#خنده_تاخاڪریز
بار اولم بود که مجروح میشدم و زیاد بیتابی میکردم 😢😰یکیح از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت:«چیه، چه خبره؟»🤔تو که چیزیت نشده بابا!😄
تو الان باید به بچههای دیگر هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه میکنی؟!😅 تو فقط یک پایت قطع شده!😧😳 ببین بغل دستی است سر نداره😔 هیچی هم نمیگه، 😔این را که گفت بیاختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود!
بعد توی همان حال که درد مجال نفسکشیدن هم نمیداد کلی خندیدم😂😂 و با خودم گفتم عجب عتیقههایی هستند این امدادگرا.😏
♥️~•
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
#خنده_تاخاڪریز😂
256 بفرستید 😧
برای اینکه شناسایی نشیم تو مکالمات بی سیم👥 برای هر چیزی یک کد رمز گذاشته بودیم.کد رمز آب هم 256 بود.من هم بی سیم چی بودم .چندین بار با بی سیم اعلام کردم 🗣که 256 بفرستید.اما خبری نشد .بازهم اعلام کردم برادرای تدارکات 256تموم شده برامون بفرستید ، اما خبری نمی شد .تشنگی و گرمای هوا امان بچه ها را بریده بود. من هم که کمی عصبانی شده😠 بودم و متوجه نبودم بی سیم رو برداشتم و با عصبانیت گفتم😠🗣 مگه شما متوجه نیستیدبرادرا؟ میگم 256 بفرستید بچه ها از تشنگی مردند.😬تا اینو گفتم همه بچه ها زدند زیر خنده😂😂 و گفتند با صفا کد رمز رو که لو دادی.😉اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم و با بچه ها زدیم زیر خنده 😂😂😂و همه تشنگی رو یادشون رفت.😊
♥️
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
#خنده_تاخاڪریز 😂
اول ڪه رفته بوديم گفتند كسي حق ورزش ڪردن🚶♂ نداره
يہ روز يڪي از بچه ها رفت ورزش🏃♂ كرد
مامور عراقے👮♂ تا ديد اومد
در حالي ڪه خودڪار✏️ و ڪاغذ📋 دستش بود
براي نوشتن اسم دوستمون جلو آمد و گفت : مااسمك؟ اسمت چيه؟🤭
رفيقمون هم ڪه شوخ😉 بود برگشت گفت : گــچ پــژ 🙄
باور نمي ڪنيد تا چند دقيقہ اون مامور عراقي هر ڪاري ڪرد اين اسم رو تلفظ ڪنه نتونست☹️
ول ڪرد گذاشت و رفت و ما همينطور مي خنديديم🤪
بہ وَقت عاشِقے🥀
◤ ◥
#خنده_تاخاڪریز☻︎
یه بچه بسیجے بود خیلی اهل معنویت
و دعا بود...😍
برای خودش یه قبری ڪنده بود. 😍
شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز
و نیاز مےڪرد.😊
ما هم اهل شوخے بودیم
یه شب مهتابـے سه، چهار نفر شدیم
توی عقبه...😝
گفتیم بریم یه ڪمے باهاش
شوخے ڪنیم!
خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم😂
با بچه ها رفتیم سراغش...
پشت خاڪریز قبرش نشستیم.
اون بنده ی خدا هم داشت با یه
شور و حال خاصے نافله ی شب
مے خوند.😍
دیگه عجیب رفته بود تو حال! 😉
ما به یڪے از دوستامون ڪه
تن صدای بالایـے داشت،
گفتیم داخل قابلمه برای این ڪه
صدا توش بپیچه و به اصطلاح
اڪو بشه، 😂
بگو: اقراء
یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد
به لرزیدن
و به شدت متحول شده بود
و فڪر مےڪرد براش آیه نازل شده!
دوست ما برای بار دوم و سوم
هم گفت: اقراء
بنده ی خدا با شور و حال و
گریه گفت: چے بخونم ؟؟!!!😂
رفیق ما هم با همون صدای بلند
و گیرا گفت :
باباڪرم بخون 😂😂😂😂