eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
477 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ قسمت 📗 ــ ایشون اقای مهندس هستن دیگه☺ با شنیدنش لحن صدای بابام عوض شد چون آشپزخونه پشت بابام بود نمیتونستم دقیق ببینمش ولی با لحن خاصی گفت : ــ شوخی میکنید؟! 😟😏 که پدر سید گفت : ــ نه به خدا شوخیمون چیه... آقای مهندس ان‌شاءالله داماد آینده همین ایشون هستن با شنیدن داماد یه تبسم خاصی رو لب سید اومد و سرشو پایین انداخت☺ولی دیدم بابام از جاش بلند شد و صداشو بلند کرد و گفت : 🗣 ــ آقا شما چه فکری با خودتون کردید که اومدید اینجا؟؟😠 فکر کردید دختر دسته‌ی گل من به شما جواب مثبت میده...😏 همین الانش کلی خواستگار سالم و پولدار داره ولی محل نمیکنه اونوقت شما با پسر معلولت پا شدی اومدی اینجا خواستگاری؟! 😡 جمع کنید آقا... زهرا خواست حرفی بزنه ولی سید با حرکت دستش جلوشو گرفت و اجازه نداد😕😒 پدر سید آروم با صدای گرفته‌ای گفت : ــ پس بهتره ما رفع مزاحمت کنیم😔 ــ هر جور راحتید...😠 ولی آدم لقمه رو اندازه دهنش میگیره. مادر و پدر سید بلند شدن و زهرا هم آروم ویلچر رو هل میداد به سمت در...✨انگار آوار خراب شده بود روی سرم😢نمیتونستم نفس بکشم و دلم میخواست زار زار گریه کنم😭پاهام سست شده بود... میخواستم داد بزنم ولی صدام در نمیومد ...دلم رو به دریا زدم و رفتم بیرون... پدر و مادر سید از در خروجی بیرون رفته بودن و سید و زهرا رسیده بودن لای در🚪بغضمو قورت دادم و آروم به زور صدام در اومد و سلام گفتم😢 بابام سریع برگشت و گفت : ــ تو چرا بیرون اومدی😠...برو توی اتاقت😡 ولی اصلا صداشو نمیشنیدم... زهرا بهم سلام کرد ولی سید رو دیدم که آروم سرش رو بالا اورد و باهام چشم تو چشم شد👀💕 اشکی که گوشه‌ی چشمش حلقه زده بود آروم سر خورد و تا روی ریشش اومد.😢سرش رو پایین انداخت و اروم به زهرا گفت ــ بریم...😞 و زهرا هم ویلچر رو به سمت بیرون هل داد...✨ بعد اینکه رفتن و در رو بستن من فقط گریه میکردم😭😫 بابام خیلی عصبانی بود و فقط غر میزد😠 ــ مسخرش رو در آوردن😡 یه کاره پا شدن اومدن خونه ما خواستگاری و رو کرد به سمت من و گفت : ــ تو میدونستی پسره فلجه؟! 😠 ــ منم با گریه گفتم :😢 بابا اون فلج نیست😢جانبازه😔 ــ حالا هرچی... فلج یا جانباز یا هر کوفتی... وقتی نمیتونه رو پای خودش وایسته یعنی یه آدم عادی نیست😠 ادامه دارد... 📚 نویسنده : سیدمهدی‌بنی‌هاشمی ⚠️ و