eitaa logo
「عماد¹²8」
534 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
878 ویدیو
4 فایل
<بِـسـمِ‌اللّٰھ..!> (:!'‌؏ـمـــ¹²8ــــاد'!:) #اربابم‌حسیــــــن(:!¹²8🌚✨ ؏ـشق‌شهادت‌ولےبـےلیاقت _کپے؟حلال؛ولےقطعافور‌قشنگ‌تره((: _لف؟دوتاصلوات‌رفیق "شࢪو؏:¹⁴0¹/⁴/²⁹" پایان؟!شهادت‌ان‌شاءالله!" - https://harfeto.timefriend.net/16657747102387 -شنوام(:!
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم‌ارزقنا‌کربلابحق‌الرضا♥️:)!
الهی عاشق دلبریِ کربُبَلا شی... اسیر چشمای مهربون امام رضا شی ! نمک گیر بساط چایی تو روضه ها شی:)
شھادت! آغاز‌خوشبختے‌است! خوشبختے‌اےڪہ‌پایانے‌ندارد...ッ شہیدڪہ‌بشوے! خوشبختِ‌ابدے‌میشوے❤️ :) ❲.🕊🌸.❳
حقیقتا‌وقتی‌چشمم‌به‌گنبدِطلاییت‌میوفته‌نمیدونم چی‌بگم..:)🙃🦋
ما به جایِ دستمون ، قلب‌مون گره خورده به شبکه هایِ ضریحت (:🚶🏾‍♂. .
دلـَم عـاقـبَت بـخیرے میـخواهـَد زیـر سـایـہ ی پـَرچم مـیان روضــہ حـُـسین جـانღ اللهم عجل لولیک فرج 🌸
بچہ‌ڪہ‌بودیم وقتۍمۍ‌رفٺیم‌خونہ‌دوسٺمون مۍگفٺند:مامانٺ‌میدونہ‌اینجایۍ!؟ نگرانٺ‌نشه؟ حالاٺوچندسالہ‌اینجایۍمامانٺ‌خبرداره؟ نگرانٺ‌شدہ‌ها'!💔🚶🏽‍♂
به تو از دور سلام
یه جوری درس بخونیم....
خدا چه قشنگ میگه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایران ایران خدا ایران ایران خدا حاجی صدامو داری؟
از‌این‌عڪس‌قشنـگا💔🥺
تعریف من از عشق همان بود ک گفتم؛ دربند کسی باش که دربند حسین است…:)💚 _______*_______________ دلـَم عـاقـبَت بـخیرے میـخواهـَد زیـر سـایـہ ی پـَرچم مـیان روضــہ حـُـسین جـانღ _______*________________ کِی‌شَوَدنِگآه‌کُنَم‌به‌حَرَمَت‌وَچِشمآنَم‌تآرشَوَدزِاَشک‌یآ حُسَین💔 ______*________________ کآرم این است که سمت حرمش رو کنم ..از همین دور سلآمش کنم و گریه کنم...😢💔 ______*____________ ماخانه به دوشیم،غم سیلاب نداریم،ما جز پسر فاطمه ارباب نداریم..🥀 ________*____________ هَرگِز بھ ڪَس و ناڪَــسے اٌرباب نَگفٺـیم زیرا فَقَط این لَفظ سِزاوارِ حُسین اَسٺ♥️
:)💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هࢪشـب بـاید مجـنونٺ شــم لـیݪا کیہ؟! لیݪا تـویی قربـونٺ شـم:)♥️
یه روزم یه دختر ۱۴ ساله تو مدرسه و بسیج انقدر کار فرهنگی انجام داد که شد خار چشم منافقا....حاجی میدونی چجوری شهیدش کردن؟چادرش رو بستن دور گردنش..ِاونقدر کشیدن تا راه نفس پاکش بسته شد.... 🍃💔
بخونید قشنگه✨ سلام من جوانی بودم که سال‌ها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم😔و خیری برای خانواده‌ام نداشتم همش با رفقای ناباب و اینترنت و ... شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب زمانی که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بی‌نصیب نماندم و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمی‌دهند😞 تا یه روز تو یکی از گروه‌های چت یه آقایی پست‌های مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند🤗 رفتم توی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم😐 دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچه‌های او باشند😟 و زیر آن عکس یه جمله‌ای نوشته شده بود: "می‌روم تا جوان ما نرود"✋🏼💔 ناخودآگاه اشکم سرازیر شد😭😭دلم شکست باورم نمی‌شد دارم گریه می‌کنم اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بی‌حیا و بی‌غیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔 از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم شدم😠 دلم به هیچ کاری نمیرفت حتی موبایلم و دست نمی‌گرفتم🙂 تصمیم گرفتم برای اولین بار برم اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی می‌کردم، آرامشی که سال‌ها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکه‌های اجتماعی✋🏼💔 از امام جماعت خواستم کمکم کنه ایشان هم مثل یه پدر مهربان همه چیز به من یاد می‌داد😇 نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و... کتاب می‌خرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیت‌های بسیج و مراسمات شرکت میداد✌️ توی محله معروف شدم و احترام ویژه‌ای کسب کردم توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای معرفی شدم نزدیکای امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمی‌تونم، میشه شما به نیابت از من بری؟ پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم، زبونم قفل شده بود! من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟💔 اشکم سرازیر شد😭 قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊 هنوز باورم نشده که اومدم 🕌💔 پس از برگشت تصمیم گرفتم برم که با مخالفت‌های فامیل و دوستان مواجه شدم، اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمی‌گرفت قبول کرد✋🏼 حوزه قبول شدم و با کتاب‌های دینی انس گرفتم👌 در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو می‌کردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم😍✋🏼 یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریه‌ام گرفت، تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه! گفتم بابا چی شده؟ گفت پسرم ازت ممنونم گفتم برای چی؟ گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔 تو رو می‌دیدیم با مرکبی از نور می‌بردن بهشت و ما رو می‌بردن و هر چه به تو اصرار می‌کردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼 👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین 🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔 پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی به ما هم یاد بدی منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند💔😍 چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم💍 یه روز توی خونشون دیدم که خیلی برام بود گریه‌ام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریه‌هام بلند و بلندتر شد😭😭 👈این همون عکسی بود که تو بود👉 خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟ مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊 و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼 خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭 مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟ گفتم: نه گفت: این 😊 منم مات و مبهوت، دیوانه‌وار فقط گریه می‌کردم مگه میشه؟😳😭😭 آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر به عقد💍من درآورد💔😔 چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزه‌ها تعطیل شدند ما هم رفتیم خانمم باردار بود و با گریه گفت: وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟ همان جمله شهید یادم اومد و گفتم: میرم تا جوانان ایران بماند...🙂
طولانی هست ولی قشنگه حتما بخونید👆🏻👆🏻
-گفت:عاشقی‌راچگونه‌یادگرفته‌ای؟! -گفتم:ازآن‌شهیدگمنامی‌که‌معشوق راحتی‌به‌قیمتِ‌ازدست‌دادن‌هویتش خریداربود🙃؛ –الهی! قدرت‌مبارزه‌با‌خودمان‌رابده...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نظرتون چرا رفتن؟😂🧐