eitaa logo
کانال علمی پژوهشی کوثر
1.4هزار دنبال‌کننده
640 عکس
321 ویدیو
40 فایل
کانال علمی پژوهشی کوثر با هدف انعکاس فعالیت های مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران و ارائه محتوای علمی و پژوهشی ایجاد شده است. سفارش تبلیغات @Whc_ir راه ارتباط و ارسال نظر و مطلب @Whc_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
چقد قشنگ با رفتارش کمونیسته رو تحت تاثیر قرار داد 😌👇👇 ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۶ بود و از شلوغی زندان‌ها، سلول‌های انفرادی، دو نفره شده بود. مردی با سبیل‌های پرپشت، روی سکوی سلول خواب بود که با صدای باز شدن در بیدار شد و دید مامورهای زندان سید پیری را وارد سلول کردند... صبح زود قبل از طلوع آفتاب نوازش دستی را روی صورتش حس کرد. بیدار شد و پیرمرد سید گفت: آقای عزیز نمازتان قضا نشود! مرد با عصبانیت پاسخ داد: - من کمونیستم! نماز نمی‌خونم! - خیلی ببخشید! معذرت می‌خوام! شما رو بد خواب کردم! منو ببخشید! مرد پس از سکوت‌های طولانی و تنهایی سلول با صدای دلنشین و آرام صوت قرآن پیرمرد به خواب فرو رفت. وقتی بیدار شد پیرمرد با لبخند گفت: - برای صبح بازهم معذرت می‌خوام... مرد از این همه ادب شرمنده شد روی سکو نشست و گفت: - چوب کاری نفرمایید آقا، بفرمایید روی سکو من برم پایین! - نه همین جا خوبه شما زودتر از من زندانی شدید، روی سکو جای شماست! چند روز بعد پیرمرد را بردند و دل مرد زندانی گرفت. به رفتارش با یک کمونیست، محبت و حرف‌های قشنگ و لبخندهای مهربان او عادت کرده بود... مامورها ظرف غذا را که آوردند پرسید: - این پیرمرد سید که بود؟! - دستغیب، دستغیب شیرازی! مامورها رفتند و مرد بی‌اشتها، به ظرف غذا خیره شد و زیر لب گفت: - دستغیب نه! آقای دستغیب، آقای دستغیب شیرازی! ✨سالروز شهادت آیت الله دستغیب گرامی باد! 📚 یادواره شهید دستغیب، ص۲۸. ✍️ احمدی_عشق آبادی 🏷 @elmikowsar
دیروز داشتم وب گردی می کردم و فیلم های تبلیغاتی انتخابات مجلس رو می دیدم که کاندیداها،👀 آن بالا وعده می دادند و مردم پر شور جواب می دادند.🗣 چند دقیقه ای گذشت، به این فکر کردم که کاش، هر کسی نماینده شد، چهار سال بعد پایین بایستد و مردم از آن بالا، از وعده های که داده بود سوال بپرسند.💎 ☄ عشق آبادی 💐 @elmikowsar
♨️ باید با کفش درست رفتار کنی! 😳😯 نوک پوتین‌هایش را می‌کوبید به سنگ. گفت «داری چیکار می‌کنی؟» -نمی‌ره تو پام. -خب بندش رو باز کن. -کی حوصله داره. رفت جلو. خم شد که بندهایش را باز کند، خجالت کشید. پایش را کشید عقب. گفت «نه، خودم درستش می‌کنم.» گفت «یادت باشه این لباس و پوتین و کوله‌پشتی‌ای که داریم ازشون استفاده می‌کنیم، نمی‌شه همین‌جوری هدرش داد. بیت‌الماله.» 🌹 شهید حاج حسن شوکت‌پور 📕 حدیث آرزومندی، ص82 🏷 💐 @elmikowsar 🌵
راننده اتوبوس، هر جا که دلش می‌خواست نگه می‌داشت و هر جور که عشقش می‌کشید با مسافرها حرف می‌زد. دو سه نفری با هم هماهنگ کردیم برای امر به معروف و نهی از منکر. اول من شروع کردم. وقتی اعتراض من تمام شد، هنوز راننده زیپ دهانش را نکشیده بود که یکی دیگر از بچه‌ها از گوشه‌ی دیگر اتوبوس شروع کرد و ضمن تأیید من، محکم‌تر اعتراض کرد. طوری شد که کم کم صدای اعتراض دیگران هم بلند شد و خلاصه راننده تسلیم شد. کم کم می‌فهمیدیم که «یدالله مع الجماعه» ( دست خدا بر سر جماعت است) یعنی چه! 👤شهید بهشتی 📔نگاهی به زندگی و مبارزات شهید بهشتی، ص۱۴ 💐 @elmikowsar
💗 دختر شایسته‌ی سال 💗 در سلول برای بازجویی باز شد. تن و روح علی اکرام علی اف رهبر حزب اسلام گرایان آذربایجان با خستگی پشت میز بازجویی نشست. افسر بازپرس مشغول یادداشت مطلبی روی برگه شد و نگاه علی اکرام به تلویزیون اتاق بغلی افتاد. در همان لحظه مجری اعلام کرد: - امروز انتخاب ملکه زیبایی آذربایجان با حضور کارشناسان داخلی و خارجی برگزار شد و... علی اکرام جابه جا شد و گفت: - لااله الا الله - چی شده؟ - دیگه چه اتفاقی باید بیفته؟ ببین مجری چه میگه! این کارا غلطه، آبروی مردم مسلمون کشور اسلامی آذربایجان و به باد میده! حرف می زنیم حکومت سرکوب می کنه! با زور و تهدید و شکنجه ساکتمون می کنه! آیا خودت راضی به این پلشتی و زشتی ها هستی؟ وجدانت قبول می کنه دختر یا زنت جلو چشم همه توی تلوزیون لخت بشه! مردای نامحرم و هوسباز اونا رو به عنوان دختر یا زن زیبا انتخاب کنن؟ غیرتت این بی ناموسی رو قبول می کنه؟ افسر سکوت کرد و سرش را پایین انداخت، علی اکرام ادامه داد: - جرم من مخالفت با این جنایتاس! همین و بس! حالا هر چی میخای بپرس و بنویس! افسر بلند شد و رفت. چند لحظه بعد علی اکرام بدون بازپرسی به سلولش برگشت.. 📙 خاطرات علی اکرام، عبدالحسین شهیدی ارسباران، ص۱۴۱. 🖋 عشق آبادی 🏷 💐 @elmikowsar