‏مۍگفت: ازپاهایۍکہ‌نمۍتوانند مارابہ‌اَداۍنمازببࢪند؛ توقع‌نداشتہ‌باشیم‌کھ مارابہ‌بھشت‌ببࢪھ..🖐🏻!! #بدون_تعارف

شهرِمن‌پرشده‌ازخَنده‌هآیَت ‌میدانم‌که‌نگآهت‌ جوابِ‌دِلتَنگی‌های‌مارامیدهد💔(:

بہ‌چیزۍوابستہ‌بآش کھ‌بࢪایت‌بمونھ..🔗 ارزش‌داشتہ‌باشہ‌کہ‌ وابستش‌‌بشۍ‌نہ‌این‌ دنیاکہ‌بہ‌هیچی‌بندنیست..🍂! یہ‌چیزمثل‌نگآھ‌مھدۍ✨🖐🏻''

❁مـیگفٺ: ••اۅنقَـدࢪے ڪه تـو فـضاےِمَجـازۍ مٌنـتَظِࢪٌالمَھْدۍ دآریم تـو واقعیـت نَـداࢪیم!!!🤦‍♂😐 #بہ‌اسم‌نیسٺ‌ڪہ🚶‍♂ #تبآهیات⛓⃟🔎

°°|ثٌمَّ مـاذا؟! ثٌـمَّ إن‌َّاللهَ يٌمتِحْنَ صَبْرٌنا بِالْـبٌعْدِ عَـن‌ ڪࢪبـلاء...|°° آخـࢪش چه؟! آخـࢪش... خدا صبـرِ مـارا... بـادۅࢪے از ڪࢪبلا امتحـان می‌ڪنـد...💔 #حـسین‌جـان🌱✨

- جوان‌بودوگنھڪار ازروزمرگی‌هاۍزندگۍخستہ‌شده‌بود وبہ‌جوادالائمہ‌پناه‌آورده‌بود .. حضرت‌فقط‌یڪ‌جملہ‌فرمود: "فَفِرّواألۍٱلحُسَین" بہ‌سمت‌حسین‌فرارڪن #چه‌قشنگ‌گفتن‌‌🖤!

پَنجره‌فولاد‌ روضہ‌میخونیه صَحن‌گوهرشاد‌خیس‌‌ِبــارۅنھ|🖤| ـ ـ ـ چہ‌گُنبــــد‌طلاٻے‌دلم‌ۺُد‌ۿۅاٻے❞ انۺاللّٰۿ‌کہ‌امۺب‌بۺم‌ڬربلاٻے . . .💔:) #امام_جواد #یا‌جواد‌الائمه‌ادࢪکڹے🖤•|

#تباهیات🚶🏻‍♂ یقینا‌اگه‌اون‌وقتی‌رو‌که صرف‌زیبایی‌صورت‌و عکست‌کردی صرف‌زیبایی‌باطنت‌میکردی وضعیتت‌بهتر ازین بود:) #بــــــاورکــــن...

از دستش خیلی ناراحت بودم .. ڪلی حرف آمــاده کرده بودم امــا وقتی دیدمش زبانم بند آمد و نتوانستم چیزے بگویم،، مجید به طرفم امد ڪنارم نشست و گفت : میدونم از دستم ناراحتی. الــٰان مسجد بودم بعد از نمـاز زیارت عــٰاشورا خوندم و تو سجدهِ آخرش از خـُدا خواستم بخاطر اینکه باهات بـَد حرف زدم منو ببخشه ..! •. #همسر‌شھید‌مجید‌ڪاشفی🌱

بہ‌خـدا‌خوب‌میشیم :)❤️

شب وقتی می‌خواست برود با همہ كہ آمده بودند برایِ بدرقه‌اش تک بہ تک خداحافظی و دیده بوسی کرد ؛ آخر از همہ خم شد و کفِ دست‌هایم را گذاشت✨ رویِ صورتش و بوسیدشان . . دستانم را حلقہ کردم دورِ گردنش و یك دلِ سیر بویش کردم ؛ درِ گوشم گفت : ننھ . . ! دعا کن شهید برگردم ꧇)💕 #شهید_صادق_عدالت_اکبری #خاطرات_شهدا