eitaa logo
°•♡بـہ‌وقت‌عـٰاشقے♡°•
478 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
326 فایل
﴾﷽﴿ اینجـا دل حڪم میفرماید...⚖️ - از ۲۲/خرداد/هزار سیصد۹۹ و مینویسیم❥︎ - پل ارتباطی: https://daigo.ir/secret/3211552716
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ درخت های بےبرگ رو بہ روم نگاہ ڪردم روی بعضےهاشون ڪمے جوونہ زدہ بود،بهار تو راہ بود! ڪش چادرم رو محڪم ڪردم و قدم برداشتم. پارڪخلوت بود،صدای جز قارقار ڪلاغ ها بہ گوش نمےرسید...ڪمے جلو رفتم امین رو دیدم ڪہ روی نیمڪت نشستہ و بہ رو بہ روش زل زدہ بود. بعداز ڪلے صحبت تونستم پدر و مادرم رو راضے ڪنم،اصرار داشتن تو خونہ صحبت ڪنیم اما قبول نڪردم!میخواستم دور از بقیہ و هیاهو باشیم! رسیدم بہ چند قدمیش... متوجہ حضورم شد بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ بلند شد و سلام ڪرد...جوابش‌رو دادم و نشستم،با فاصلہ نشست ڪنارم ساڪت بود، سڪوت رو شڪستم،جدی گفتم : ــ برای شنیدن حرفاتون اینجام! بہ موهاش دستے ڪشید و گفت : ــ یڪم برام سختہ! لبم رو بہ دندون گرفتم، از انتظار خستہ بودم! پاهام رو تڪون مےدادم،گرمایے تو بدنم احساس نمےڪردم، فقط سرما و سِر بودن دست هام و یڪ دنیا اضطراب! ڪمے جا بہ جا شد و گفت : ــ باشہ میگم از اولش...! جدی زل زدہ بود بہ رو بہ روش! ــ اولین باری ڪہ احساس ڪردم دوستت دارم هفت سالت بود! ضربان قلبم بالا رفت چقدر ڪر بود ڪہ ادامہ داد : ــ وقتے پسرای ڪوچہ اذیتت ڪردن و گریہ ڪردی! حس عجیبے بهت داشتم، حسے ڪہ تو شونزدہ سالگے برام واقعا عجیب بود! با خودم میگفتم برام مثل عاطفہ‌ای و برادرانہ دوستت دارم توام یہ دختر بچہ بیشتر نبودی!این احساس قوی‌تر مےشد و با برچسب مثل عاطفہ‌ست خودمو قانع مےڪردم! پیشونیش عرق ڪردہ بود،ادامہ داد : ــ تا اینڪہ چهاردہ‌پونزدہ سالت شد دیگہ نمےتونست حس برادرانہ باشہ!توام دوسم داشتے رفتارت اینو میگفت! دختر تو داری نبودی راحت مےشد فهمید! رفتارام دست خودم نبود، بہ خدا نبود چقدر خودمو سر زنش ڪردم سر نماز گریہ مےڪردم! اما دست و پا چلفتے بودم و نتونستم خودمو ڪنترل ڪنم میخواستم پا پیش بذارم خودت نذاشتے دست هاش رو بہ هم گرہ زد و بهشون خیر شد. ــ دوستت‌داشتم اما ازت بدم مےاومد، این بدترین دوست داشتن دنیاست! با تعجب نگاهش ڪردم و خواستم بپرسم چرا ڪہ خودش ادامہ داد : ــ خیلے ضعیف بودی،از طرز رفتار و دست پاچگیت متنفر بودم!مخصوصا بعد از ماجرای اون پسر همسایہ! گفتم امین وسوسہ شدی،نامحرمہ چون بهت نزدیڪہ فڪرمیڪنے دوسش داری! اصلا این دختر بہ تو نمیخورہ نمیخوای بچہ بزرگ‌ڪنے ڪہ! ساڪت شد خواست عذرخواهے ڪنہ‌ڪہ بدون ناراحتے گفتم : ــ مهم نیست! سرش رو تڪون داد : ــ برای خودم راہ‌حل ریختم ڪہ ازدواج ڪنم توام هردفعہ با ڪارات مسمم میڪردی! صورتش رو برگردوند سمتم نگاهش بہ زمین بود آروم گفت : ــ شب خواستگاری یادتہ؟ سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم. ــ پشیمون شدہ بودم! با تعجب گفتم : ــ فڪر مےڪردم جواب رد دادن! لبخند غمگینے زد : ــ نہ از ڪارم پشیمون شدم دلم پشت پنجرہ بود! نفسے ڪشیدم و چیزی نگفتم، زن و مردی از ڪنارمون رد شد بعد از رفتنشون گفت : ــ چقدر نذرڪردم جواب رد بدن! پوزخند زدم پس یڪ نقطہ‌ی اشتراڪ داشتیم! نفسش رو با شدت داد بیرون : ــ بعداز ازدواج بہ مریم علاقہ پیداڪردم! با گفتن اسم مریم صورتش درهم شد. ــ همون زنے بود ڪہ میخواستم بعداز ازدواجم بہ خدا سعے ڪردم بهت فڪرنڪنم و موفق شدم اما عذاب وجدان داشتم بعد از مریم اگہ هستے نبود نمیدونم چہ بلایے سرم مے‌اومد،جای یڪے تو قلبم خالیہ... خیلے آروم گفت : ــ جای اون دختربچہ! سریع اضافہ ڪرد : ــ دیگہ حرمت نمےشڪنم تو.... مڪث ڪرد و ادامہ داد : ــ شما لیاقت بیشتری داری بےانصافیہ بخوام درگیر من و دخترم بشے! بلند شدم... خبری از اون اضطراب اولے و ضربان بالای قلبم نبود! آروم گرفتم! دلایلش برام منطقے نبود غیرمنطقے هم نبود! ــ ڪاش اینا رو همون پنج سال پیش مے‌گفتید حتما اوضاعم بهتر میشد! بہ فعل جمع تاڪید ڪردم... لبخندی از سر آرامش زدم : ــ ممنون ڪہ بزرگترین لطف رو در حقم ڪردید! متعجب شد! ــ اگہ ازدواج مےڪردیم اگہ این اتفاق ها نمےافتاد شاید الان با تنفر داشتیم از هم جدا مےشدیم!من همون هانیہ دست و پا چلفتے مےموندم هیچوقت بہ خدا نمےرسیدم،چقدر میتونستم تو اون قالب بمونم؟! ممنون ڪہ خودم رو بهم هدیہ دادید! چیزی نگفت،خواستم برم ڪہ گفت: ــ یڪم امید داشتم... صدای بم مردونہ‌اش غم داشت! زمزمہ ڪردم : ــ ما ز یاران چشم یاری داشتیم! دوبارہ قصد ڪردم برم ڪہ گفت : ــ حلال میڪنے؟ همونطور ڪہ پشتم بهش بود از صمیم قلب گفتم : ــ حلالہ حلال! با قدم های آروم اما محڪم ازش دور شدم... داشتم بہ اگہ ها فڪر مےڪردم اگہ با امین ازدواج مےڪردم...سرم رو بلند ڪردم و خیرہ شدم بہ آسمون و لبخند زدم : بےحڪمت نیست ڪارات،شڪرت! به قَلَــــم لیلی سلطانی