°•بسماللهالحبیب•°
یادش بخیر! انگار همین دیروز بود! مثل کبوتری بودیم که در قفس افتاده باشد! خودمان را به هر در و دیواری میزدیم و تمام خواستهمان او بود!
اما حقیقت این است که امامرضایی ها خوب بلدند چگونه از صاحب قلبشان دلبری کنند و امام رضا(ع) هم اتفاقا خیلی خوب بلد است؛ دلبری را با دلبری جواب دهد!
انتظار، چه خوش سرانجامی دارد اگر به قطار وصال برسد! و او ما را رساند به قطار ۴۸۰ مشهد!
خودش همهچیز را چیده بود! همه چیز را از قبل مهیا کرده بود!
ما را به قول معروف ور دل خودش جا داد! در یکی از کوچههای خلوت و تاریک کنج حرم، در حسینیهای کوچک که غربتش، عطر محرم را غلیظتر میکرد!
نمیدانید چه لذتی داشت، اولین دیدار بعد از شهرها فاصله! اذن دخول و زیارت اولمان عالمی بود برای خودش!
البته فقط برای زیارت نرفته بودیم، بحث خودسازی بود! خودسازی که از حرم یار آغاز میشد!
اولین گعدهی پروانگی را در صحن امامحسنمجتبی(ع) برگزار کردیم! گعدههای کتابخوانی( #بغل_آرامش_آقا ) ما را در رواق حضرت معصومه(س) دور هم جمع میکرد! صبحها بعد از نماز، جمع میشدیم رواق نجمهخاتون برای خواندن زیارت عاشورا( #حسین_آقام )! یک شبی هم به تفریح بازیِ ادابازی در حسینیه گذشت!
و طبق عادت تکراری نشدهی همیشگیمان شب آخر اقامتمان در حسینه، روضه برگزار کردیم و رفتیم برای زیارت آخر!
و عجب وداعی بود! خبر شهادت شهید هنیه را تازه شنیده بودیم و ترکیب حس گرمای آغوش امامرضا(ع) با سرمای خبر شهادت شهید هنیه ، احساس بدیعی بود!
انگار آن چند ساعت باقیمانده، چند لحظه بیشتر نبود!
البته که ما وداع نکردیم! ما سلام دادیم به سرور و سالار دلمان! سلامی صمیمانه و برخواسته از محبت قلبیمان!
عهدهایمان را محکم بستیم که برویم و خودمان را بسازیم!
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)❤️
❁ @elalhabibk ❄️ ❁