0⃣6⃣3⃣1⃣#خاطـــرات_شـــــهدا🌷
🔰آستان #ملکوتی امام هشتم، او را شیفته خود کرده بود و به همین علت، برای انجام هر کاری، #توسل به آقا پیدا می کرد و می گفت:باید بروم و از #مولایم اجازه بگیرم....از پذیرفتن فرماندهی لشگر نوهد، خودداری ورزید و اعلام کرد: تا اجازه نگیرم، چیزی نمی گویم....
🔰زمانیکه به #مشهد مشرف می شدیم، حاجی حال و هوای عجیبی داشت. ساعتهای ⏰طولانی را در حرم به #مناجات و عبادت می گذراند و مثل اینکه، آلام درونی خویش را با توجهات خاصه ثامن #الائمه التیام می بخشید....
🔰در آخرين سفری که با هم بوديم شبي، در عالم رؤیا دیدم شهید مطهری، پرونده ای را به #محضر امام راحل آورند و با اشاره به حسن، چنین گفتند: این پرونده متعلق به ایشان است.....
امام نگاهی به #پرونده انداخته و با تبسم پاسخ دادند: پرونده این بنده خدا در دنیا بسته شده و ادامه کارهای ایشان برای آن دنیا می ماند....
🔰ماجرای خوابم را برای #حاج حسن، تعریف کردم. او که از خوشحالی در پوست خود نمی #گنجید، گفت:
جواب من، همین است و شاید، با قبول این مسئولیت به آرزوی خود برسم، انشاء الله....
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_حسن_آبشناسان🌷
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
جانم حسن (ع)
هرشفایی دیده ای در #مشهد و در #کربلا
از غباری شد ک طوفان از #بقیع آورده است
#ما_امت_حسنیم
#بقیع_را_میسازیم
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
+ چےآرومتمیڪنھ؟
-#مشهد صحنِگوهرشادخیرھبھگُنبداشکُاشک😍😭💔
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
@emam_hasani_ha
─┅═ঊঈ🖤ঊঈ═┅─
26.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فایل_تصویری
#مشهد
سه شب آخر صفر(شب سوم)
#شهادت_امام_رضا_ع
#هیئت_جانثاران_امام_زمام_عج
#شور
شده غوغایی...
#پیشنهاد_دانلود
#کربلایی_وحید_شکری
#جدید
#بسیار_زیبا
یکیازرفقامیگفت:🧔🏻
"قصد #ازدواج داشتم💍
گفتمبرم #مشهد وازامامرضا(ع)…
یهزنخوببخوام...❗️
رفتم #حرم ودرخواستموبهآقاگفتم...
شبشدوجاییواسهخوابنداشتم...☹️
هرجایحرمکهمیخوابیدم...💤
خادمامثهبختکروسرمخرابمیشدنکه...😢
"آقابلندشو..."
متوجهشدمکنارپنجرهفولاد…
یهعدهباپارچهسبزخودشونوبهنیتشفابستن…
کسیهمکاریبهکارشوننداره.
رفتمیهپارچهسبزگیرآوردمو.......
تااااصبحراحتخوابیدم...❗️
صبحشد...پارچهروواکردم...🌱
پاشدمکهبرمدنبالکاروزندگیم...
چشتونروزبدنبینه…😧
یهویکیدادزد :
"آیملت…شفاگرررفت…😱
#پنجرهفولادرضامریضاروشفامیده
بهثانیهنکشید،ریختنسرمو...😭
نزدیکبودلباساموپارهپورهکننکه…
خادمابهدادمرسیدنوبردنممرکزثبتشفا
یافتگان…❗️
"مدارکپزشکیتوبدهتاپزشکایما؛
مریضیوادعایشفاگرفتنتوتأییدکنن..."
"آقابیخیاااال😳…شفاکدومه…⁉️
خوابممیومد،جاواسهخوابنبود...
رفتمخودموبستمبهپنجرهفولادوخوابیدم😴…
همین"
تاااااینوگفتم…
یهچکخوابونددرِگوشموگفت:
"تاتوباشیدیگهبااحساساتمردمبازینکنی"🤕
خیلیدلمشکست💔
رفتمدمپنجرهفولادوبابغضگفتم:
"آقا؛دستتدردنکنه...دمتگرم💔
زنکهبهمونندادیهیچ…
یهکشیدهآبدارهمخوردیم.🤦🏻♂
همینجورکهداشتمنِقمیزدم…
یهویکیزدروشونموگفت:
"سلامپسرم❗️
"مجرّدی⁉️"
گفتمآره؛
"منیهدختردارمودنبالیهدومادخوبمیگردم☺️
اومدمحرمکهیهدومادخوبپیداکنم؛
تورودیدموبهدلمافتادبیامسراغت...
خلاااااصهههه...
تااینکهشدیمدوماداینحاجآقا🤵🏻
بعدازدواج
باخانومماومديمحرم...
ازآقاتشکركردموگفتم:
"آقا،ماحاضریما...😂
یهسیلیدیگهبخوریمو
یهزنخوبدیگههمبهمونبدیا😜😂
(بهروایتآقایموسویزاده)
#Sadat
#طنز
یکی از رفقا میگفت:
"قصد #ازدواج داشتم
گفتم برم #مشهد و از امام رضا(ع)…
یه زن خوب بخوام...❗️
رفتم #حرم و درخواستمو به آقا گفتم...
شب شد و جایی واسه خواب نداشتم...☹️
هر جای حرم که میخوابیدم...
خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که...😢
"آقا بلند شو..."
متوجه شدم کنار پنجره فولاد…
یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن…
کسی هم کاری به کارشون نداره.
رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و.......
تاااا صبح راحت خوابیدم...❗️
صبح شد...پارچه رو وا کردم...☺️
پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم...
چشتون روز بد نبینه…❗️
یهو یکی داد زد :
"آی ملت…شفا گرررفت…😱
#پنجره_فولاد_رضا_مریضا_رو_شفا_میده
به ثانیه نکشید، ریختن سرم و...😭
نزدیک بود لباسامو پاره پوره کنن که…
خادما به دادم رسیدن و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان…❗️
"مدارک پزشکیتو بده تا پزشکای ما؛
مریضی و ادعای شفا گرفتنتو تأیید کنن..."
"آقا بیخیاااال😳…شفا کدومه…⁉️
خوابم میومد،جا واسه خواب نبود...
رفتم خودمو بستم به پنجره فولاد و خوابیدم😴…
همین"
تاااا اینو گفتم…
یه چک خوابوند درِ گوشم و گفت:
"تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی…"🤕
خیلی دلم شکست💔
رفتم دم پنجره فولاد و با بغض گفتم:
"آقا؛دستت درد نکنه...دمت گرم💔
زن که بهمون ندادی هیچ…
یه کشیده آب دار هم خوردیم.
همینجور که داشتم نِق میزدم…
یهو یکی زد رو شونم و گفت:
"سلام پسرم❗️
"مجرّدی⁉️"
گفتم آره؛
"من یه دختر دارم و دنبال یه دوماد خوب میگردم...☺️
اومدم حرم که یه دوماد خوب پیدا کنم؛
تو رو دیدم و به دلم افتاد بیام سراغت...
خلاااااصهههه...
تا اینکه شدیم دوماد این حاج آقا😁
بعد ازدواج
با خانومم اومديم حرم...
از آقا تشکر كردم و گفتم:
"آقا،ما حاضریما...😂
یه سیلی دیگه بخوریم و
یه زن خوب دیگه هم بهمون بدیا 😂😂😂
(به روایت آقای موسوی زاده)
#يا_ضامن_آهو
♔♡j๑ïท🌱↷
『 ،
#رفیقݜهیدم
#شہیدبابڪنورے♥️
یکیازرفقامیگفت:🧔🏻
"قصد #ازدواج داشتم💍
گفتمبرم #مشهد وازامامرضا(ع)…
یهزنخوببخوام...❗️
رفتم #حرم ودرخواستموبهآقاگفتم...
شبشدوجاییواسهخوابنداشتم...☹️
هرجایحرمکهمیخوابیدم...💤
خادما هیمیگفتنکه...😢
"آقابلندشو..."
متوجهشدمکنارپنجرهفولاد…
یهعدهباپارچهسبزخودشونوبهنیتشفابستن…
کسیهمکاریبهکارشوننداره.
رفتمیهپارچهسبزگیرآوردمو.......
تااااصبحراحتخوابیدم...❗️
صبحشد...پارچهروواکردم...🌱
پاشدمکهبرمدنبالکاروزندگیم...
چشتونروزبدنبینه…😧
یهویکیدادزد :
"آیملت…شفاگرررفت…😱
#پنجرهفولادرضامریضاروشفامیده
بهثانیهنکشید،ریختنسرمو...😭
نزدیکبودلباساموپارهپورهکننکه…
خادمابهدادمرسیدنوبردنممرکزثبتشفا
یافتگان…❗️
"مدارکپزشکیتوبدهتاپزشکایما؛
مریضیوادعایشفاگرفتنتوتأییدکنن..."
"آقابیخیاااال😳…شفاکدومه…⁉️
خوابممیومد،جاواسهخوابنبود...
رفتمخودموبستمبهپنجرهفولادوخوابیدم😴…
همین"
تاااااینوگفتم…
یهچکخوابونددرِگوشموگفت:
"تاتوباشیدیگهبااحساساتمردمبازینکنی"🤕
خیلیدلمشکست💔
رفتمدمپنجرهفولادوبابغضگفتم:
"آقا؛دستتدردنکنه...دمتگرم💔
زنکهبهمونندادیهیچ…
یهکشیدهآبدارهمخوردیم.🤦🏻♂
همینجورکهداشتمنِقمیزدم…
یهویکیزدروشونموگفت:
"سلامپسرم❗️
"مجرّدی⁉️"
گفتمآره؛
"منیهدختردارمودنبالیهدومادخوبمیگردم☺️
اومدمحرمکهیهدومادخوبپیداکنم؛
تورودیدموبهدلمافتادبیامسراغت...
خلاااااصهههه...
تااینکهشدیمدوماداینحاجآقا🤵🏻
بعدازدواج
باخانومماومديمحرم...
ازآقاتشکركردموگفتم:
"آقا،ماحاضریما...😂
یهسیلیدیگهبخوریمو
یهزنخوبدیگههمبهمونبدیا😜😂
(بهروایتآقایموسویزاده)