✨﷽✨
#غدیرۍام♥••
#قسمت_هفدهم••
اَلحَمـدُلِلهِالَّذےجَعَلـَنامِنَالمُتِمَسـِّکین
بِوِلایَتِالأَمیرِالمُؤمِـنین
عَلِیِابنِأَبےطالِب عَلیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلَام.:)💛
💠دلایل نقلی اثبات حقانیت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام
✨حدیث شریف غدیر
🍃حضرت رسول ﷺ در سال دهم هجرت به مکه کردند.
این آخرین حج پیامبر بود لذا توی تاریخ بهش حجةالوداع میگن.
همراهان پیامبر توی این سفر رو حدود صد و بیست هزار نفر نقل کردن.
وقت بازگشت به مدینه در روز هیجدهم ذی الحجة توی "غدیر خم" جبرئیل نازل شد و فرمود:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ
ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه می دارد. آری خدا گروه کافران را هدایت نمیکند.۱
🌸قبل از اینکه مسلمانان متفرق بشن پیامبر اکرم ﷺ دستور توقف دادن.
هوا هم بسیار داغ و سوزان بود.
مسلمانان نماز ظهر رو با پیامبر خوندن.
بعد از نماز حضرت خطبه ای خوندن و در ضمنش گفتن: من به زودی دعوت خدا را اجابت میکنم و از میان شما می روم.
🔸خب حالا از اینجا به بعد با دقت بیشتری بخونید.🙂
🌺بعدش گفتن که آهای مردم صدای منو میشنوین؟
مردم گفتند:بله یا رسول الله
⚪️پیامبر فرمودن: یا ایهاالناس مَن اَولی الناس بالمومِنینَ مِن اَنفُسِهِم؟
آی مردم کی به مؤمنان از خودشون سزاوارتره؟
🔘مردم گفتند: خدا و پیامبر.
⚪️حضرت ادامه دادن: خدا ولی و رهبر منه و من هم مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به مؤمنان از خودشون سزاوارترم.
✨بعدش دست امیرالمؤمنین رو بلند کردن و گفتن: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعلیّ مَولاه
هر کس من مولای اویم علی مولا و رهبر اوست.
💠این سخن رو سه بار تکرار کردن
و بعد سر به طرف آسمون بلند کردن و گفتن:
اللهُم والِ مَن والاهُ و عادِ مَن عاداهُ و انصُر مَن نَصَرَهُ و اخذُل مَن خَذَلَه
خدایا با دوستان او دوستی و با دشمنان او دشمنی کن
هر که او را یاری کرد یاری کن و هر که او را خوار سازد خوار کن.
💫سپس گفتن که حاضرین به غائبین برسونن
هنوز صفوف جمعیت متفرق نشده بودن که آیه بر پیامبر ﷺ نازل شد
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا
امروز دینتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد. ۲
🌱 در این هنگام پیامبر اکرم فرمودن
اللهُ اکبر اللهُ اکبر علی اِکمالِ الدینِ و اِتمامِ النِعمَةِ و رَضِیَ الرَب برسالتیِ و الولایةِ لَعلیًّ مِن بعدی
خدا بزرگتر است خدا بزرگتر است بر کامل نمودن دین و تمام کردن نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت امیرالمومنین بعد از من.
🔶 توی این موقع شور و غوغایی در بین مردم افتاد و همه این مقام رو به امیرالمومنین تبریک گفتند عمر در حضور مردم به ایشون گفت:
بَخِِ بَخِِ یَابنَ ابی طالب اَصبَحتَ و اَمسَیتَ مولایَ و مولا کُلَّ مُؤمِنِِ و مؤمِنَةِِ
آفرین و تبریک بر تو یا علی که صبح و عصر کردی در حالی که مولای من و هر مؤمن و هر مؤمنه هستی.
🔘 این حدیث با عبارات های مختلف گاهی مفصل و گاهی فشرده از طریق گروه کثیری از علمای اسلام نقل شده. به طوری که هیچ کس توی صدورش تردید نکرده.
مرحوم بحرانی توی کتاب غایة المرام این حدیث را با ۸۹ سند از اهل سنت و ۴۳ سند از شیعه نقل کرده اند و بهترین کتابی که در این مورد نوشته شده کتاب شریف"الغدیر"علامه امینیه
📌ادامه دارد....
📚پی نوشت ها:
۱. آیه ۶۷ سوره مبارکه مائده
۲. آیه ۳ سوره مبارکه مائده
✨﷽✨
#غدیرۍام♥••
#قسمت_هجدهم••
اَلحَمـدُلِلهِالَّذےجَعَلـَنامِنَالمُتِمَسـِّکین
بِوِلایَتِالأَمیرِالمُؤمِـنین
عَلِیِابنِأَبےطالِب عَلیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلَام.:)💛
💠ادامه مبحث حقانیت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام
🍃خب تا اینجا که مشخص شد حدیث غدیر،حالا می پردازیم به یک شبهه که خیلی بین شیعه و سنی اختلاف هست.
اون شبهه و اشکال چیه؟🤨
✨اِشکال در معنای کلمه مولا
🔶بعضی از کسایی که دیدن سند حدیث مو لا درزش نمیره و قابل انکار نیستش اومدن توی معنای کلمه مولی تردید کردن و گفتن این کلمه به معنای دوسته.
عجب‼️😳
حالا ما با ده تا دلیل نشون میدیم کلمه مولی به معنی ولایت و رهبریه نه دوست.
⚪️۱. خود حضرت رسول ﷺ قبل از معرفی امیرالمؤمنین فرمودند:
"من اولی الناس بالمؤمنین من أنفسهم" و بعدش گفتن "من کنت مولاه فعلی مولاه"
🍃پس همونطوری که جمله قبل درباره ولایته جمله بعد هم باید همینطوری باشه تا ارتباط بین دو جمله محفوظ بشه.
⚪️۲. آیه تبلیغ که قبل از معرفی امیرالمؤمنین نازل شد خطاب به پیامبر فرمود که اگه وظیفتو انجام ندی رسالتت ناقص می مونه.
🔸حالا سوال اینه اگه پیامبر اعلام دوستی نمی کرد رسالتش ناقص می موند؟
تازه به علاوه اینکه پیامبر بارها و چندین بار محبتشون رو نسبت به امیرالمؤمنین ابراز کردن و این مطلب، ناگفته و جدید بود❓
⚪️۳. آیا عقل می پذیره پیامبری که قرآن درموردش گفته از سر هوا و هوس چیزی نمیگه، تو اون بیابون سوزان و گرمای شدید هزاران نفر رو معطل خودش کنه و تهش بگه مردم هرکس من دوستشم علی هم دوستشه؟
⚪️۴. آیه ای که بعد از معرفی نازل شد:یعنی "الیوم اکملت....." امروز دین کامل شد و نعمت ها رو بر شما تموم کردم، اسلام رو بر شما پذیرفتم
و همچنین "الیوم یئس...." امروز کفار از شما مأیوس شدن، فقط به خاطر این بود که پیامبر ﷺ امیرالمؤمنین رو به دوستی خودشون برگزیدن؟
⚪️۵. اون همه شادباش و تبریک (حتی از سوی عمر) آیا برای دوستی پیامبر و امیرالمؤمنین بود؟
آیا این مطلب تازه ای بود؟
⚪️۶. پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم، روز غدیر رو بزرگترین عید رسمی مسلمون ها معرفی کردن تا هرسال این خاطره تجدید بشه.
🌱آیا اعلام دوستی باعث شد این روز از بزرگترین اعیاد اسلامی بشه؟
⚪️۷. در آیه قبل از معرفی اومده: والله یعصمک من الناس،
آیا پیامبر اکرم از اعلام دوستی نسبت به امیرالمؤمنین دلهره داشتن که خداوند گفتش "خدا تو رو از شر دشمنات حفظ میکنه"
یا اینکه مسأله مهم امامت و جانشینی پیامبر در میون بود⁉️
⚪️۸. اشعاری که شاعران و ادیبان از اون زمان تا الآن درباره غدیر سرودن همه اونها خطبه غدیر رو مربوط به ولایت و امامت میدونن و جانشینی حضرت علی رو بیان کردن.
این اشعار رو علامه امینی توی جلد اول کتاب "الغدیر" گردآوری کردن.
⚪️۹. امیرالمؤمنین و امامان در موارد بسیاری برای امامت خودشون به حدیث غدیر مراجعه و احتجاج کردن و همه از کلامشون ولایت و رهبری میفهمیدن و قانع میشدن.
⚪️۱۰. مرحوم علامه امینی توی جلد اول الغدیر صفحه ۲۱۴ از مفسّر و مؤرّخ معروف اهل سنت "محمد بن جریر طبری" نقل می کنن که:
🍂پیامبر اکرم ﷺ بعد از نزول آیه تبلیغ فرمود: جبرئیل از طرف خدا دستور آورده که در این جایگاه بایستم و به هر سیاه و سفید اعلام کنم که: علی فرزند ابی طالب برادر من، وصی من و جانشین و امام پس از من است.
✨این هم ده موردی که گفته بودیم.....
💠واقعا دیگه با این همه دلیل چه لزومی داره که واقعیت رو بعضی ها قبول نکنن و ولایت امیرالمؤمنین رو متقبل نشن و به سمت شیعه گرایش پیدا نکنن ؟
📌 ادامه دارد....
•••❀•••
•🌸🪴•
«تَقـدیࢪِ مـࢪا بھ نامِ حِیـدَࢪ زدھاند
دݪ ࢪا زِ اَزَل بھ دامِ حِیـدَࢪ زدھاند»
«دَر دَفـترِ ثبٺِنـامِعالَم دیـدَم
اجـدادِ مَࢪا غٌلامِ حِیـدَࢪ زدھاند»
#فقطحیدرامیرالمؤمنیناست💚
-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•
#پروفایل📸⃟🍂
•••❀•••
+بہلحاظروحۍالاناحتیاجدارم
صورتمو روخنکاۍ
پنجرهفولادبزارمـ...:)
-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•
#حرف_دل♥️͜᷍💭
••امـام ࢪضـا(؏):
⇦『تَبلیغ #غـدیࢪ واجِب اسٺ
کسۍ ڪہ عِـیدغَـدیࢪ ࢪا گِرامی بِداࢪَد،
خداونـد خطاهاِ ڪۅݘڪ و بـزرگِ
او ࢪا می بخشـد و اگـࢪ از دنیـا بِرَوَد،
در زٌمـرِھ ےِ شہدا خـواهد بـود.』🌱
_اِقبـالٌ الَاعْمـال/۱/۴۶۴✨📚
💕 #عاشقانه_دو_مدافع💕
#قسمت_شصت_دو
قطع میکرد!!!!
روز هایی که باهاش حرف میزدم حالم خوب بود اما بعدش دوباره یی و
حوصله بودم
_ هرشب راس ساعت ۱۰ روبروی پنجره میشستم و به ماه نگاه میکردم.
مطمئن بودم که علی هم داره نگاه میکنه و دلش برام تنگ شده
_ با صدای گوشیم از خواب ییدار شدم
دستم رو از پتو آوردم بیرون و دنبال گوشیم میگشتم
زنگ گوشی قطع شد
از ترس اینکه نکنه علی بوده از جام بلند شدم و گوشیمو پیدا کردم
با چشمای نیمه بازم قفل گوشی رو باز کردم مریم بود
_ پوووفی کردم و دوباره روی تخت ولو شدم و پتو رو کشیدم رو سرم.
گوشیم دوباره زنگ خورد
با یی حوصلگی برش داشتم و جواب دادم
- الو
الو سلام دختر کجایی تو؟چرا دانشگاه نمیای ؟
- علیک سلام. حال و حوصله ندارم مریم
وا یعنی چی مثل این افسرده ها نشستی تو خونه
- خوب حالا کارم داشتی
آره اسماء میخوام بیینمت، باهات حرف بزنم
- راجب چی ؟
راجب محسنی ، ازم خواستگاری کرده
- خندیدم و گفتم:محسنی ؟خوب تو چی گفتی ؟
هیچی ،چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم واقعا که، بعدشم سریع ازش دور
شدم.
- علی قبلا یه چیزهایی بهم گفته بود ولی فکر نمیکردم جدی باشه
_ خاک تو سرت مریم بعد از ۱۰۰سال یه خواستگار برات اومده اونم
پروندیش
خندیدو گفت: واقعا که،حالا کی بیینمت ؟؟
- دیگه واسه چی میخوای بیینیم، تو که پروندیش
یه کار دیگه ای دارم. حالا اگه مزاحمم بگو
- من که دارم میگم تو به خودت نمیگیری
إ اسماء
- شوخی کردم بابا ، بعد از ظهر ییا خونمون دیگه هم زنگ نزن میخوام
بخوابم
پروووو. باشه، پس فعلا
- فعلا
گوشی رو پرت کردم اونور و دوباره خوابیدم چشمام داشت گرم میشد که
گوشیم دوباره زنگ خورد.
فکرکردم مریم ، کلی فوشش دادم ...
بدون اینکه به صفحه ی گوشی نگاه کنم جواب دادم
بله، مگه نگفتم دیگه زنگ نزن
صدای یه مرد بود، رو صفحه ی گوشی نگاه کردم محسنی بود سریع گوشی
قطع کردم
خدا بگم چیکارت نکنه مریم
_ دوباره زنگ زد صدامو صاف کردمو جواب دادم. بله بفرمایید ...
سلام خوب هستید آبجی
بعد از ازدواجم با علی بهم میگفت آبجی، از لحن آبجی گفتنش خندم
گرفت
- ممنون شما خوب هستید ؟
الحمدالله ببخشید میخواستم راجب یه موضوعی باهاتون حرف بزنم
- خواهش بفرمایید
نه اینطور ی که نمیشه. شما کی وقت دارید بیینمتون ؟
- آخه ...
_ حرفمو قطع کردو گفت: علی بهم گفت ییام و ازتون کمک بگیرم
اسم علی رو که آورد لبخند رو لبم نشست
-بهتون اطلاع میدم. فعلا خدافظ
خدافظ
_ چند دقیقه بعد گوشیم بازم زنگ خورد ایندفعه با دقت به صفحه ی
گوشی نگاه کردم. با دیدن صفر های زیادی که تو شماره بود فهمیدم علی
سریع جواب دادم
- الو سلام
الو سلام اسماء جان خواب بودی ؟
- عزیزم بیدار بودم
چه خبر
- سلامتی. تو چه خبر کی میای ؟؟
إ اسماء تو باز اینو گفتی دوهفته هم نیست که اومدم
_ إ خوب دلم تنگ شده
منم دلم تنگ شده، حالاـبذار چیزیو که میخوام بگم باید زود قطع کنم
- با ناراحتی گفتم: خب بگو
محسنی بهت زنگ زد دیگه...
- آره
ازت کمک میخواد اسماء هرکاری از دستت بر میاد براش بکن....
#ادامه_دارد...
نویسنده خانم علی ابادی
💕 #عاشقانه_دو_مدافع💕
#قسمت_شصت_سوم
باشه چشم …
من دیگه باید برم کاری نداری مواظب خودت باش
- چشم. خدافظ
خدافظ
_ با حرص گوشی رو قطع کردم زیر لب غر میزدم(یه دوست دارم هم
نگفت)از حرفم پشیمون شدم .
حتما جلوی بقیه نمیتونست بگه
دیگه خوابم پرید. لبخندی زدم و از جام بلند شدم. اوضاع خونه زیاد خوب
نبود چون اردلان فردا باز میخواست بره سوریه
برای همین تصمیم گرفتم که با محسنی و مریم بیرون حرف بزنم.
_ یه فکری زد به سرم اول با مریم قرار میذارم. بعدش به محسنی هم
میگم بیاد و باهم روبروشون میکنم.
کارهای عقب افتادمو یکم انجام دادم و به مریم زنگ زدم و همون پارکی
که اولین بار با علی برای حرف زدن قرار گذاشتیم، برای ساعت ۴قرار
گذاشتم.
_ به محسنی هم پیام دادم و آدرس پارک رو فرستادم و گفتم ساعت ۵
اونجا باشه.
لباسامو پوشیدم و از خونه اومدم ییرون
ماشین علی دستم بود اما دست و دلم به رانندگی نمیرفت...
سوار تاکسی شدم و روبروی پارک پیاده شدم
روی نیمکت نشستم و منتظر موندم.
مریم دیر کرده بود ساعت رو نگاه کردم ۴:۳۵ دقیقه بود. شمارشو گرفتم
جواب نمیداد.
ساعت نزدیک ۵ بود، اگه با محسنی باهم میومدن خیلی بد میشد
_ ساعت ۵ شد دیگه از اومدن مریم ناامید شدم و منتظر محسنی شدم .
سرم تو گوشیم بود که با صدای مریم سرمو آوردم بالا ...
مریم همراه محسنی ، درحالی که چند شاخه گل و کیک دستشون بود
اومدن...
_ با تعجب بلند شدم و نگاهشون کردم ، مریم سریع پرید تو بغلمو گفت:
تولدت مبارک اسماء جونم
آخ امروز تولدم بود و من کاملا فراموش کرده بودم. یک لحظه یاد علی
افتادم، اولین سال تولدم بود و علی پیشم نبود. اصلا خودشم یادش نبود
که امروز تولدمه امروز که بهم زنگ زد یه تبریک خشک و خالی هم نگفت.
بغضم گرفت و خودمو از بغل مریم جدا کردم.
_ لبخند تلخی زدم و تشکر کردم
خنده رو لبهای مریم ماسید ...
محسنی اومد جلو سریع گفت: سلام آبجی ، علی به من زنگ زد و گفت که
امروز تولدتونه و چون خودش نیست ما بجاش براتون تولد بگیریم.
مات و مبهوت نگاهشون میکردم
دوباره زود قضاوت کرده بودم راجب علی
مریم یدونه زد به بازومو گفت: چته تو، آدم ندیدی...
_ دوساعته داری ما رو نگاه میکنی
خندیدم و گفتم؛ خوب آخه شوکه شدم، خودم اصلا یادم نبود که امروز
تولدمه. واقعا نمیدونم چی باید بگم
چیزی نمیخواد بگی. بیا بریم کیکتو ببر که خیلیگشنمه
روی یه نیمکت نشستیم به شمع ۲۲سالگیم نگاه کردم. از نبودن علی
کنارم و مسخره بازیاش ناراحت بودم حتی نمیدونستم اگه الان پیشم بود
چیکار میکرد...
_ کیکو میمالید رو صورتم و در گوشم بهم میگفت خانمم آرزو یادت نره،
فقط لطفا منم توش باشم. اذیتم میکردو نمیزاشت شمع رو فوت کنم. آهی
کشیدم و بغضمو قورت داد.
زیر لب آرزوکردم "خدایا خودت مواظب علی من باش من منتظرشم"
شمع رو فوت کردم و کیکو بریدم...
مریم مثل این بچه های دو ساله دست میزدو بالا پایین میپرید
محسنی بنده خدا هم زیر زیرکی نگاه میکردو میخندید.
لبخندی نمایشی رو لبم داشتم که ناراحتشون نکنم
مریم اومد کنارم نشست: خوووووب حالا دیگه نوبت کادوهاست
- إ وا مریم جان همینم کافی بود کادو دیگه چرا ...
وا اسماء اصل تولد کادوشه ها. چشماتو ببند
حالا باز کن یه ادکلن تو جعبه که با پاپیون قرمز تزئین شده بود.
گونشو بوسیدم، گفتم وااااای مرسی مریم جان
_ محسنی اومد جلو با خجالت کادوشو دادو گفت: ببخشید دیگه آبجی من
بلد نیستم کادو بگیرم ، سلیقه ی مریم خانومه، امیدوارم خوشتون ییاد.
کادو رو باز کردم یه روسری حریر بنفش با گلهای یاسی واقعا قشنگ بود.
از محسنی تشکر کردم. کیک رو خوردیم و آماده ی رفتن شدیم. ازجام
بلند شدم که محسنی با یه جعبه بزرگ اومد سمتم: بفرمایید آبجی اینم
هدیه ی همسرتون قبل از رفتنش سپرد که بدم بهتون.
_ از خوشحالی نمیدونستم چیکار باید بکنم جعبه رو گرفتم و تشکر کردم .
اصلا دلم نمیخواست بازش کنم
تو راه مریم زد به بازومو گفت: نمیخوای بازش کنی ندید پدید...
ابروهامو به نشونه ی نه دادم بالا و گفتم: بیینم قضیه ی خواستگاری محسنی الکی بود
#ادامه_دارد...
نویسنده خانم علی ابادی
آرزویشھادتوقتےازبیومپاڪشد
ڪهفهمیدمعشقشبایدتویدلتباشه
ودرعملتنمودپیداکنه…
نہتوۍبیوگرافیتتوچشــممردمڪنۍ!🚶🏻♂
#آرهخلاصہ...
بهتر آن است سخن وصف مخاطب باشد
شعر من درد و دل مادر زینب باشد
پشت کردی به سقیفه که بگویی حق کیست
حق علی باشد و رفتار علی جز حق نیست!
ِاِلهی عَظُمَ الْبَلاء✨
ُوَبَرِحَ الْخَفآءُ🍃
وَانْکَشَفَ الْغِطآء💫
ُوَانْقَطَعَ الرَّجآء🌱
ُو َضاقَتِ الاَْرْض🌏
ُوَمُنِعَتِ السَّمآء🌃
وَاَنْتَ الْمُسْتَعان🍃
ُوَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی💫
وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآء🌾
ِاَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد✨
اُولِی الاَْمْر ِالَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ ✨
وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ🌿
فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلا قَریباً🌸
کَلَمْحِ الْبَصَرِاَو ْهُوَ اَقْرَب🥀
ُیا مُحَمَّدُ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یامُحَمَّدُ ✨
اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ ☘
و َانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ🌻
یا مَوْلانا یاصاحِبَ الزَّمان✨
ِالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 😞💔
اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی✨
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🤲🏻
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل🌸
َیااَرْحَمَ الرّاحِمینَ🙃💫
بِحَقِّ مُحَمَّد وَالِهِ الطّاهِرین🌺
امیرالمومنینعلیهالسلام :
واللهاگرتمامزمینازدشمنپرشـود
ومنیکتنـهباآنهامواجهشوم،
نهباڪیدارمونهوحشتی ..
•.
#نھجالبلاغه💚!
مولاےمانمونہدیگرنداشتہاست
اعجازخلقتاستوبرابرنداشتہاست
دیدیمدرغدیرکہدنیابہجزعلے
آیینہاۍبراۍپیمبـرنداشتہاسـت!-
•.
#عیدڪممبروڪ💚!
غذا دادن بہ یڪ نفر
در روز غدیر مانند غدا دادن بـہ
همه پیامبران و صدیقان است
•.
-امــامصادقعلیهالسلام🌱!
همین الان یہویے:↯
دستتو بزار رو سینتــ یہ دیقہ
زمان بگیـر و مدام بگو یامہدۍ
حداقلشاینہ ڪهـ
روزِ قیامتــ میگے قلبـم روزۍ یہ
دیقہ بہ عشقہ آقام زده . . .(:🙂💚
”اگر یڪ نفر را بہ او وصڸ ڪردے
براے سپاھش تُ سردار یارے“
اَصـلونَسـَبوَمـَذھَـبِمٰـآراچـوبِخَوآھِیـد
آغـٰازِمُسـَلمـٰانِۍِمـٰآروزِغـَدِیـراَسـت!
#خُجَـستہبـٰآدعِیـدِوِلـآیَـت💚••
توڪِتـٰابِسِہدَقِیقِہدَرقِیـٰامَتمِیگُفت:
آدَمهـٰایِۍرادِیدَمڪِہدَردُنیـٰا
فِڪرمِیڪَردِیمشَھِیدهَستَـند
دَرقِطعِہشُھَداهَـمخـٰاڪِشـٰانڪَردِیم...؛
امـٰااِینجـٰادِیدَمڪِہشَھِیـدمَحسوبنَشُـدَند!
#بِـتَرسِیماَزاِیـنجُملِھ💔'!
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
لـذتعشـقبہاینحـسبلاتڪلیفےست.!
حرمـتقسـمتمآیابشـودیـانشـود...(:
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
گویمبهتمامخلق
خواهینشوىرسوا«دلدادهیحیدر»شو💙📎
همرنگ جماعت نه !
°•♡بـہوقتعـٰاشقے♡°•
منمعتقدمخلقتمنعلتداشتھ؛
منزادهشدمتابہفدایتگردمـ!..シ'
گویمبهتمامخلق
خواهینشوىرسوا«دلدادهیحیدر»شو💙📎
همرنگ جماعت نه !