،دوباره به آنها باز می گرده
🔻مثل وارث بودن خدا، که تو آیات قرآن همین معنی رو میده که آنچه خدا به بندگانش داده پس از فناء آنها به خداوند بر می گرده
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_نـهـم
✍تا چشمم به آقای غیور افتاد بی مقدمه گفتم آقا اجازه چرا به ما 20 دادید؟ ما که گفتیم تقلب کردیم آقا به خدا حق الناسه ما غلط کردیم تو رو خدا درستش کنید خنده اش گرفت
- علیک سلام صبح شنبه شما هم بخیر
سرم رو انداختم پایین ببخشید آقا سلام صبح تون بخیر
از جاش بلند شد رفت سمت کمد دفاتر روز اول گفتم هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو 20 بشه دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم
حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد التهاب این 2 روز تموم شده بود با خوشحالی گفتم
- آقا یعنی 20 نمره خودمون بود؟
دفتر نمرات رو باز کرد داد دستم
- میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر توی راه هم می تونی نمره مستمرت رو ببینی ...
دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ممنون آقا که بهمون 20 دادید
از خوشحالی پله ها رو 2 تا یکی تا کلاس دویدم پشت در کلاس که رسیدم یهو حواسم جمع شد
- خوب اگه الان من با این برم تو بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ببینن توش چیه؟ اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن
دفتر رو کردم زیر کاپشنم و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد
دفتر رو در آوردم و دادم دستش
- آقا امانت تون صحیح و سالم
خنده اش گرفت
زنگ تفریح، از بلندگوی دفتر اسمم رو صدا زدن مهران فضلی پایه چهارم الف سریع بیاد دفتربا عجله پله ها رو دو تا یکی دو طبقه رو دویدم پایین رفتم دفتر مدیر باهام کار داشت ...
- ببین فضلی از هر پایه، 3 کلاس پونصد و خورده ای دانش آموز اینجاست یه ریز هم کار کپی و پرینت و غیره است و کادر هم سرشون خیلی شلوغه تمام کپی های مدرسه و پرینت ها اونجاست از هر کپی ساده ای تا سوالات امتحانی همه پایه ها از امروز تو مسئول اتاق کپی هستی کلید رو گذاشت روی میز هر روز قبل رفتن بیا تحویل خودم یا یکی از ناظم ها بده مواظب باش برگه هم اسراف نشه بیت الماله
از دفتر اومدم بیرون مات و مبهوت به کلید نگاه می کردم باورم نمی شد تا این حد بهم اعتماد کرده باشن
همین طور که به کلید نگاه می کردم یاد اون روز افتادم اون روز که به خاطر خدا برای تاوان و جبران اشتباهم برگشتم دفترو خدا نگذاشت راحت اشتباهم رو جبران کنم در کنار تاوان گناهم یه امتحان خیلی سخت هم ازم گرفت و اون چند روز بار هر دوش رو به دوش کشیدم اشک توی چشم هام جمع شده بود ان الله تعز من تشاء و تذل من تشاء خدا به هر که بخواهد عزت عطا می کند.
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...😊
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
حدیث (1) امام حسین علیه السلام فرمودند:
⬛ لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب
🔶 جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
🔸 (تحف العقول ، ص 251)
〰〰〰
حدیث (2) امام حسین علیه السلام فرمودند:
⬛ أیما اثنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة
🔶 هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع ی و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود
🔸 (محجه البیصاء ج 4،ص 228)
〰〰〰
حدیث (3) امام حسین علیه السلام فرمودند:
⬛ لاأفلَحَ قـَومٌ اشتَـروا مَـرضـاتِ المَخلـُوق بسَخَطِ الخـالِق
🔶 رستگـار نمی ی مـردمـى که خشنـودى مخلـوق را در مقـابل غضب خـالق خریدنـد
🔸 (تاریخ طبرى،ص 1،ص 239)
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 اربعین نمونه ای از سبک زندگی برتر برای بشریت...
عااااالی.....👌
#اربعین
استاد پناهیان
پیشنهاد ویژه دانلود👌
🔴کانال اِلی الحُسَین (ع)
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
🌸 «السلام علیک یابن امیرالمؤمنین وابن سیدالوصیّین»:
سلام بر تو ای پسر امیر مؤمنان و سرور اوصیا و جانشینان رسول خدا.
◼ در این فراز هم، حسین (علیه السلام) را به بهترین خلق خدا بعد از پیامبر اکرم، که همان نفس پیامبر است، یعنی امام علی (علیه السلام) نسبت می دهد.
◾ تعبیر «امیرالمؤمنین» و «سیدالوصیّین» نیز یک عنوان ویژه است و بار معنایی خاصی دارد.
▫ قابل توجه اینکه خود امام حسین (علیه السلام) صبح روز عاشورا در خطابه ای به لشکر دشمن، به این حقیقت کلیدی اشاره می فرماید: «أ لَستُ ابنُ بنتِ نَبيّكُم، وَ ابنُ وَصيّهِ و ابنُ عَمِّهِ، و أولُ المؤمنينَ بِالله وَ المُصدّقُ لِرسولِه بِما جاءَ بِه مِن عندِ رَبِّهِ»
: مگر من پسر دختر پيامبرتان، و پسر وصى و پسر عمويش و جزو اولين ايمان آورندگان به خدا و تصديق كننده رسولش در آنچه كه از طرف پروردگارش آورده، نيستم؟!
آری، پیام جملهی مزبور این است که در کربلا این فرزندِ امیر به حقِ مؤمنین و خیر الاولیاء و الاوصیاء بود که خونش به ناحق به زمین ریخته شد! زهی جهالت و شقاوت!
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_دهــم
✍من سعی می کردم با همه تیپ و اخلاقی دوست بشم بعضی رفتارها خیلی برام آزاردهنده بود اما به همه چیز، به چشم تمرین نگاه می کردم
تمرین برای برقراری ارتباط تمرین برای قرار گرفتن در موقعیت های مختلف و برخوردهای متفاوت تمرین برای صبر تمرین برای مدیریت دنیایی که کم کم وسعتش برام بیشتر می شد
شناخت شخصیت ها منشا رفتارها برام جالب بود اگر چه اولش با این فکر شروع شد چرا بعضی ها دست به گناه میزنن؟ چه چیزی باعث تفاوت فکر و انتخاب انسان ها حتی در شرایط مشابه میشه؟ و بیشترین سوال ها رو هم تفاوت رفتاری و شخصیتی من با پدرم برام درست کرده بودخیلی دلم می خواست بفهمم به چی فکر می کنه و
من خیلی راحت با احسان دوست شده بودم برای یه عده سخت بود که اون به وسایل شون دست بزنه
مادر احسان، گاهی براش ساندویچ های کوچیکی درست می کرد ما خوراکی هامون رو با هم تقسیم می کردیم و بعضی ها من رو سرزنش می کردن حرف هاشون از سر دوستی بود اما همین تفاوت های رفتاری بیشتر من رو به فکر می برد ...
و من هر روز با احسان بیشتر گرم می گرفتم تنها بود و می خواستم این بت فکری رو بین بچه ها بشکنم
اما دیدن همین رفتارها و تفکرها کم کم این فکر رو در من ایجاد کرد تا چه اندازه میشه روی دوستی و ثبات ارتباط بین آدم ها حساب کرد؟
بچه هایی که تا دیروز با احسان دوست بودن امروز ازش فاصله می گرفتن و پدری که تا چند وقت پیش علی رغم همه بدرفتاری هاش در حقم پدری می کرد کم کم داشت من رو طرد می کرد حس تنهایی و غمی که از فشار زندگی و رفتارهای پدرم در وجودم ایجاد شده بود با این افکار از حس دلسوزی برای خودم حالت منطقی تری پیدا می کرد اما به عمق تنهاییم بیشتر از قبل اضافه می شد
رمضان از راه رسید و من با دنیایی از سوال هاکه جوابی جز سکوت یا پاسخ های سطحی چیز دیگه ای از دیگران نصیب شون نمی شدبه مهمانی خدا وارد شدم
یه ساعت قبل از اذان از جا بلند می شدم و می رفتم توی آشپزخونه کمک مادرم حتی چند بار قبل از اینکه مادرم بلند بشه من چای رو دم کرده بودم 🍵
پدرم ، 4 روز اول رمضان رو سفر بود اون روز سحرنیم ساعت به اذان با خواب آلودگی تمام از اتاق اومد بیرون تا چشمش بهم افتاد دوباره اخم هاش رفت توی هم حتی جواب سلامم رو هم نداد
سریع براش چای ریختم دستم رو آوردم جلو که ...
با همون حالت اخموی همیشگی نگام کرد به والدین خود احسان می کنید؟
جا خوردم دستم بین زمین و آسمون خشک شد با همون لحن تمسخرآمیز ادامه داد😞
- لازم نکرده من به لطف تو نیازی ندارم تو به ما شر نرسان خیرت پیشکش
بدجور دلم شکست دلم می خواست با همه وجود گریه کنم 😢
- من چه شری به کسی رسونده بودم؟ غیر از این بود که حتی بدی رو با خوبی جواب می دادم؟غیر از این بود که چشم هام پر از اشک شده بود
یه نگاه بهم انداخت نگاهش پر از حس غرور و پیروزی بود💪
- اصلا لازم نکرده روزه بگیری هنوز 5 سال دیگه مونده پاشو برو بخواب
- اما صدام بغض داشت و می لرزید
- به تو واجب نشده من راضی نباشم نمی تونی توی خونه من روزه بگیری
نفسم توی سینه ام حبس شده بود و اون مثل پیروز میدان بهم نگاه می کرد همون جا خشکم زده بود مادرم هنوز به سفره نرسیده از جا بلند شدم شبتون بخیر و بدون مکث رفتم توی اتاق پام به اتاق نرسیده اشکم سرازیر شد تا همون جا هم به زحمت نگهش داشته بودم در رو بستم و همون جا پشت در نشستم سعید و الهام خواب بودن جلوی دهنم رو گرفتم صدای گریه کردنم بیدارشون نکنه خدایاتو شاهد بودی که هر چه در توانم بود انجام دادم من چه ظلمی در حق پدرم کردم که اینطوری گفت؟ من می خواستم روزه بگیرم اما پدرم نگذاشت تو شاهد باش چون حرف تو بود گوش کردم اما خیلی دلم سوخته خیلی
گریه می کردم 😭 و بی اختیار با خدا حرف می زدم صدای اذان رادیوی مادرم بلند شد پدرم اهل نماز نبود گوشم رو تیز کردم ببینم کی میره توی اتاقش دوباره بخوابه برم وضو بگیرم می ترسیدم اگر ببینه دارم نماز می خونم اجازه اون رو هم ازم صلب کنه که هنوز بچه ای و 15 سالت نشده 😕
تا صدای در اتاق شون اومد آروم لای در رو باز کردم و یواشکی توی حال سرک کشیدم از توی آشپزخونه صدا می اومد دویدم سمت دستشویی که یهو اونی که توی آشپزخونه بودپدرم بود .😦
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...😊
🔴کانال اِلی الحُسَین (ع)
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ حسینی
فوقالعاده 👌
🔴کانال اِلی الحُسَین (ع)
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
#اربعین
يافتن خداوند
«مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟».
امام حسين (ع) فرمود: «پروردگارا! آن كه تو را نيافت، چه يافت و آن كه تو را يافت، چه از دست داد؟».
(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )
#کربلا
#محرم
🔴کانال اِلی الحُسَین (ع)
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
🌼 «السلام علیک یابن فاطمة سیّدة نساء العالمین»:
🌺 سلام بر تو، ای فرزند فاطمهای که گل سرسبد و تاج سر همه زنان عالم، از اول تا خاتم است.
#سلام
#سلام_برحسین
#سلام_بر_زندگی_من
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
⭕شرحی بر #سلام
نه #فاطمه (سلام الله علیها) انسانی معمولی بود و نه پسرش حسین (سلام الله علیه).
آری حسین (علیه السلام)، سید شباب اهل الجنة، میوه و ثمرهی سیدة النساء، فاطمه زهرا، دختر عزیز پیامبر خدا بود.
این حقیقت در نظر خود امام نیز چنان اهمیت دارد که پیش از شروع جنگ مکرر آن را متذکر می شوند:
⬅ «أما إنّي ابنُ بنتِ نبيّكُم؟ فَوَ اللهِ مَا بَينَ المشرقِ و المغربِ ابنُ بنتِ نَبيّ غيري منكُم و لا مِن غيركُم، أنا ابنُ بنتِ نبيّكم خاصّة»:
⬅ مگر نه اين است كه من پسر دختر پيامبرتان هستم؟! و الله اگر به مشرق و مغرب عالم برويد، چه در ميان خودتان و چه در بين ديگران، پسر دختر پيامبرى غير از من نخواهيد يافت، تنها من پسر دختر پيامبرتان هستم.
پیام این عبارت زیارت هم این است که در روز عاشورا، بر پیکر مطهر فرزند دختر پیامبر خدا که بهترین زن جهانیان است، اسب جفا تاختند! 😔
زهی سفاهت و جسارت!
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
🌴 اربعینیها!
یادتان باشد که ستون به ستون
و قدم به قدم را ، مدیون قطره قطره خون شهدایید😭
🌴 اربعینیها!
وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد
یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهنهایشان مینوشتند:
"یا زیارت یا شهادت"😭
🌴 اربعینیها!
میان ِ هرولههای بین الحرمین
یاد کنید از شهدایی که
در آرزوی زیارت ِشش گوشهی ارباب
پرپر شدند...😭
🌴 اربعینیها!
یاد کنید از شهدای مفقودالاثر...😭
🌴 اربعینیها!
التماس دعا😔
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
#داستان_نسـل_سـوخـتہ
#قسمت_یــازدهـم
✍یه ساعت قبل از اذان از جا بلند می شدم و می رفتم توی آشپزخونه کمک مادرم حتی چند بار قبل از اینکه مادرم بلند بشه من چای رو دم کرده بودم ...
پدرم ، 4 روز اول رمضان رو سفر بود اون روز سحر نیم ساعت به اذان با خواب آلودگی تمام از اتاق اومد بیرون تا چشمش بهم افتاد دوباره اخم هاش رفت توی هم حتی جواب سلامم رو هم نداد
سریع براش چای ریختم دستم رو آوردم جلو که ...
با همون حالت اخموی همیشگی نگاه کرد به والدین خود احسان می کنید؟
جا خوردم دستم بین زمین و آسمون خشک شد با همون لحن تمسخرآمیز ادامه داد
- لازم نکرده من به لطف تو نیازی ندارم تو به ما شر نرسان خیرت پیشکش بدجور دلم شکست دلم می خواست با همه وجود گریه کنم
- من چه شری به کسی رسونده بودم؟ غیر از این بود که حتی بدی رو با خوبی جواب می دادم؟ غیر از این بود که چشم هام پر از اشک شده بود
یه نگاه بهم انداخت نگاهش پر از حس غرور و پیروزی بود...
- اصلا لازم نکرده روزه بگیری هنوز 5 سال دیگه مونده پاشو برو بخواب
- اما صدام بغض داشت و می لرزید
- به تو واجب نشده من راضی نباشم نمی تونی توی خونه من روزه بگیری
نفسم توی سینه ام حبس شده بود و اون مثل پیروز میدان بهم نگاه می کرد همون جا خشکم زده بود مادرم هنوز به سفره نرسیده از جا بلند شدم شبتون بخیر و بدون مکث رفتم توی اتاق پام به اتاق نرسیده اشکم سرازیر شد تا همون جا هم به زحمت نگهش داشته بودم در رو بستم و همون جا پشت در نشستم سعید و الهام خواب بودن جلوی دهنم رو گرفتم صدای گریه کردنم بیدارشون نکنه خدایا تو شاهد بودی که هر چه در توانم بود انجام دادم من چه ظلمی در حق پدرم کردم که اینطوری گفت؟ من می خواستم روزه بگیرم اما پدرم نگذاشت تو شاهد باش چون حرف تو بود گوش کردم اما خیلی دلم سوخته خیلی
گریه می کردم و بی اختیار با خدا حرف می زدم
صدای اذان رادیوی مادرم بلند شد پدرم اهل نماز نبود گوشم رو تیز کردم ببینم کی میره توی اتاقش دوباره بخوابه برم وضو بگیرم می ترسیدم اگر ببینه دارم نماز می خونم اجازه اون رو هم ازم صلب کنه که هنوز بچه ای و 15 سالت نشده
تا صدای در اتاق شون اومد آروم لای در رو باز کردم و یواشکی توی حال سرک کشیدم از توی آشپزخونه صدا می اومد دویدم سمت دستشویی که یهو اونی که توی آشپزخونه بود پدرم بود اومد بیرون جدی زل زد توی چشمام
- تو که هنوز بیداری
هول شدم ...
- شب بخیر ...
و دویدم توی اتاق قلبم تند تند می زد
- عجب شانسی داری تو بابا که نماز نمی خونه چرا هنوز بیداره؟
این بار بیشتر صبر کردم نیم ساعت از اذان گذشته بود که خونه ساکت شد چراغ آشپزخونه هم خاموش شده بود رفتم دستشویی و وضو گرفتم
جانمازم رو پهن کردم ایستادم هنوز دست هام رو بالا نیاورده بودم که سکوت و آرامش خونه من رو گرفت دلم دوباره بدجور شکست وجودم که از التهاب افتاده بودتازه جای زخم های پدرم رو بهتر حس می کردم
رفتم سجده خدایا توی این چند ماه این اولین باره که اینقدر دیر واسه نماز اومدم
بغضم شکست من رو می بخشی؟تازه امروز، روزه هم نیستم روزه گرفتنم به خاطر تو بود اما چون خودت گفته بودی به حرمت حرف خودت حرف پدرم رو گوش کردم حالا مجبورم تا 15 سالگی صبر کنم
از جا بلند شدم با همون چشم های خیس دستم رو آوردم بالا الله اکبر بسم الله الرحمن الرحیم
هر شب قبل از خواب یه لیوان آب برمی داشتم و یواشکی می بردم توی اتاق بیدار می شدم و توی اتاق وضو می گرفتم دور از چشم پدرم توی تاریکی اتاق می ترسیدم اگر بفهمه حق نماز خوندن رو هم ازم بگیره.
👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی
⏪ #ادامہ_دارد...😊
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ بسیار دیدنی سخنرانی و توصیف #اربعین نیم قرن پیش! از زبان مرحوم #کافی
🔴کانال اِلی الحُسَین
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@elal_Hosain
╚════ ✾ ✾ ✾