eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
478 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
من باااا تو رسیدم به خدا♥️ با تبسم های گرمت روز من آغاز شد   صبح آمد خنده ات جاریست لبخندت بخیر شهیدم   ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
به دنیا آمــــدی ، هـادی بمـانی تو هستی ، زندہ ای پس هـــادی اَم باش . . . 🌀 ♥️ ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─ @emam_hasani_ha ─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
°♥🌿° ›•[وقتے بهش می‌گفتیم چرا گمـنام ڪار می‌ڪنے ..!🍃 میگفت: ای بابا، همیشهـ ڪاری ڪن ڪه اگهـ خدا تو رو دید خوشش‌ بیاد نهـ مـردم (: ]•‹🌻 🦋 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 بہ وَقت عاشِقے🥀
خیلی خوبه که حواست بهمون هست داداش✋🏻😍 😌 بہ وَقت عاشِقے🥀
∞دلت ڪه گرفت با رفیقے درد و دل ڪن ⇜ڪه آسمانی باشد♥️Γ این زمینیـها در ڪارِ خود مانده اند
ابراهیم میگفت: 🍃بهتره که شبها زود بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و سرحال بخونیم. کسی که نماز ظهر و مغرب رو اول وقت بخونه هنر نکرده چون بیدار بوده. آدم باید نماز صبح هم اول وقت بخونه.
°|💌|° حدود سال 1354بود که مشغول تمرین بودیم که ابراهیم وارد سالن شد و یکی از دوستان هم بعد از او وارد سالن شد و بی مقدمه گفت: داداش ابراهیم ، تیپ وهیکلت خیلی جالب شده.😎 وقتی داشتی تو راه می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرفات می زدن،😄شلوار وپیراهن شیک که پوشیده بودی و از ساک ورزشی هم که دستت بود، کاملاً مشخص بود ورزشکاری.✋ ابراهیم با شنیدن این حرفها یک لحظه جاخورد. انگار توقع چنین حرفی را نداشت و خیلی توی فکر رفت. ابراهیم از آن روز به بعد پیراهن بلند و شلوار گشاد می پوشید و هیچ وقت هم ساک ورزشی همراه نمی آورد و لباس هایش رو داخل کیسه پلاستیکی می ریخت.😐🤦‍♂ هر چند خیلی از بچه ها می گفتند : بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! 🙄😶 ما باشگاه می ائیم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم و... ، تو با این هیکل روی فرم این چه لباس هایی است که می پوشی؟ ابراهیم هم به حرفهای اونها اهمیتی نمی داد و به دوستانش توصیه می کرد: اگر ورزش رو برای انجام بدین عبادت است و اما اگر به هر نیت دیگری باشین خواهید کرد. البته ابراهیم در جاهای مناسبی از توانمندی بدنی اش استفاده می کرد .مثلاً ابراهیم را دیده بودند در یک روز بارانی که آب در قسمتی از خیابان جمع شده بود و پیرمردها نمی توانستند از آن معبر رد شوند ، ابراهیم آنها را به کول می گرفت و از اون مسیر رد می کرد.✋😊 ♥️✌🏻🇮🇷 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌
~🕊 یادم هست کلاس چهارم٬ توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!! قهرمانی که با اسم و خا طره اش بزرگ شدیم!! "پطروس" توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!! همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود!! پطرس ذهن ما خسته بود٬ تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و...!! سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ هانس بوده است!! تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" آن را نوشته بود!! بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!! خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!! شاید آن وقتها اگر میفهمیدیم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت میشدیم!! اما توی همان روزها٬ سرزمین من پر از بود!! قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!! ✨: جوانی که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش، بخشی از خاک کانال کمیل شد!! ✨: سرداری که سرش را خمپاره برد...!!! 🌿شهیدان علی، مهدی و حمید : سه برادر شهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!! 🌿شهیدان مهدی‌ و‌ مجید : دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!! ✨: کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت!!! ✨: دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه دهلاویه به شهادت رسید!!! و....... کاشکی زمان بچگیمان لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی خودمان را هم یادمان میدادند!! ما که خودمان قهرمان داشتیم!!! 💫روحشان شاد و يادشان گرامی باد..
~🕊 یادم هست کلاس چهارم٬ توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!! قهرمانی که با اسم و خا طره اش بزرگ شدیم!! "پطروس" توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!! همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود!! پطرس ذهن ما خسته بود٬ تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و...!! سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ هانس بوده است!! تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" آن را نوشته بود!! بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!! خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!! شاید آن وقتها اگر میفهمیدیم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت میشدیم!! اما توی همان روزها٬ سرزمین من پر از بود!! قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!! ✨: جوانی که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش، بخشی از خاک کانال کمیل شد!! ✨: سرداری که سرش را خمپاره برد...!!! 🌿شهیدان علی، مهدی و حمید : سه برادر شهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!! 🌿شهیدان مهدی‌ و‌ مجید : دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!! ✨: کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت!!! ✨: دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه دهلاویه به شهادت رسید!!! و....... کاشکی زمان بچگیمان لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی خودمان را هم یادمان میدادند!! ما که خودمان قهرمان داشتیم!!! 💫روحشان شاد و يادشان گرامی باد..
بلا فاصله نگاهم 👀به سرابراهیم افتاد🤯 قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود😲 مسیریک گلوله را می شدبرروی موهای اودید🔥 باتعجب گفتم😳: داش ابرام سرت چی شده🤔؟ دستی به سرش کشید🙆‍♂️ بادهانی که به سختی باز میشدگفت😧: میدانی چراگلوله جُرات نکرد وارد سرم بشود💪؟ گفتم چرا🤨؟... ابراهیم لبخندی زدوگفت🙂: گلوله خجالت کشید😓وارد سرم بشود،چون پیشانی بند *یامهدی* به سرم بسته بودم♥️... ♥️ 🥀
|•💌🌿•| همیشہ میگفت : در زندگے، آدمے تر است ڪه ⇜ در برابر دیگران " " باشد 🙃 ⇜ و ڪار انجام ندهد 🤷‍♂ و این رمز موفقیت او در برخوردهایش بود🙂🌱 ♥️🌱
⟮.▹🌷◃.⟯ 💢نصیحت های ابراهیم به مردی که برایش مهم نبود: ♦️دوست عزیز! همسـ💞ـر شما برای شماست، نه برای دادن جلوی دیگران❌ می دانی چقدر از با دیدن همسر شما به گناه🔞 می افتد؟ ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪ‌لِوَلیڪَ‌الفَࢪج°•🌱📿•° ----------------------------
~🕊 عشــــــق ؛ لبخنـد نجیبے ست ڪه روے لب توسـت... خنده ات❤️ علتِ آغاز غزل خوانےهاست... ♥️🕊 ♥️🕊 .اُّلُّزُّهُّرُّاُّ🎀 🌸⃟اًّلًّلًّهًّمًّ عًّجًّلًّ لًّوًّلًّیًّکًّ اًّلًّفًّرًّجًّ🌸⃟
همیشه میگفت: بعد از به خداوند، توسل به حضرات معصومین؛ خصوصا "س" حلال مشکلات است... 🌱
•|♥|• ‌ .•°🧕🏻°•. ‌ می گفت: چادر یادگار🌼🖐🏻 حضرت زهرا(س) است♥️🍁 ایمان یک زن وقتی کامل می شود که حجاب را کامل رعایت کند...😌🌸 🧔🏻🍃
بلا فاصله نگاهم 👀به سرابراهیم افتاد🤯 قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود😲 مسیریک گلوله را می شدبرروی موهای اودید🔥 باتعجب گفتم😳: داش ابرام سرت چی شده🤔؟ دستی به سرش کشید🙆‍♂️ بادهانی که به سختی باز میشدگفت😧: میدانی چراگلوله جُرات نکرد وارد سرم بشود💪؟ گفتم چرا🤨؟... ابراهیم لبخندی زدوگفت🙂: گلوله خجالت کشید😓وارد سرم بشود،چون پیشانی بند *یامهدی* به سرم بسته بودم♥️...
یہ جا هسٺ:•°✨°• شہید ابراهــیم هادے•°🧡°• پُست نگہبانےرو •°💥°• زودتر ترڪ میڪنه•°👀°• بعد فرمانده میگهـ •°🤨°• ۳۰۰صلوات جریمتہ•°📿°• یڪم فڪر میڪنه و میگه؛•°😌°• برادرا بلند صلوات•°🔊°• همه صلوات میفرستن•°😁°• برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...•°😂°• 💚☘️ شآدی‌روح‌پآک‌شهدآ‌صلوآت(:🥀🖐🏼
🕊 مصطفے تمام ذهنش درگیر کارهای فرهنگی بود و علاقه داشت در زمینه ادیان و عرفان🌸 از طریق کارهای فرهنگی با بچه‌ها ارتباط برقرار کند اصلا بیشتر نیروهایش نوجوان بودند🌿 بیشتر کتاب هایی که مطالعه می‌کرد در خصوص شهدا بود📚 آن قدر زندگی شهدا را خوب خوانده بود ، که گویا با آن‌ها زندگی کرده است🙃♥️ همیشه هم به بچه‌ها پیشنهاد می‌کرد در خصوص زندگی شهدا مطالعه داشته باشند📖 بیشترین کتابی که هدیه می‌داد کتاب بود ✌️🏻 و خصوصیات اخلاقی او را روی خودش پیاده کرده بود✨ ♥️
⟮.▹🌷◃.⟯ رفــیق ...   آرزو نڪـن شهیـد بشـے ؛ آرزو ڪـن مـثل شهـدا زندگـے ڪـنی ...   🌹
🍃🌸 🍃رِفیق ... برایِ شهید شدن، هُنَر لازم است... هُنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس.. هُنَرِ بِه خُدا رسیدن...[🌷] هُنَرِ تَهذیب... تا هُنَرمَند نشی، شهید نِمیشی‌. 🌹 ‌
محال است به نگاه کنے و حال دلت عوض نشود💚🌹 لبخندش فرق دارد چون از جنس لبخند خداست...
○🌸||🌸○ [ ] میگفت چادر یادگار حضرت زهرا(س)است، ایمان یک زن وقتی کامل میشود که حجاب راکامل رعایت کند.
○🌸||🌸○ [ ] میگفت چادر یادگار حضرت زهرا(س)است، ایمان یک زن وقتی کامل میشود که حجاب راکامل رعایت کند.
...🌹📜 یه نفر اومده بود مسجد و از دوستان سراغ رو می گرفت . 🌸بهش گفتم : " کار شما چیه ؟ بگین شاید بتونم کمکتون کنم " گفت : " هیچی ! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده ؟ قبرش کجاست ⁉️ " مونده بودم چی بهش بگم .. بعداز چند لحظه سکوت گفتم : " شهید ابراهیم هادی مفقودالاثره ، قبر نداره .. چرا سراغشو می گیری ⁉️ " با یه حزن خاص قضیه رو برام تعریف کرد : 🌸" کنار خونه ی ما تصویر یه شهید نصب کردند که مال شهید ابراهیم هادی هستش . من دختر کوچیکی دارم که هر روز صبح از جلوی این تصویر رد میشه و میره مدرسه . یه روز بهم گفت : " بابا این آقا کیه⁉️ " گفتم : " اینا رفتند با دشمنا جنگیدن و نذاشتن دشمن به ما حمله کنه و شهید شدند . " 🌸از زمانی که این مطلب رو به دخترم گفتم ، هر وقت از جلوی عکس رد میشه بهش سلام می کنه . 🌸چند شب پیش این شهید اومده به خواب دخترم بهش گفته من ابراهیم هادی ام ، صاحب همون عکس که بهش سلام می کنی ؛ 😍 بهش گفته : 🌸" دختر خانوم ! تو هر وقت به من سلام می کنی من جوابت رو میدم ؛ چون با این سن کم ، اینقدر خوب حجابت رو رعایت می کنی دعات هم می کنم " بعد از اون خواب دخترم مدام می پرسه : " این شهید ابراهیم هادی کیه ؟ قبرش کجاست ⁉️ " بغض گلوم رو گرفته بود .. حرفی برا گفتن نداشتم ؛ 🌸فقط گفتم : " به دخترت بگو اگه می خواهی شهید هادی همیشه هوات رو داشته باشه مواظب باش .. "👌
شب که دیر می‌اومد خونه در نمیزد . از روی دیوار میپرید تو حیاط ؛ و تا اذان صبح صبر می‌کرد، بعد به شیشه میزد ..! و همه را برای نماز بیدار میکرد .. بعد از شهادتش مادرم هر شب با صدای برخوردِ باد به شیشه می‌گفت : ابراهیم اومده :)❤️ - #شهید_ابراهیم_هادی🍭.