"بِسمِـ رَبِ الشُهَدا"
آهستہ تر اینجا وجب به وجبش آمیختہ به ریــزه استخوان ها و چشــم انتظاری های دختــریست که گرمــای دستان پینہ بستہ پدر را احســـاس نکرده.💔👣
روزی در خیال واهی;خــود را اینگونه می پنداشتند:مرواریدی در صدف.💎
اینجا چشم و گوش دلت آســمان ابری بغضت را بارانــی می کنــد⛱️
اینجا قلــب ها به تلاطــم افتاد تا امنیتت متلاطم نشود😔💓
ســر هایشان را دادند و فدای تار و پود چـــادر "تُ"کــردند🤍💙
پاے بر نفس عماره نهــادند و آرزو هایــشان را قربانی رویاهای رنگارنگت کردند🌈💥👣
عاشقــانہ خـط مقدم را پیمودند تا همچنان خط خواستہ هایت نــا محدود باشد🤍
اینجا ارونــد وحشـی گلگون کفن هایی را در خــود دفن کرده🌊😔💔
بایـــد چون جوان 14 ساله ی میدان نبرد دلــت بیمار باشد تا نیمہ شب در علقمہ از اعمــاق وجــود ندای "العفـــو العفــو" را بر زبـــان جاری سازی و همزمــان اشڪ گونــہ هایت سرازیــر و در شوره زار هاے شلمچہ روان شود🌊😭😔
تا ڪـــربلا قدمـــی بیــش نمانده خالصــانہ اربابشـــان را مناجــات ڪن.(یا حسین ع)💚
اینجا هــر مین با انفجارش فرشتــہ ای زمیــنی را بہ سمت آسمــان سوق می دهــد💛💥
از معــراج تا عرش بوی عطـــر امیدشان بہ پیروزی هنوز هــم استشمام می شود💙🌈
از قیــام تا سجودشــان بارانی از تواضع ریزان است⛱️💙
در قنوتشــان زمزمہ شهادت جاری بود❣️
و سوگنــد به قلب های از آب پاک و زلال تر که سیاهی چادر از خون "تُ"کوبـــنده تر است😎💪🏻
#شمافرستادید:)📦🍃
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─