فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 .°•STORY🍃. ! 」
#شهدا🥀
دلم که در بند شما باشد...
خوبے اش این است
از بند دنیا آزاد مے شود
و سرانجام در بندشما شدن چیزے
جز #شهادت نیست..💔
بہ وَقت عاشِقے🥀
#روایتشهدا🕊
°°°°
بعد از شهادتش برگه ای
به ما دادند
و گفتند این برگه در هنگام شهادت
در جیب مهدی پیدا شده
و ما وظیفه داریم آن را تحویل
خانواده اش بدهیم
درونم آشوبی به پا شده بود
که مهدی چه یادداشتی را در
جیبش نگه میداشته است⁉️
از طرفی مشتاق بودم
که یادداشت روی برگه را بخوانم
و از طرفی ابهامی
برایم وجود داشت
که شاید یادداشت شخصی بوده و
رضایت ندارد کسی
آن نوشته را بخواند.
بالاخره دلم را یک دل کردم
و گفتم شاید وصیتی کرده است
یا نوشته مهمی باشد که باید خوانده شود.
لای تنها یادداشتی که از جیب
مهدی هنگام شهادت پیدا شده
بود را اهسته باز کردم ...
نوشته بود:👇🏼
🍃مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
از مومنان مردانی هستند، که به انچه با خدا بر آن پیمان بستند، صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند و به شرف شهادت نائل شدند.
و برخی از آنان شهادت را انتظار میبرند و هیچ تغییر و تبدیلی در پیمانشان نداده اند ... :))'
(سوره احزاب آیه ۲۳)✨
#شهیدمهدیعلیدوست
#کتاب_پرواز_با_پاراگلایدر📚
بہ وَقت عاشِقے🥀
Hamed Zamani Sobhe Omid 128.mp3
4.11M
#صلےاللهعلیڪیامنــتـــقم•❥|
▷ ◉──ـﮩ۸ــ♡ــ۸ـﮩ── ♪♡
عهـد میبندم(:💔....!!!
دیگه اشڪاتُ در نیارم
بہ وَقت عاشِقے🥀
اهل جھاد ڪہ باشے
همہ جاواست میشہ سنگـــــر 😎✌️
#توراهخداقدمبرداریم :)~`
بہ وَقت عاشِقے🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کلیپ سَم آوردم واستون😬😂
#نشرشبدین😉
سرباز های آمریکایی اینهمه تمرین میکنن که به اینجا برسن✌️🏻😎🤙🏻
#کرونا
#پدر_موشکی_ایران
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
بہ وَقت عاشِقے🥀
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
#به_وقت_رمان😉 بـریـم بـرای پــارت چهل و سوم👇 ادامه پارت دیروز
#به_وقت_رمان😉
بـریـم بـرای پــارت چهل و چهارم👇
ادامه پارت دیروز
✨دختر بسیجی
°•| پارت چهل و چهارم |•°
آرام فقط یه بار اون هم نیم ساعت بهمون سر زده؟!
آرام در جواب گلایه ی مامان فقط لبخند زد و مشغول روبوسی با بقیه شد که برای تبریک تولدش جلو می اومدن.
امیر حسین که معلوم بود از ا ین بساط کلافه شده با صدای بلند غر زد:بسه دیگه چقدر تبریک می گین آرام بیا این کیک رو ببُر تو رو خدا!
با این حرفش جمعیت جمع شده جلومون کنار رفتن و آرام به سمت مبلی که قسمت بالا و اطرافش با بادکنک و شرشره تزئین شده بود و رو ی میز جلوش ک یک قلبی شکلی گذاشته شده بود رفت و روش نشست.
بابا و آقای محمد ی و محمد حسین و مامانش و مامان هم رو ی نزدیک ترین مبل ها نشستن و بقیه هم دور آرام جمع شدیم با خوندن ازش خواستیم بیست و دو عدد شمع روی کیک رو فوت کنه. آرام دهنش رو پر از هوا کرد و لپای قلمبه شده خواست شمعها رو فوت کنه که امیر حسین رو بهش گفت:هوی چته! نمی خوای اول آرزو کنی؟!
آرام حرصی نفسش رو رها کرد و در مقابل نگاه خیره ی ما چشماش رو بست و بعد چند ثانیه چشماش رو باز کرد و در میان دست و صوت ما شمع ها رو فوت کرد.
برای بریدن کیک کنارش نشستم و طوری که فقط او بشنوه گفتم :نمی خوای بگی چی آرزو کردی؟!
_همونی رو که روی کیک نوشتی! آرزو می کنم این آرامش ابدی باشه!
روی کیک به سفارش خودم نوشته شده بود:آرامم! آرومم چون تو رو دارم!
دستش که چاقو ی تزئین شده توش بود رو گرفتم و دوتایی به دوربینی که دست آیدا بود و ازمون عکس می گرفت نگاه کردیم.
بعد کلی عکس انداختن دسته جمعی و دو نفره، مامان، رقیه خانم(" خدمت کاری که هر چند روز یکبار و بیشتر وقتایی که مهمون داشتیم می ومد ")رو صدا زد و ازش خواست کیک رو برای تقسیم از روی میز برداره. با برده شدن کیک نوبت رسید به کادوها و اولین کادویی که باز شد جعبه ی کادیی قرمز رنگ من بود که خیلی قشنک و شیک بین بقیه ی جعبه ها می درخشید .
آرام جعبه رو به دست گرفت که آرزو گفت :وای این از جعبه اش معلومه که خیلی قیمتی و شیکه!
آرام در جعبه رو برداشت و با دیدن ش یشه ی عطر شیک و گرون قیمتی که از ترکیه خر یده بودم با ذوق بهم نگاه کرد و گفت: وای این چقدر قشنگه! مرسی آراد.
_خواهش می کنم قابل شما رو نداره!
عطر رو از جعبه در آورد و بوش کرد که آرزو از دستش گرفتش و به همراه آوا مشغول بررسی و بو کردنش شدن.
کادوی بعد ی مال بابا بود که توی یه جعبه ی کوچیک یه هدیهی بزرگ رو جا داده بود! "سوئیچ یه ماشین ٢۰۶"
آرام با دیدن سوئیچ از بابا تشکر کرد و بابا در جواب آقای محمد ی که گفته بود چرا اینکار رو کرده گفت : ارزش آرام جان خیلی بیشتر از این چیزاست، درواقع من می خواستم این هدیه رو موقع عروس یشون بهش بدم ولی به برکت وجودش ما ای نبار سود زیادی کردیم و تصمیم گرفتم الان بهش بدم.