#پارت_دوم🌹
•{حــجـآبـــ مــن}•🤩
سرمو انداختم پایین
ناظم_ مگه من بهت نگفتم شبا کمتر با لبتاب ور برو زود بخواب باز چرا دیر کردی ها زارعی؟
_ خانم به خدا من دیشب زود خوابیدم با لبتابم ور نرفتم زیاد نمیدونم چرا دیر شد
یکم بهم خیره شد و گفت
ناظم_ نامرو بهت میدم ولی دیگه نبینم دیر کنی ها
سرمو تکون دادم
اسم دبیرو بهش گفتم نوشت، نامرو ازش گرفتم خداحافظی کردم رفتم سمت کالس
روزها و ماه ها پشت هم میگذشتن و به زمان کنکور نزدیکو نزدیکتر میشدم
دقیقا دو روز بعد از تولدم یعنی 13 مرداد زمان کنکور بود
تقریبا اماده بودم اما خیلی خیلی استرس داشتم و همش میترسیدم از رسیدن اونروز
.
.
امروز 11 مرداده روز تولدم
بالاخره امروز هم از راه رسید دو روز دیگه هم که کنکور دارمو دارم میمیرم از استرس
تا الان که ساعت 6 هست خبری از هدیه و کیک نبوده نمیدونم والا اه تلویزیونو روشن کردمو اهنگ گذاشتم شروع کردم به رقصیدن
آبیای
جونم قدمات رو چشام بیا و مهمونم شو
گرمی خونم شو ببین پریشونه دلم، بیا آرومم کن
ای جونم، میخوام عطر تنت بپیچه تو خونم
تو که نیستی یه سرگردون دیوونم
ای جونم بیا که داغونم
(ای جونم : سامی بیگی)
---------------
---------------
اَخییی خسته شدما
ولو شدم رو مبل و همینجور داشتم نفس نفس میزدم که زنگو زدن نگاه کردم بابا بود درو زدم باز شد
به نفس نفس زدنم ادامه دادم که یه دفعه دیدم مامانم داره از در میره بیرون
صدای کمه پچ پچ از بیرون میومد گوشامو تیز کردم اما این مامانو بابای من زرنگترن
بعداز یکی دو دقیقه اومدن تو. خندم گرفت یه کیک دست مامانم بود و هدیه دست بابام
عین حیوون گوش درازی که بهش کیک دادن ذوق مرگ شدم
بابا و مامانم با نیشه باز اومدن سمتمو میز مبلو اوردن جلو کیکو کادو رو گذاشتن روش..... وقتی پاکت هدیه ی بابام که
پول بود و مامانم عطری که عاشقش بودم و همیشه میزدمش ایفوریا رو بهم داده بودن البته بگما منظورم از اینکه همیشه
میزدم داخل خونه بود چون اگه مرد نامحرم بوی عطر زن نامحرمو استشمام کنه تا زمانی که اون زن به خونه برگرده فرشته ها براش لعن و نفرین میفرستن. باز کردم، کیک و شام خوردیم بعدشم جشنمون تموم شد.....
به قلم : zeinad.z