#من_با_تو
#قسمت_بیست_ونهم
آقای رسولے رییس دانشگاہ دستے بہ صورتش ڪشید و گفت :
ــ ڪہ اینطور!
دستهاش رو
روی میز بهم گرہ زد و ادامہ داد :
ــ بنیامین عظیمے پروندہ جالبے ندارہ!فڪرڪنم با این چیزایے هم ڪہ گفتے وقتش شدہ اخراج بشہ!
از روی صندلے بلند شدم، ڪیفم رو انداختم روی دوشم.
ــ هرطور صلاح میدونید،دلم نمیخواد آقای سهیلے بےگناہ این وسط
بسوزن!
آقای رسولے لبخندی زدو گفت :
ــ این وصلہها بہ امیرحسین نمےچسبہ! خوب میشناسمش!
سرم رو تڪون دادم و گفتم :
ــ میتونم برم؟
با دست بہ در اشارہ ڪرد و گفت :
ــ آرہ دخترم ممنون ڪہ اطلاع دادی!
با گفتن خدانگهدار از اتاق خارج شدم، سهیلے رو از دور دیدم ڪہ بہ این سمت مے اومد،آروم بہ سمتش رفتم،چند قدم باهام فاصلہ داشت، با صدای آروم گفتم سلام! زیر لب جواب داد خواست بہ راهش ادامہ بدہ ڪہ گفتم :
ــ میخواستم باهاتون صحبت ڪنم!
با فاصلہ رو بہ روم ایستاد،دست بہ سینہ جدی،نگاهش رو دوخت پشت سرم!پیرهن ڪرم رنگ...یقہ آخوندی با شلوار ڪتان مشڪے پوشیدہ بود،مثل همیشہ مرتب و تمیز!
محڪم اما با تُن آروم گفت :
ــ درخدمتم اما ممنون میشم از این بہ بعد ڪاری داشتید تو ڪلاس ها بگید!
متعجب نگاهش ڪردم جدی رو بہ رو نگاہ مےڪرد،منظورش رو خوب فهمیدم، درحالے ڪہ سعے مےڪردم آروم باشم گفتم :
ــ عذر میخوام اما عاشق چشم و ابروتون نیستم! خواستم بگم با آقایرسولے درمورد اتفاقات اخیر صحبت ڪردم
چیزی نگفت...ادامہ دادم :
ــ همہ چیزو حل مےڪنن ببخشید ڪہ تو دردسر افتادید.
با ڪنایہ اضافہ ڪردم :
ــ بہ قدری براتون آزاردهندہ بودہ ڪہ ذهنتون خستہ شدہ رفتہ سراغ فڪرای بیخودی!
دستهاش رو از دور سینہش آزاد ڪرد، صورتش رو بہ روی صورتم بود اما چشم هاش من رو نگاہ نمےڪرد!
ــ خانم هدایتے یہ سوال بپرسم؟
با دلخوری گفتم:
ــ بفرمایید!
ــ سوتفاهمهایے ڪہ برای عظیمے پیش اومدہ برای شما ڪہ پیش نیومدہ؟!
با چشمهای گرد شدہ نگاهش ڪردم!فڪر مےڪرد منظوری دارم ڪہ باهاش صحبت مےڪنم،خودش ڪمڪ ڪرد! دلم نمیخواست ماجرای امین اما بہ صورت توهمات این طلبہ شروع بشہ! بہ قدری عصبے شدمڪہ ڪم موندہ بود فحشش بدم!صدام رو ڪنترل ڪردم اما با حرص گفتم :
ــ براتون نامہ فدایت بشوم ڪہ نفرستادم ڪمڪم ڪنید...خودتون دخالت ڪردید!
انگشت اشارہم رو
رو بہ پایین گرفتم و ادامہ دادم :
ــ از هرچے فڪرڪنید ڪمترم اگہ دیگہ تو ڪلاسهاتون شرڪت ڪنم تا توهماتتون بیشتر از این ادامہ پیدا نڪنہ!
نگاهش رو
دوخت بہ ڪفشهاش آروم گفت :
ــ منظوری نداشتم اما اینطور بهترہ!
نگاہ تندی بهش انداختم و با قدمهای بلند ازش دور شدم، با خودش چے فڪر مےڪرد؟!
به قَلَــــم لیلی سلطانی