eitaa logo
"بـہ‌وقت‌عـٰاشقے"
460 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30 ثانیه به نقطه قرمز خیره بشید وبعد به دیوار یا.... نگاه کنید تند تند پلک بزنید👀 شهیداحمدمشلب😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨دختر بسیجی °•| پارت پنجاه و نهم |•° و دیدن شمارهی پرهام روی صفحه اش از جام برخواستن و برا ی جواب دادن از بقیه فاصله گرفتم.یک ربعی با پرهام که از نرفتن من و آرام به شرکت حسابی شاکی بود حرف زدم و دوباره به سمت بقیه رفتم و پشت مبل سه نفره ای که آرام و آیدا روش نشسته بودن و سرشون به لب تاپ من گرم بود وایستادم. بابا و سعید گرم حرف زدن با هم بودن و مامان و آوا هم سرشون تو ی گوشی آوا بود و در مورد چیز ی که به نظر می رسید لباس باشه بحث می کردن. نگاهم رو از مرسانا که روی زمین نشسته بود و با خودش بازی می کرد گرفتم و کنار آرام نشستم و پرسیدم: چیکار می کنین؟ آیدا جواب داد:داریم دنبال یه لباس عروس خوشکل می گردیم. ابروهام رو بالا انداختم که آرام لب تاپ رو جلوم گرفت و گفت :آراد میشه نظرت رو دربارهی این دوتا لباس بگی؟ به دو عکس لباس سفید عروس نگاه کردم و گفتم :خوبن! _کدومش قشنگ تره؟! دوباره به صفحه ی لب تاپ نگاه کردم و گفتم :اینا که دوتاش یکین!هر دوتاش شبیه همه! آرام و آیدا با تعجب به عکسا نگاه کردن و آرام گفت: اینا کجاشون شبیه هم دیگه اس؟با دقت به عکس خیره شدم و وقتی دیدم فرقی با هم ندارن گفتم: من که فرقی بینشون نمیبینم! _آراد! خوب دقت کن، این یکی دامنش بیشتر پف داره و روی قسمت بالا تنه اش کمتر کار شده درست بر عکس اون یکی! آیدا با حرص گفت:ولش کن آرام! آراد و سعید چشماشون همه چیز رو یه جور می بینه کلا! سعید که حرفامون رو شنیده بود با خنده سری تکون داد و گفت :نه خیر خانم! شما خیلی ریز بین تشریف دارین! آیدا با گوشیش عکسی رو به آرام نشون داد و گفت :آرام به نظرت رنگ این دوتا لاک شبیه همه؟ آرام _نه! آیدا : برای جشن نامزد ی دوستش به دوتا ناخونم لاک زدم! به یکی صورتی پررنگ و یکی دیگه بنفش خیلی کمرنگ تا نظرش رو بپرسم و بعد لاک بزنم اونوقت آقا برگشته میگه این دوتاش یک رنگه! سعید رو به من گفت : آراد تو رو خدا نگاه کن ببین دوتاش یک رنگ نیست؟ آرام گوشی رو به سمتم گرفت و من به عکس دو انگشت آیدا نگاه کردم و گفتم :چرا ای نا دوتاش گلبهی ان! آرام و آیدا با حرص و چشمای باز نگاهم کردن و من دستام رو بالا بردم و گفتم :خیلی خب بابا! یکیش گلبهیه و یکی دیگه اش صورتی. بقیه زدن زی ر خنده و آیدا رو به آرام گفت :به نظر من هم ا ین لباسه که دامنش بیشتر پف داره بهتره. آرام روی عکس لباسی که مد نظرشون بود زوم کرد و با ذوق رو به من گفت :خیلی قشنگه نه؟ به عکس خیره شدم و با تصور آرام تو ی لباس و رقصیدنش جلوم لبخند ی زدم و گفتم :آره خیلی قشنگه! اینو می شه سفارش داد؟ آیدا به جاش جواب داد : پس چی که میشه! تازه سایتش خیلی هم معتبره من خودم تا حالا چند بار لباس سفارش دادم و ازشون خیلی هم راضیم! رو به آرام گفتم : خب! پس سفارش بده همین رو برات بیارن! آرام لب تاپ رو از روی زانوم برداشت و گفت: تو حالت خوبه؟ _چرا؟ _که میگی سفارش بدم؟! _خب قشنگه دیگه! من هم ازش خوشم اومده.