بازی اسم فامیل بود...
اسم با [شین] رو نوشته بود
#شهیده ...
کلی بهش خندیدیم!
بعدنا که شهید شد فهمیدیم
چه قدر عاشق بوده...💛
••●❥🥀🖤✦🥀🖤❥●••
#ام_الشهیدانہ
کاشنفسمونمیذاشت
یهجوریزندگےمیکردیم
کہسالدیگہهمینموقع
بہمادرامونمیگفتن ...؛
+مآدَرِشَهیدِه (:"💔
#شهیدہ
#دخترانہ
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
-❏̶ᬼ ̶̶̶̶ٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜٜ [̶꯭͞͞͞͞͞͞🦋]•꯭͞. ཽོཽོཽོཽོཽོ
ཽོ ཽོ
ཽོ ཽོ
̤⃝✿⃭ #میشه_عڪس_و_باٰز_کنے ̤⃝꯭⃭݊✿⃭𝄠
°᭄⛲ཽོ
°᭄🐳
⏎ اٰین آقا جونشو براٰت داٰده ۰۰۰
خوشتیپه؟؟؟🧢
خوشڪله نَ ؟؟؟ ✨
تازه پولدارم هس💸
آره خوشتیپه ، خوشڪله ، پولداره
،ورزشڪاره اما.
...مدل نیس❌❗
اون یه #شهیده❀⃟ٜٖٜ
لقبشم #شهید_لاڪچرے هست
امــــّـا یجور خاص خدا خریدارش شد..!!!❕
حتے میخواست تو لاستیڪ ماشین قایم
بشه تا مواظب تو باشه!!!!
₂⁶ روز بعد اعزام و.....
1روز قبل از شڪست داعش
فقط یڪ1روز
فدایے #حضرت_زینب ؏ شد
.
#شهید_بابک_نوری_هریس
و.... میتونے ببینے تا بدونے
شهادت واسه بچه مذهبیا نیس !!!
یک روز یک دختری از خواب بلند میشه
نگاه میکنه داره برف میاد😍❄☃
گوشی رو برمیداره📞
-الو بابایی سلام👧🏻
-سلام دخترم خوبی بابایی🧔🏻
-آره بابایی داره برف میاد چرا خوش حال نباشم👧🏻
-خوش بگزره بهت منم قول میدم زودی بیام باهم بازی کنیم.....🧔🏻
از اون ور یک دختر شهید از خواب بیدار میشه
میبینه داره برف میاد
خودت بگو
چیکار میکنه؟
زنگ میزنه؟
مگه بهشت شماره تلفن داره؟
باباش میاد ببردش برف بازی؟
حالا میخوای بگی شهدا شرمنده ایم؟
نه خودت بگو؟
شهدا شرمنده ایم🥀
😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣😣
#شهیده
#هدیه_امامحسین_به_قاتلاش😳😓
#تکان_دهنده ||💛🚕||•
امام حسین بعد از شهید شدن 72 یار آسمانیش ، برگشت به خِیام الاُسرة(خیمه ی خانواده اش).
با اهل محمل وداع کرد و...
آنگاه لباسی نو ، زیبا و گرانقیمت زیر رزمجامه اش پوشید و راهی میدان خون و خاکستر شد😔💔.
حضرت زینب(الصلاةُ والاسلام) از امام پرسید : میدانی شهید خواهی شد ، دلیل این تجملات ظاهر چیست؟ 😳
#و_امّا_پاسخ_امام👇
اون کسی که میاد بدن من رو عُریان و تکه و پاره کنه ، و لباسم رو به غارت ببره ، با امید و خوشحالی میاد که لباس نَسیبش بشه ؛ پس من نمیخوام وقتی لباس پاره و کهنه ی من رو دید ، نا امید بشه و دست خالی برگرده...
#تــــأمــــــل👇
امام حسین به دشمنش هم رحم میکرد و حتی بهترین هارو برای دشمناش میخواست...
آی امام حسینی ها ! آی کربلایی ها ! جا نمونید ؛ امام حسین حاجت میده😍
#شهیده
بچہ بودیم..
میگفتن هر یہ دونہ
صلواتے کہ بفرستین
یہ آجر الماس میشہ
براے ساختن خونتون تو بهشت!
ماهم یہ کاغذ مےگرفتیم دستمون
صلوات مےفرستادیم!
و براے فرشتہ ها ، نقشہ
خونمون رو مےکشیدیم..🍃💒
+هَمینقَدر زیـبآ
#شهیده
#ٵنٺقاݦ_سخٺ
#شہێد_محسن_فخࢪےزٵدہ
#طنز_جبهه😂🤞
طلبه های جوان👳آمده بودند برای #بازدید👀 از جبهه
0⃣3⃣نفری بودند.
#شب که خوابیده 😴بودیم
دوسه نفربیدارم کردند😧
وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜
مثلا میگفتند:
#قرمز چه رنگیه برادر؟!😐
#عصبی شده بودم😤.
گقتند:
بابابی خیال!😏
توکه بیدارشدی
#حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو #بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️
خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉
حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه #تشییعش کنند!😃😄
فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا
و #قول گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد!
گذاشتیمش روی #دوش🚿بچه ها و راه افتادیم👞
•| #گریه و زاری!😭😢
یکی میگفت:
ممدرضا !
نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
#شهیده دیگ چی میگی؟
مگه توجبهه نمرده!
یکی #عربده میکشید😫
یکی #غش می کرد😑
در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق #طلبه_ها
#جنازه را بردیم داخل اتاق
این بندگان خدا که فکر میکردند #قضیه جدیه
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر #میت
در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم :
برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک
نیشگون محکم بگیر☺️😂
رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت:
محمد رضا این قرارمون نبود😩
منم میخوام باهات بیااااام😭
بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید
وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند!
ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅
.....خلاصه آن شب با اینکه #تنبیه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم
#خنده_حلال😂
「🖤🖇•••」
پسراولگفت:
مادر،اجازههستبرمجبہہ؟
گفت:بروعزیزم...
رفتو؛والفجـرمقدماتےشہیدشد':
⟦ #شہیداحمدتلخابے
پسردومگفت:
مادر،داداشڪہرفتمنهمبرم!؟
گفت:بروعزیزم...
رفتوعملیاتخیبرشہیدشد':
⟦ #شہیدابوالقاسمتلخابے
همسرشگفت:
حاجخانومبچہهارفتند،ماهمبریم
تفنگبچہهاروےزمیننمونہ . .
رفتوعملیاتوالفجر۸شہیدشد':
⟦ #شہیدعلےتلخابے
مادربہخداگفت:
همہدنیامروقبولڪردے،
خودمروهمقبولڪن...
رفتودرحجخونینشہیدشد:
⟦ #شہیده ڪبرےتلخابے🌱🕊
#طنز_جبهه ✨😅
طلبه های جوان👳آمده بودند برای #بازدید👀 از جبهه
0⃣3⃣نفری بودند.
#شب که خوابیده 😴بودیم
دوسه نفربیدارم کردند😧
وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜
مثلا میگفتند:
#قرمز چه رنگیه برادر؟!😐
#عصبی شده بودم😤.
گقتند:
بابابی خیال!😏
توکه بیدارشدی
#حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو #بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️
خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉
حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه #تشییعش کنند!😃😄
فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا
و #قول گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد!
گذاشتیمش روی #دوش🚿بچه ها و راه افتادیم👞
•| #گریه و زاری!😭😢
یکی میگفت:
ممدرضا !
نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
#شهیده دیگ چی میگی؟
مگه توجبهه نمرده!
یکی #عربده میکشید😫
یکی #غش می کرد😑
در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق #طلبه_ها
#جنازه را بردیم داخل اتاق
این بندگان خدا که فکر میکردند #قضیه جدیه
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر #میت
در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم :
برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک
نیشگون محکم بگیر☺️😂
رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت:
محمد رضا این قرارمون نبود😩
منم میخوام باهات بیااااام😭
بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید
وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند!
ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅
.....خلاصه آن شب با اینکه #تنبیه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم