eitaa logo
"بـہ‌وقت‌عـٰاشقے"
461 دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
بار اولم بود که مجروح می‌شدم و زیاد بی‌تابی می‌کردم 😢😰یکیح از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت:«چیه، چه خبره؟»🤔تو که چیزیت نشده بابا!😄 تو الان باید به بچه‌های دیگر هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه می‌کنی؟!😅 تو فقط یک پایت قطع شده!😧😳 ببین بغل دستی است سر نداره😔 هیچی هم نمی‌گه، 😔این را که گفت بی‌اختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود! بعد توی همان حال که درد مجال نفس‌کشیدن هم نمی‌داد کلی خندیدم😂😂 و با خودم گفتم عجب عتیقه‌هایی هستند این امدادگرا.😏 ♥️~• ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
😂 256 بفرستید 😧 برای اینکه شناسایی نشیم تو مکالمات بی سیم👥 برای هر چیزی یک کد رمز گذاشته بودیم.کد رمز آب هم 256 بود.من هم بی سیم چی بودم .چندین بار با بی سیم اعلام کردم 🗣که 256 بفرستید.اما خبری نشد .بازهم اعلام کردم برادرای تدارکات 256تموم شده برامون بفرستید ، اما خبری نمی شد .تشنگی و گرمای هوا امان بچه ها را بریده بود. من هم که کمی عصبانی شده😠 بودم و متوجه نبودم بی سیم رو برداشتم و با عصبانیت گفتم😠🗣 مگه شما متوجه نیستیدبرادرا؟ میگم 256 بفرستید بچه ها از تشنگی مردند.😬تا اینو گفتم همه بچه ها زدند زیر خنده😂😂 و گفتند با صفا کد رمز رو که لو دادی.😉اینجا بود که متوجه اشتباهم شدم و با بچه ها زدیم زیر خنده 😂😂😂و همه تشنگی رو یادشون رفت.😊 ♥️ ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
😂 اول ڪه رفته بوديم گفتند كسي حق ورزش ڪردن🚶‍♂ نداره يہ روز يڪي از بچه ها رفت ورزش🏃‍♂ كرد مامور عراقے👮‍♂ تا ديد اومد در حالي ڪه خودڪار✏️ و ڪاغذ📋 دستش بود براي نوشتن اسم دوستمون جلو آمد و گفت : مااسمك؟ اسمت چيه؟🤭 رفيقمون هم ڪه شوخ😉 بود برگشت گفت : گــچ پــژ 🙄 باور نمي ڪنيد تا چند دقيقہ اون مامور عراقي هر ڪاري ڪرد اين اسم رو تلفظ ڪنه نتونست☹️ ول ڪرد گذاشت و رفت و ما همينطور مي خنديديم🤪 بہ وَقت عاشِقے🥀
◤ ◥ ☻︎ یه بچه بسیجے بود خیلی اهل معنویت و دعا بود...😍 برای خودش یه قبری ڪنده بود. 😍 شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد.😊 ما هم اهل شوخے بودیم یه شب مهتابـے سه، چهار نفر شدیم توی عقبه...😝 گفتیم بریم یه ڪمے باهاش شوخے ڪنیم‌! خلاصه قابلمه ی گردان را برداشتیم😂 با بچه ها رفتیم سراغش... پشت خاڪریز قبرش نشستیم. اون بنده ی خدا هم داشت با یه شور و حال خاصے نافله ی شب مے خوند.😍 دیگه عجیب رفته بود تو حال! 😉 ما به یڪے از دوستامون ڪه تن صدای بالایـے داشت، گفتیم داخل قابلمه برای این ڪه صدا توش بپیچه و به اصطلاح اڪو بشه، 😂 بگو: اقراء یهو دیدم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد به لرزیدن و به شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد براش آیه نازل شده! دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء بنده ی خدا با شور و حال و گریه گفت: چے بخونم ؟؟!!!😂 رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت : باباڪرم بخون 😂😂😂😂